فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

نویسندگان بزرگ - خانه کتاب و ترجمه دقیق

14 نویسنده بزرگ از کشور ولز

می توان گفت که زیباترین اشعار و نمایش نامه ها از جای جای ولز از جمله دیلان توماس الهام گرفته است. در این مطلب مارتین چیلتون نگاهی گذرا به زندگی چند تن از نویسندگان بزرگ کشور ولز انداخته است. 



Wales


پنجاه سال پیش، سال ۲۰۱۸ چه شکلی به نظر می‌رسید؟


کتابی که پنجاه سال پیش، ۲۰۱۸ را پر از اتفاقات مثبت معرفی می‌کرد، امروز بسیار ملال‌آور به نظر می‌رسد
دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۷ ۰۸:۱۵
ترجمۀ: نجمه رمضانی مرجع: NewYorker
سال ۱۹۶۸ جمعی از متخصصان تراز اول رشته‌های مختلف دور هم جمع شدند تا تصویری از ۵۰سال آیندۀ جهان ارائه کنند. حاصل کار آن‌ها در قالب کتابی به نام «به سوی سال ۲۰۱۸» به انتشار رسید. امروز که آن کتاب را مرور کنیم، هم برایمان تعجب‌برانگیز خواهد بود و هم ملال‌آور. چرا این‌قدر خوش‌بین بودیم؟ چرا با آنکه می‌دانستیم تغییرات اقلیمی در راه است، فکر می‌کردیم با دو سه اختراع حل و فصلش می‌کنیم؟ یا چطور حواسمان به دنیای ترسناک رایانه‌ای نبود؟
تخمین زمان مطالعه : ۷ دقیقه
عکاس: اِرین کومبس.
عکاس: اِرین کومبس.
جیل لپور، نیویورکر — پیشگویی کار احمقانه‌ای است. اما اخیراً همه به جمع احمق‌ها پیوسته‌ایم. ۲۰۱۸ سال پربرکتی برای فن پیش‌بینی بود؛ نمی‌شود گفت دانش پیش‌بینی، چون واقعاً چنین دانشی نداریم. الگوریتم‌های پیش‌بینی‌کننده را تاریخ‌دانان آغاز کردند: آن‌ها داده‌های تاریخی را مطالعه می‌کنند تا الگوهایی کشف کنند. بعد خود پیشگو می‌شوند: برای توضیح این الگوها، فرمول‌های ریاضی ابداع می‌کنند، این فرمول‌ها را روی داده‌های تاریخی‌ای آزمایش می‌کنند که با همین هدف نگهداری می‌شدند و این فرمول‌ها را به کار می‌بندند تا آینده را پیش‌بینی کنند. به همین خاطر است که آمازون، گوگل، فیس‌بوک و همه و همه داده‌های شما را جمع‌آوری می‌کنند تا الگوریتم‌های خود را تغذیه کنند: آن‌ها می‌خواهند گذشتۀ شما را به آینده تبدیل کنند. این کار هم، مانند اغلب کارهای دیگر، پیش از این دستی انجام می‌شد. انجمن سیاست خارجی در ۱۹۱۸ تأسیس شده بود تا جامعۀ ملل را ارتقا دهد؛ این انجمن در ۱۹۶۸ پنجاهمین سالگرد تأسیس خود را با انتشار کتابی دربارۀ پیش‌بینی اوضاع جهان از نظر فناوری در پنجاه سال بعد جشن گرفت. به سوی سال ۲۰۱۸ را ایمانوئل جی. مستین گردآوری کرد، او در کاخ سفید در مقام مشاور علم و فناوری فعالیت می‌کرد و برنامۀ هاروارد در حوزۀ فناوری و جامعه را پیش می‌برد. این کتاب در پایان ۲۰۱۸ به مطالعه‌ای ملالت‌بار تبدیل شده است، سالی که پنجاه سال پیش پر از هیجانات مثبت می‌نمود. دو نکته دربارۀ به سوی سال ۲۰۱۸ صدق می‌کند. اول آنکه بیشتر دستگاه‌های مورد انتظار ابداع شده‌اند. دوم، بیشترِ این دستگاه‌ها عواقبی بسیار متفاوت با پیش‌بینی‌های ۱۹۶۸ با خود به همراه داشته‌اند. کار درستی نیست که به پیش‌بینی‌های گذشته بنگریم تا ببینیم درست از آب درآمده‌اند یا نه. اما اگر بناست تاریخ راهنما باشد، دیگر آینده‌شناسان امروز چندان اعتباری ندارند. یک الگوریتم هم می‌تواند همین چیزها را بگوید. کارلوس آر. دکارلو، مدیر تحقیقات اتوماسیون در آی. بی. ام، در این کتاب به رایانه‌ها نیز پرداخت و پیش‌بینی کرد که در ۲۰۱۸، «بیشتر کارهای بشر را دستگاه‌ها انجام می‌دهند اما انسان را وامی‌دارند
«من نمی‌توانم حدس بزنم که همۀ این تغییرات چه بر سر ما خواهند آورد. ظاهراً ناگزیر همه از آن‌ها تأثیر می‌پذیریم»
منطقی‌تر بیندیشد». نیمی از گفته‌های دکارلو همواره درست بوده است. او به خوبی رایانه‌های مینیاتوری را پیش‌بینی می‌کرد («واحدهای ذخیره‌سازی قابل حمل و بسیار کوچک»)، اما به غلط ظهور زبانی جهانی را پیش‌بینی کرده بود («احتمالاً شکلی از انگلیسی تعدیل و گسترده شده»). و دربارۀ یک مسئله سخت در اشتباه بود: با اعتمادی بی‌پایه و تأسف‌بار می‌گفت «نهادهای سیاسی و اجتماعی ایالات متحده آنقدر انعطاف‌پذیر خواهند بود که بتوانند بدون آسیب اساسی به نظام‌های ارزشی آن، ثمرات دانش و فناوری را جذب کنند». جِی. آر. پیرس، از آزمایشگاه‌های بل، که از آیندۀ ارتباطات گزارش می‌داد، گفته بود که «سیستم بل متعهد است در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ خدمات تلفن تصویری را به صورت تجاری عرضه کند،» و تا سال ۲۰۱۸، ارتباط چهره‌به‌چهره از فاصله‌های بسیار دور همه جا میسر خواهد بود: «قابلیت‌های انتقال تصاویر و متون و دستکاری از راه دور رایانه‌ها و دیگر دستگاه‌ها به مرور به قابلیت انتقال صدای انسان افزوده خواهند شد و در نهایت به جهان‌شمولی ارتباطات می‌انجامد.» درست است! پیرس متواضعانه تأیید می‌کند که «من نمی‌توانم حدس بزنم که همۀ این تغییرات چه بر سر ما خواهند آورد. ظاهراً ناگزیر همه از آن‌ها تأثیر می‌پذیریم». ناظران تیزبین در ۱۹۶۸ هم نگران گرم شدن اقیانوس‌ها و تغییر آب و هوا بودند اما توماس اف. مالون، مقاله‌نویس علوم جوی در به سوی سال ۲۰۱۸، مجذوب فناوری‌های نوینی بود که به دانشمندان امکان می‌دادند کنترل آب و هوا و اقلیم زمین را در دست بگیرند. مالون رئیس کمیتۀ علوم جوی آکادمی ملی علوم بود که در ۱۹۶۶ گزارشی منتشر کرد و «برنامۀ بلندمدت کنترل آب و هوا و تعدیل اقلیم» را تأیید کرد، برنامه‌ای که باید با دستکاری مه، بارورکردن ابرها و «جلوگیری از رعد و برق» اجرا می‌شد. به گمان او، «تا سال ۲۰۱۸، احتمال موفقیت تعدیل گستردۀ اقلیم احتمالاً بالاتر از ۵۰ درصد می‌بود». او خود هشدار داد که در مسیر رسیدن به این هدف موانعی سیاسی -همکاری بین‌المللی لازم برای برنامه تغییر اقلیم جهانی- وجود دارد و این امکان دور از ذهن نیست که قبل از اجرای کامل چنین برنامه‌ای، «نوعی تعدیل وسیع اقلیمی به شکل غیرعمد صورت پذیرد،» زیرا به تأیید وی، ظاهراً اقلیم به خودی خود در حال تغییر بود. مالون تصدیق می‌کرد که «کربن دی اکسید موجود در جو از ۱۹۰۰ سبب شده دمای سطحی ۰/۲ درجۀ سانتیگراد افزایش یابد» و با تأمل به خوانندگان خود اطمینان می‌داد که اگرچه دمای جهان تا ۲۰۱۸ رو به افزایش خواهد بود، «احتمال کمی وجود دارد که این تغییرات تحمل‌ناپذیر باشند». تنها پیشگوی واقعی فیلیپ ام. هوزرِ جمعیت‌شناس بود. او محاسبه کرده
تنها آدم‌های خوش‌اقبال و تنگ‌نظری که فکر می‌کنند در دل دریای فقر می‌توانند در جزیره‌های ثروت خود زندگی کنند و ساده‌لوحانی که منتظر چیزی نیستند، می‌توانند با آرامش به آینده بنگرند
بود که تا ۲۰۱۸ جمعیت جهان به ۹.۷ میلیارد می‌رسد (دو میلیارد بالاتر تخمین زده بود)، با بیشترین شیب رشد در آسیا و امریکای لاتین و کم‌ترین رشد در اروپا. همچنین، فاصلۀ میان ثروتمندان و فقرا و ملت‌های ثروتمند و فقیر افزایش خواهد یافت. هوزر در پایان گفته بود: «نظر به وضعیت فعلی، تنها آدم‌های با ایمانی که به معجزه‌ای از سوی خدا اعتقاد دارند، افراد خوش‌بینی که انتظار کارهایی خارق‌العاده از دانش را دارند، آدم‌های خوش‌اقبال و تنگ‌نظری که فکر می‌کنند در دل دریای فقر می‌توانند در جزیره‌های ثروت خود زندگی کنند و ساده‌لوحانی که منتظر چیزی نیستند، می‌توانند با آرامش به آینده بنگرند». اما بزرگ‌ترین پیشگویی که در به سوی سال ۲۰۱۸ کمک کرد، دانشمند سیاسی ام.آی.تی، ایتی‌یل دو سولا پول بود که به تحقیق در حوزۀ شبکه‌های اجتماعی و شبیه‌سازی رایانه‌ای علاقه داشت. پول نوشت: «تا ۲۰۱۸ ذخیره‌سازی اطلاعات در بانک‌های رایانه‌ای ارزان‌تر از ذخیره‌سازی آن روی کاغذ خواهد بود. پرداخت مالیات، اسناد امنیت اجتماعی، فرم‌های سرشماری، اسناد نظامی، شاید اسناد جنایی، اسناد بیمارستانی، مجوزهای امنیتی، متون درسی... صورت حساب‌های بانکی، ظرفیت‌های اعتباری، اسناد شغلی» و غیره روی رایانه‌هایی ذخیره می‌شوند که می‌توانند در شبکه‌ای گسترده و بین‌المللی با هم مرتبط باشند. می‌توانید هر اطلاعاتی را دربارۀ هر کسی به دست آورید، بدون اینکه مجبور باشید از سر میز خود بلند شوید. «تا ۲۰۱۸ محققی که روی مبل نشسته می‌تواند جدول خریدهای مشتریانی (با استفاده از اسناد فروشگاه) با آی کیوی پایین (با استفاده از اسناد تحصیلی) را جمع‌آوری کند که یک عضو خانوادۀ آن‌ها بیکار است (با استفاده از اسناد امنیت اجتماعی). منظور این است که او از نظر فناوری این امکان را خواهد داشت. آیا از نظر حقوقی مجوز این کار را دارد؟» پول از پاسخ به این سوال امتناع می‌کند. وی تأکید داشت: «در اینجا نمی‌توان حدس زد جامعه چطور به توازنی میان میل خود به کسب اطلاعات و میل خود به داشتن حریم خصوصی دست می‌یابد». و این مشکل ۱۹۶۸ بود. افراد به کار خود ادامه دادند و چیزهایی را ساختند، بی‌آنکه نگران عواقب آن‌ها باشند و فکر می‌کردند تا ۲۰۱۸ حتماً به پاسخ تمام این پرسش‌ها خواهند رسید. و اکنون پیش به سوی ۲۰۱۹!
اطلاعات کتاب‌شناختی:

Foreign Policy Association. Toward the year 2018. Cowles Education Corporation, 1968


پی‌نوشت‌ها: • این مطلب را جیل لپور نوشته است و در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۹ با عنوان «What 2018 Looked Like Fifty Years Ago» در وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱ بهمن ۱۳۹۷ با عنوان «پنجاه سال پیش، سال ۲۰۱۸ چه شکلی به نظر می‌رسید؟» و ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است. •• جیل لپور (Jill Lepore) نویسندۀ همکار نیویورکر و استاد تاریخ دانشگاه هاروارد است. آخرین کتاب او، این حقایق: تاریخ ایالات متحده (These Truths: A History of the United States) نام دارد. ترجمان پیش از این در مطلب «'در آغاز، همه‌جا آمریکا بود': تاریخی جدید از آمریکا» این کتاب را معرفی کرده است.

[caption id="attachment_4295" align="aligncenter" width="401"] دکتر ژاله آموزگار ، بزرگ بانوی تاریخ ایرانی[/caption]

دفاع پرشور هابرماس از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید


 
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۴
 
 
ناصرالدین علی تقویان می‌گوید: مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن او به هابرماس در این کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی»، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

از جمله مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن به هابرماس در این کتاب، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگری و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.

این تلاش دوسویه‌ هابرماس در دفاع و نقد هم‌زمان شرایط عصر جدید، خود البته برخاسته از موقعیت دوگانه‌ای است که هابرماس در سده‌ی بیستم با آن روبرو بوده است. از سویی با پدیده‌های به شدت مدرنی همچون فاشیسم، بنیادگرایی، کمونیسم، تخریب محیط زیست، جنگ‌های جهانی، جنگ سرد و مانند آنها روبرو بود و نمی‌توانست چشم بر آنها ببندد، و از سوی دیگر امواج گرایش‌ها و اندیشه‌های ضدمدرن را پیشاروی خود می‌دید که در نحله‌ها و جنبش‌های رنگارنگ پساساختارگرا، پسامدرن، پسااستعمار، فرهنگ‌گرایی، نسبی‌گرایی، چپ نو و مانند آنها پدیدار شده بود.

از سویی، شرایط اندیشه و جامعه‌ مدرن امکان‌ها و ابزارهای فکری و عملی بسیاری را فراهم آورده بود که می‌توانست خواست قدرت را با طرح ادعاهای جهان‌روا درباره‌ی ضرورت اعمال قدرت توجیه و تجهیز کند و بدین سان آزادی و معنا را از سپهر مناسبات انسانی بزداید؛ و از سوی دیگر، انواع مدهای فکری نوپدید اما بس اخلاق‌سوز و جامعه‌زدا می‌رفت که هر گونه تلاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن و هر گونه امید و آرمان اخلاقی و جهان‌روا را بی‌حاصل و بی‌بنیان جلوه دهد و بدین سان در بهترین حالت بی‌کنشی اجتماعی و سیاسی را بر سپهر مناسبات انسانی حاکم سازد و در بدترین حالت به هرج‌ومرج و باری‌به‌هرجهتی و تذبذب فکری و عملی بینجامد.

این شرایط دوسویه با وجود تقابل‌های ظاهری، در عمل دست در دست یکدیگر نهاده و چنین می‌نمود که راست «رادیکال» و «چپ رادیکال» به اتحادی شوم و پنهان اما بغایت استراتژیک دست یافته‌اند.

آنچنانکه که تقویان در کتاب حاضر اشاره می‌کند، «هابرماس از این موقعیت بغرنج به خوبی آگاه بود و بدین سان کوشید پیوندهای نامرئی چنین اتحادی را بر آفتاب افکند. او چاره‌ی کار را از سویی دفاع ایجابی و مثبت از دستاوردهای پرارزش اندیشه و کنش مدرن در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر جست‌وجو می‌کند، و از سوی دیگر نقد همه‌جانبه و رادیکال علل و پیامدهای رادیکالیسم راست و چپ را، که خود پدیده‌هایی مدرن‌اند، آماج کوشش‌های فکری و عملی خود ساخته است. او نه روشنگری و آرمان‌ها و دیالکتیک آن را، بلکه ناپیگیری در روشنگری و کمبود آن را هم باعث اوج گیری رادیکالیسم راست در عرصه‌های فکری و سیاسی می‌داند و هم علت سر برآوردن امواج نسبی‌گرایی و رادیکالیسم چپ. او در پی تثبیت، بازسازی و پیشبرد ارزش‌های عقلانیت مدرن در همه‌ی عرصه‌های زندگانی آدمیان است. او می‌کوشد گوهر عقلانی روشنگری و مدرنیته را که در اصول جهان‌روای کاربرد زبان و هم‌رسانش‌های انسانی لانه کرده است، شفاف و روشن سازد.

اگرچه کانت در ستیغ اندیشه  مدرن معیارهای داوری عقلانی در سه حوزه‌ی علم و اخلاق و هنر را در سه نقد سترگ خود بنیان نهاد و از هم جدا کرد و بدین سان به آرمان روشنگری وجهی تمایزیافته و فلسفی بخشید تا آنجا که دیگر امکان هیچ توجیهی برای اسطوره و خرافه، ستم و بی‌عدالتی، و زشتی و ابتذال بر جای نگذاشت، اما در همان حال با این جدا سازی معیارهای سه‌گانه‌ی داوری عقلانی چنان عرصه‌های علم و اخلاق و هنر را از هم بیگانه ساخت که امید آشتی‌ای میان آنها و پیوندشان در تراز بالاتری از عقلانیت که بتواند کلیت و یکپارچگی حیات انسانی را تضمین کند، چندان بر جای نماند. عقل، و از این‌رو انسانیت، به سه پاره فروهلیده شده و درست همین جا بود که همچون چشم اسفندیار روشنگری و مدرنیته، دشمنانش را به جسارت بنیان‌فکنی رادیکال عقلانیت تحریض و تشجیع کرد. این گونه بود که در سده‌ی بیستم جلوه‌های آشکارا ناعقلانی‌تری از اسطوره و خرافه (در جنبش‌های به اصطلاح معنویت‌گرا و سنت‌گرا و گذشته‌گرا)، ستم و بی‌عدالتی (در جنبش‌های فاشیستی و نژادپرستانه و بنیادگرایانه)، و زشتی و ابتذال (در جنبش‌های هنری و ادبی نوپدید اما بی‌ریشه و نااستواری همچون دادائیسم و مینی‌مالیسم و کولاژگرایی و مانند آنها و نیز البته در صنعتِ فرهنگ مصرف‌گرا و شخصیت‌زدا) از نو سر برآورد.

جامعیت فرهیختگی در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر به تکه‌پارگی‌ای فروپاشیده شد که حاصلش یا پرورش نخبگان حرفه‌ای برج‌عاج‌نشین و بیگانه در این سه عرصه (دانشمند و سیاست‌مدار و هنرمند) است یا کاربرد ناروای معیارها و تولیدات هر یک از این سه عرصه در عرصه‌های دیگر و درآمیختن خودسرانه‌ی آنها با هم. فاشیسم و نژادپرستی و بنیادگرایی، علم و تکنولوژی مدرن را در کارآمدترین شکل خود در خدمت باورهای اسطوره‌ای نژادی و قومی و دینی قرار دادند؛ نسبی‌گرایی فرهنگی، اصل آزادی و انتخاب انسانی را دستمایه‌ی توجیه تولید و مصرف آثار هنری و ادبی کم‌مایه و پخمه‌پرور و نیز سبک‌های زندگی نامسئولانه و خوش‌باشانه کرد؛ دانشمندان متخصص نیز با توسل به عینیت علمی راه هر گونه اثرگذاری متقابل حقیقت علمی و نیکی اخلاقی و زیبایی هنری را به روی یکدیگر بستند. و اینها البته تنها بخشی از فجایع دوران پرآشوب سده‌ی بیستم و چه بسا امروز باشد که در پیامد تکه‌پارگی حیات انسانی و واگرایی بدون هم‌گرایی پاره‌های عقلانیت در عرصه‌های علم و اخلاق و سیاست و هنر پدید آمد.»

به گفته مولف کتاب،  اما این همه‌ ماجرا و پایان ماجرا نبود که آشکارا نکبت و فلاکت به بار آورده بود، بلکه سویه‌های بس مثبت و نکبت‌زدا نیز در حیات مدرن آدمیان آشکارا وجود داشت و دارد. علم و تکنولوزی مدرن آشکارا ما را تا حدود زیادی از بندهای اسطوره و خرافه و جهل از سویی و از جبر طبیعت و جامعه از سوی دیگر رهانیده است و همچنان نیز نوید رهایی بیشتر می‌دهد. اخلاق و سیاست مدرن، از میزان ستم در جلوه‌های بهره‌کشی و تبعیض و خشونت کاسته و شاخص‌های آزادی و برابری و صلح را ارتقا داده است. هنر و ادبیات مدرن، از راه آفرینش بغایت پرچندوچون در فرم و محتوای آثار ادبی و هنری، سپهرهای رنگارنگِ تازه‌ای از معنا و ارزش در زندگانی آدمیان ترسیم کرده است و اینها همگی به یاری همان عقلانیت مدرن و با چشم دوختن به آرمان‌های روشنگری به دست آمده است که نه تنها باید پاس داشته بلکه هرچه بیشتر و بهتر بر دامنه‌شان افزوده شود. اینجاست که هابرماس جانانه وارد میدان می‌شود و هم‌زمان دفاع و نقد از شرایط مدرن را با محوریت بازسازی عقلانیت و اخلاقیت جهان‌روای روشنگری به پیش می‌برد.

او می‌کوشد عقلانیت‌های مندرج در سه حوزه‌ی علم و تکنولوژی، اخلاق و سیاست، و هنر و ادبیات را درون عقلانیت فراگیرتری به نام «عقلانیت هم‌رسانشی» بازیابی کند و بدین سان امکان پیوند آنها را بدون وانهادن ارزش‌های هر یک فراهم آورد. ازاین‌رو، معیارهای داوری عقلانی بر سر حقیقت علمی، نیکی و انصاف اخلاقی و سیاسی، و زیبایی هنری همگی می‌توانند در سطحی دیگر درون سامان فراگیرتر عقلانیت هم‌رسانشی مدام سنجش و بازسنجش شوند. این گونه است که هم راه نقد همواره گشوده می‌ماند و هم امید تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن فرونمی‌میرد. هابرماس فیلسوف نقد و امید است و از همین جهت بسیار ستودنی و شایسته‌ی توجه و گوش سپردن بدو. 

تقویان در کتاب یادآور می‌شود که هابرماس همچنین فیلسوف گفت‌وگو نیز خوانده شده است، و این از آن روست که هم قواعد جهان‌روای گفت‌وگو را به لحاظ فلسفی تبیین کرده و هم خود عامل راستین گفت‌وگو و پایبند همیشگی به قواعد آن بوده است. گفت‌وگو برای او بسیار فراتر از صِرف هم‌سخنی یا حرّافی معنا می‌دهد. او هر نوع کنش انسانی را گفت‌وگو می‌داند و هر گفت‌وگویی را نیز کنش. گفت‌وگو برای او تضمین‌کننده‌ حفظ و بازتولید جامعه است، ازاین‌رو سخت مراقب است که راه گفت‌وگو بسته نشود، که اگر چنین شود راه جنگ و ستیز گشوده می‌شود.

او نه تنها در حوزه‌های آکادمیک و علمی با طیف گسترده‌ی منتقدانش وارد گفت‌وگو شده، بلکه حتی به تحولات اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کل جهان نیز حساس بوده و می‌کوشیده فعالانه در آنها هم‌بهرگی جوید. او به نوعی وجدان بیدار آلمانی‌هاست، آلمانی که گرچه اندیشمندان و هنرمندان بزرگی همچون کانت و گوته و موتسارت را در دامن خود پرورانده و تحویل بشریت داده است، بلکه خاستگاه بسیاری از محنت‌ها و فلاکت‌های جهان به ویژه در سده‌ی بیستم نیز بوده است. هابرماس به نحوی خستگی‌ناپذیر می‌کوشد بر گذشته‌ محنت‌آلود و فلاکت‌افزای آلمانی‌ها، به ویژه نقشی که در دو جنگ جهان‌سوز داشتند چیره شود و این چیرگی بر گذشته را چنان در کنش فکری و اجتماعی‌اش آشکار سازد و چنان در جان و روح آلمانی‌های هم‌عصرش ریشه‌دار کند که دیگر نخواهند و نگذارند بار دیگر آلمان به کابوس بشریت تبدیل شود. با این حال، هابرماس هرگز نپنداشته است که این کابوس تکرارنشدنی است. ازاین‌رو همواره نسبت به امکان‌های بروز خشونت و ستم در جامعه‌ی بشری زنهار داده است. بی‌جهت نیست که از او با عنوان «قدرت جهانی» و «وجدان اخلاقی عصر» یاد شده است.

کتاب «هابرماس: زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی با شمارگان 500 نسخه در 210 صفحه به بهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

گفت‌وگو با ری آرمنتروت، فینالیست جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۶
, مترجم : مهرناز زاوه
 
 
ری آرمنتروت شاعر امریکایی برنده جایزه دایره منتقدین و جایزه شعر پولیتزر که از فینالیست‌های بخش شعر جایزه ملی کتاب امسال است در گفت‌وگویی درباره کتابش، دفترچه‌ای که همیشه به همراه دارد و رولینگ استونز به صحبت پرداخته است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت هاب - برندگان جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸ روز چهارشنبه ۱۴ نوامبر (۲۳ آبان) در شصت‌ونهمین مراسم جایزه ملی کتاب در نیویورک سیتی معرفی خواهند شد. برای آماده شدن برای این مراسم و تجلیل از تمام کتاب‌های فوق‌العاده و نویسندگان نامزد برای جایزه امسال، لیت هاب مصاحبه‌های کوتاهی با فینالیست‌های پنج گروه تدارک دیده است.
 
مجموعه شعر «لرزش» ری آرمنتروت شاعر امریکایی که الیزابت لاند آن را اینگونه توصیف کرده:‌ «مجموعه‌ای از اشعار یکپارچه و تراش‌خورده که خواننده را وا‌می‌دارد که این را در نظر بگیرد که چگونه حرص و طمع، افراط و فقدان افکار انتقادی منجر به نابودی زیست محیطی و لرزش یک ملت به سمت لبه فروپاشی می‌شود.» فینالیست جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸ در بخش شعر است. در گفت‌وگوی پیش رو از آرمنتروت سوالاتی درباره کتابش، زندگی‌اش در قالب یک شاعر و هنری که دوست دارد پرسیده شده است.
 
بیشتر از همه دوست دارید چه کسی این کتاب را بخواند؟ (رئیس‌تان، کسی که در کودکی برایتان قلدری می‌کرد، میشل اوباما یا ...)
فکر می‌کنم کسی که در کودکی برای قلدری می‌کرد پدرم بود. او حالا مُرده اما ای کاش می‌توانست این کتاب را بخواند. هیچ ایده‌ای ندارم که چه چیزی از آن در می‌آورد اما مطمئنم سورپرایز می‌شد. او عقاید والایی درباره زن‌ها نداشت. کتاب زیاد می‌خواند اما هرگز درباره کتاب‌ها با من یا مادرم حرف نمی‌زد. آن‌طور که به یاد می‌آورم هرگز کم‌ترین تشویقی هم مرا نکرد. من به خاطر او و با وجود او نویسنده شدم.
 
دوست دارید در مصاحبه‌هایتان از چه حرف بزنید که تا به حال نشده؟
دوست دارم درباره استفاده‌ام از قافیه حرف بزنم که البته منظورم بیشتر قافیه موضوعی است تا قافیه صوتی. من علاقه‌مند شیوه‌ای هستم که یک تصویر می‌تواند بازتاب داشته باشد یا تصویر دیگری را کامل کند در حالی که بخشی از یک چشم‌انداز مفهموی بسیار متفاوت است. همچنین دوست دارم درباره اهمیت چشم‌انداز لغوی در شعرهایم صحبت کنم.
 
چه ساعتی از روز می‌نویسید؟
هرجا که می‌روم یک دفترچه یادداشت همراهم دارم، بنابراین می‌توانم چیزهای جالبی را که می‌بینم یا می‌شنوم یا افکار سرگردانم را بنویسم. تقریبا هر صبح به آن دفترچه نگاه می‌کنم تا ببینم آیا چیزی هست که بتوانم آن را به شعر تبدیل کنم. بنابراین موقع نوشیدن قهوه صبحانه، وقتی کافئین اثرش را می‌گذارد تلاش می‌کنم که شعرهای جدید را متولد کنم یا روی شعرهایی که شروع کرده‌ام کار کنم.
 
کدام کتاب‌ها هستند که بارها و بارها به آنها برمی‌گردید؟
مجموعه اشعار دیکنسون: در طی سال‌های طولانی نسخه فرنکلینِ آن همیشه دم دستم بوده. هیچ‌کس نمی‌تواند بر جسارت و طروات انتخاب کلمات او غلبه کند.
مجموعه اشعار ویلیامز: حقیقتا نوشتن را از مطالعه شیوه‌ای که او توانست شعر بی‌قافیه را بسازد یاد گرفتم. فکر می‌کنم اگر قرار باشد یک کتاب از ویلیامز را انتخاب کنم آن «بهار و تمام» خواهد بود.
«الفبا»ی ران سیلیمن: می‌دانم که شعرهایم اصلا شبیه به شعرهای او نیست اما در مشاهدات دقیق و دقتش به دنیای پیرامون چیزی هست که کمک می‌کند صادق بمانم.
هر چیزی از لین هجینین: کارهای او همیشه مرا به فکر فرو می‌برد. او بدون آنکه پرادعا باشد عمیق‌ترین سوالات را مطرح می‌کند.
 
کدام قطعه فرهنگی غیرادبی (فیلم، نمایش تلویزیونی، نقاشی، آهنگ) است که نمی‌توانید زندگی‌تان را بدون آن تصور کنید؟
خب، هر جوابی که به این سوال بدهم اغراق‌آمیز خواهد بود. می‌توانستم بگویم سوئیت سولوی ویولنسل باخ. اما نمی‌گویم. می‌گویم رولینگ استونز. در واقع دیگر خیلی رولینگ استونز گوش نمی‌دهم اما برای مدت زمانی طولانی برایم مهم بودند. می‌دانم شاید عجیب به نظر برسد. نگرش جنسیتی آنها مشکل‌ساز است اما اوایل آنها را رهایی‌بخش یافته بودم. آنها نگرش‌ها و احساسات پنهان را آشکار می‌کردند.

مادر فمینیسمی که خود را یک آنتی ـ فمینیست می‌دانست


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۳
 
 
دوبوار معتقد بود راه اصلی، درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست اما پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، باید در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ «هیچ زنی، زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود»؛ این شاید شناخته‌شده‌ترین و مهم‌ترین عبارتی‌ست که از دل اندیشه‌ها و آثار سیمون دوبوار همگانی شده و نقل‌قول می‌شود. دوبوار نیز مانند دیگر اگزیستانسیالیست‌ها معتقد بود فرد با هیچ عنوانی به دنیا نمی‌آید بلکه آن‌چیزی که هست یا می‌شود، نتیجه‌ انتخاب‌هایی است که منابعی که جامعه و مناسبات اجتماعی موجود او را به طرفش هدایت کرده است. 

او در شناخته‌شده‌ترین کتابش یعنی «جنس دوم» که در ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد، نیز با طرح این سوال اصلی «آیا پیش‌فرض‌ها درباره یک بدن بدون نقص واقعا نمود عینی در جوامع دارند یا فقط جوامع ما چنین پیش‌فرض‌هایی را بر یک جنس اعمال می‌کند؟» روایت می‌کند که چگونه نگاه زن به بدن و تنانگی‌اش در طول تاریخ دستخوش تغییر شده و جامعه چگونه در این مسیر نقش‌آفرینی همسو یا متقابل دارد. نهایتاً هم با ارائه نمونه‌های موردی از مراحل مختلف زندگی زنان تصویری مبهم از بدن زن به تصویر می‌کشد که می‌تواند هم آزاد و سوبژه باشد و هم دربند و اوبژه و تاکید می‌کند که عملا زنان در تکاپو برای زودودن آن‌چیزی هستند که ظاهرا معایب بدن زنانه شناخته می‌شود.

دوبوار در تشریح این تاثیر چنین نگاهی به بدن زنانه و اینکه چگونه باعث می‌شود زنان در نهایت تنها تبدیل به بدن شوند؛ در صفحه ۳۳۳ کتاب «جنس دوم» می‌نویسد: «دختر جوان احساس می‌کند که بدنش دارد از او دور می‌شود… در خیابان مردان او را با نگاهشان دنبال کرده و در مورد آناتومی او اظهار نظر می‌کنند. او دوست دارد نامرئی باشد؛ برایش ترسناک است که بدن شده و بدنش را نشان دهد.» 
 

او معتقد است زیر ذره‌بین نگاه مردسالارانه زیستن چنان تجربیاتی را در زندگی یک زن رقم می‌زند که او را به این باور می‌رساند که بدنش دردسرساز و عامل درد و شرم است و اساسا زن زده شدن یعنی تو مجبور هستی با زشتی تن خود کنار بیایی. هرچند دوبوار مکان‌ها و موقعیت‌هایی را هم به تصویر می‌کشد که زنان در آن‌ها احساس مثبت و راحتی نسبت به بدنشان دارند اما متذکر می‌شود که این موقعیت‌ها مثل بودن در طبیعت باز هم یعنی خارج از چارچوب اجتماع و مناسبات اجتماعی بودن.

دوبوار از این بحث‌ها اینگونه نتیجه می‌گیرد که داشتن فیزیولوژیک زنانه و تجربیات زیست‌شناختی مثل عادت ماهیانه، بارداری و یائسگی به خودی خودی دلیل رنج نیستند و مقولاتی الزاما رنج‌آور نیستند؛ بلکه آنچه آن‌ها را تبدیل به تجربیاتی دردناک با تفسیرهای شخصی منفی از سوی زنان می‌کند زیستن در جوامع پرتبعیض مردسالار و محاصره شدن توسط ماچو است که معنای عیب به آن‌ها می‌دهد و رنج زنان را باعث می‌شود. درواقع این مردسالاری‌ست که زنان را مجبور می‌کند تا به بدنشان و فرآیند‌های طبیعی زیست‌شناختی آن احساس ناخوشایند داشته باشند. 

دوبوار در کتاب حتی چندگام نیز به پیش می‌رود و معتقد است اساسا خود مفهوم «زن» مفهومی مردانه است و عملاً زن بودن توسط مردان معنا و بازتعریف شده است و به همین دلیل هم است که زن همیشه یک دیگری یا به تعبیر او جنس دوم است و حتی این مرد است یک فرد تعریف می‌شود و زن صرف یک شی است از زاویه دید او.

درواقع در قرائت دوبوار از جنسیت که برساخته از مفاهیم کلیدی نظریات فمینسیتی دهه‌ ۱۹۷۰ بود زنان همواره در مقابل مردان به عنوان یک دیگری تعریف و معنا شده‌اند و حتی خود نیز چنین درکی را از هویت خود دارند و کنش‌گرا بودن مردان و کنش‌پذیر بودن زنان نیز ناشی از همین نگاه به این دو جنس است.

۵ آوریل ۱۹۷۱ نیز در نشریه‌ی فرانسوی نوول ابسرواتور بیانیه‌ای به قلم دوبوار منتشر شد که به مانیفست ۳۴۳ مشهور است و در آن  ۳۴۳ زن فرانسوی به انجام سقط جنین در زندگی خود اقرار کردند و در نتیجه خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. همه این‌ها باعث شده بود تا او را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناخته‌اند ولی خودش در پایان کتاب «جنس دوم» خود را یک آنتی ـ فمینیست دانسته است؛ چراکه در باور او راه اصلی و درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست. 

با این حال او در مصاحبه‌ای با آلیس شواتزر روزنامه‌نگار آلمانی در سال ۱۹۷۲ فمینسیت‌ها را زنان یا مردانی تعریف می‌کند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه می‌کنند و تاکید می‌کند: «در این مفهوم من هم در حال حاضر فمینیست هستم، چون می‌پذیرم که مبارزه در صحنه‌ سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمی‌شود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.»

در همین چارچوب است که دوبوار در رمان «کهنسالی» یا «سالخوردگی» اوضاع و شرایط افراد کهنسال را از دو زاویه دید، درونی و برونی، تحلیل می‌کند. زاویه بیرونی یعنی نگاه اطرافیان به سالخوردگان و روابط و مناسبات آن و زاویه درونی نیز نگاهی است که خود فرد سالخورده به روابطش با جامعه و اجتماع و شرایط اجتماعی‌اش دارد. در نگاه او جامعه سرمایه‌داری از عمد و چون دیگر امکان استثمار و بهره‌کشی از سالخوردگان به عنوان نیروی کار وجود ندارد؛ آن‌ها و این مرحله از زندگی آدمی بر خلاف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی او که مورد توجه انواع پژوهش‌ها و تحقیقات قرار گرفته و می‌گیرد را نادیده انگاشته و حتی سالخوردگان در این مناسبات اجتماعی و اقتصادی به راحتی به حال خود واگذار شده و می‌شوند.
 

او در کتاب «سالخوردگی» در انتقاد به اینکه در مناسبات اجتماعی منطبق با سرمایه‌داری بنا به دلایلی که اشاره شد سالخوردگان را جمعیتی غیر فعال می‌دانند که باری بر دوش جمعیت فعال جامعه است می‌گوید:«به هر رو سالخوردگان چه بر اساس فضیلت‌هایشان و چه بر پایه خفت‌هایشان همواره از گروه بزرگ انسان‌ها خارج می‌شوند. بنابراین، جهان بدون احساس تردید اخلاقی، از اعطای کمترین پشتیبانی و حمایت لازم برای ادامه یک زیست انسانی به آنان دریغ خواهد کرد.»

اما شاید رمان «زن وانهاده» را بتوان متفاوت‌ترین اثر دوبوار از منظر نگاهش به مقوله جنسیت، مردسالاری و فمینیسم دانست. این رمان روایت زندگی زنی است که در اوج اعتماد و ناباوری متوجه خیانت شوهرش می‌شود و ابتدا سعی می‌کند با این تفسیر که این رابطه نهایتا یه هوس زودگذر است که نهایتا با گذر زمان سرد می‌شود خودش را بی‌تفاوت نشان بدهد؛ اما مرور زمان به او چیز دیگری را اثبات می‌کند و این زن دچار یاس و از هم پاشیدگی می‌شود. 
 

کتاب از این منظر با دیگر آثار و اندیشه‌های دوبوار متفاوت به نظر می‌رسد که در ماجرای خیانت مرد داستان (موریس) این زن داستان (مونیک) است که متهم اصلی است و او با یادآوری خاطرات گذشته به شمارش اشتباهات خود می‌پردازد و خود را شماتت می‌کند. دوبوار که خود در رابطه‌اش با ژان‌پل‌سارتر به طور کامل الزامات و چارچوب‌های عرف روابط عاطفی را کنار گذاشته بودند و از جایگاهی کاملا برابر هم به این تفاهم رسیده بودند؛ در رمان «زن وانهاده» به نوعی صورت دادن خیانت را امری عادی و معمول در زندگی همه مردان به تصور می‌کشد و همان اصل کلیشه‌ای همه مردها تنوع‌طلب هستند را پیش کشیده است. 

مهمان ( ۱۹۴۳)، خون دیگران (۱۹۴۵)، خاطرات یک دختر مطیع (۱۹۵۸) و مرگی بسیار آرام ( ۱۹۶۴) نیز از دیگر آثار سیمون دوبوار هستند.