فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

پروانه ناشران غیر‌فعال باید باطل شود

قداست نشر از بین رفته است
 
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۶
 
 
صالح رامسری بازنگری آیین‌نامه صدور پروانه نشر را ضروری ارزیابی کرد و مقدمه این جریان را شناسایی ناشران غیر‌فعال دانست.
 
صالح رامسری، مدیرمسئول انتشارات معین در گفت‌و‌‌گو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) درباره لزوم بازبینی آیین‌نامه صدور پروانه نشر با بیان این مطلب که آیین‌نامه فعلی ایراد‌هایی دارد بیان کرد: وقتی پروانه نشر بدون نظارت صادر می‌شود، خودبه‌خود حرمت، قداست و عزت نشر کتاب از بین می‌‌رود.

قداست نشر از بین رفته است
وی با بیان این مطلب که پیش از این انتخاب کتاب، کشف مترجم و یا مولف برای ناشران از اهمیت بیشتری برخوردار بود، افزود: متاسفانه قداست بسیاری از موضوعات از‌جمله نشر با سیاست‌های غلط  از دست رفته است و یکی از دلایل این مساله صدور بی‌رویه پروانه نشر است.

این ناشر ادامه داد: به‌عنوان مثال در دوره‌های گذشته راحت‌ترین راه برای مولفانی که هیچ نشری حاضر به چاپ کتابش نمی‌شد، گرفتن پروانه نشر بوده است. البته تعداد زیادی نیز برای استفاده از امکاناتی مانند فیلم و زینک درخواست پروانه نشر کردند، به‌طوری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلیل افزایش بی‌رویه تعداد متقاضیان پروانه نشر، موانعی را ایجاد کرد.     
 
رامسری با اشاره به وجود بیش از 12 هزار ناشر در کشور افزود: پیش از این فقط چند ناشر بزرگ در کشور فعالیت می‌کردند که اعتبار قابل توجهی هم داشتند. در حالی‌که امروزه شاهدیم بسیاری از ناشران جدید و یا تازه‌وارد برای پیشگیری از لغو مجوز، از ناشران فعال می‌خواهند تا لوگو نشر آن‌ها را در کتاب‌هاشان درج کنند و به‌طور اشتراکی کتاب چاپ کنند.  
 
پروانه ناشران غیر‌فعال باطل شود
وی گفت: معتقدم نخستین اقدام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بازنگری، آیین‌نامه صدور پروانه نشر است. البته پیش از این باید عملکرد صاحبان پروانه نشر بررسی و مجوز ناشران غیر‌فعال باطل شود.
 
مدیرمسئول انتشارات معین درباره تنظیم آیین‌نامه جدید بیان کرد: برگزاری دوره‌های آموزشی از سوی اتحادیه ناشران و کتاب‌‌فروشان یکی از اقدامات موثر در بهبود وضعیت صدور پروانه نشر است. تعیین معیار تاهل و مدرک کارشناسی نیز قابل قبول به نظر می‌‌رسد اما کافی نیست.
 
عبدالرحیم جعفری هم لیسانس نداشت
مدیرمسئول انتشارات معین در پاسخ به انتقاد برخی از ناشران درباره کافی نبودن معیار مدرک کارشناسی برای دریافت پروانه نشر افزود: افرادی در نشر کتاب فعالیت می‌کنند که فقط 6 کلاس سواد دارند و از بسیاری دانش‌آموختگان مقطع دکتری برای مدیریت نشر دانش بیشتری دارند. مگر عبدالرحیم جعفری و یا بسیاری از ناشران قدیمی لیسانس داشتند؟ این‌ها با کتاب بزرگ شدند. بنابراین معیار مدرک لیسانس از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تنها با هدف ایجاد یک سد تعیین شده است.               
 
تعدد ناشر=افزایش احتمال فساد
رامسری ادامه داد: اشکالی برای صدور پروانه نشر به هر متقاضی وجود ندارد اما به این شرط که دوره‌های آموزشی اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان را سپری کند. همچنین ضرورت دارد که بعد از گذراندن دوره‌‌های آموزشی، فعالیت صاحب پروانه نشر طی پنج سال رصد شود.
 
وی درباره  لزوم توجه بیشتر به معیار‌های مهارتی مدیریت نشر، درباره واگذار کردن مجوز نشر گفت: برخی از صاحبان پروانه نشر، مجوز فعالیت خود را با ثبت محضری به دیگری واگذار می‌کنند و فرد متقاضی بعد از دریافت مجوز با توجه به توافق دو طرفه ماهیانه و یا یکجا هزینه‌ای را به صاحب اولیه پروانه پرداخت می‌کند.

رامسری افزود:‌ تعدادی از این افراد را می‌شناسم که فعالیت قابل توجهی دارند، بنابراین در بررسی صلاحیت افراد متقاضی پروانه نشر پیچیدگی‌های فراوانی وجود دارد.
 
این فعال حوزه نشر با تاکید بر لزوم شناسایی صاحبان مجوز نشر غیر‌فعال ادامه داد: تعداد زیاد مرکز نشر، زمینه‌های فساد را فراهم می‌کند. 

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

به مناسبت 18 تیر و سالروز فوت مهدی آذر یزدی سراغی از او گرفتیم

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

ننه سرما داشت دامنش را بر می‌چید، بهار به آستانه در رسیده بود که فرزندی در خانواده آذریزدی متولد شد. می‌گویند آمدن یک کودک بخصوص اگر با بهار همراه باشد، شور و شوق می‌آورد، اما نه در خانه یک رعیت فقیر که به سختی روزگار می‌گذراند.

زندگی قصهگو خودش قصهای است بلند بالا و خواندنی که البته در خاطرات و مصاحبههایش به آنها اشاره کرده است اما شاید روزی روزگاری، کسی باشد که قصه قصهگوی پیر را روایت کند؛ قصه روزگار سخت و ملتهب دوران کودکیاش را، نبرد بیامان با نداری در روزگار جوانی و روزهای سالمندی و تنهاییاش را.

مهدی آذریزدی 87 سال بین آخرین روزهای سال 1300 تا 18 تیر ماه 1388 فرصت داشت که زندگی کند و این سالها اگر چه بر او سخت گذشت ولی برای ادبیات ایران سرمایهای ارزشمند محسوب میشود. آذر یزدی مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» را نوشت و جایزه یونسکو را به دست آورد و جایزه سلطنتی کتاب سال را که به دلیل شرایط سخت مالی حتی نتوانست در مراسم اهدای این جایزه شرکت کند. مهمتر از همه اینکه آذریزدی با کتابها و اشعارش، ادبیات بومی کودک و نوجوان را در ایران پایهریزی کرده بود و بعدها بسیاری متاثر از او دست به قلم شدند و برای کودکان و نوجوانان این سرزمین قصههای خواندنی نوشتند و شعرهای جذاب سرودند.

از قصهگو بیشتر از 30 اثر به یادگار مانده که برخی به نظم و برخی به نثر هستند. دوره هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب»، دوره ده جلدی «قصههای تازه از کتابهای کهن»، «گربه ناقلا»، «شعر قند و عسل»، «مثنوی بچه خوب»، «قصههای ساده برای نوآموزان»، «تصحیح مثنوی مولوی»، «گربه تنبل»، «خودآموز مقدماتی شطرنج»، «خودآموز عکاسی برای همه»، «قصههای پیامبران»، «یاد عاشورا»، «تذکره شعرای معاصر ایران»، «لبخند»، «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)»، «دستور طباخی و تدبیر منزل» و «خاله گوهر» از آن جمله هستند و البته کتابهای دیگری که در زمان حیاتش فرصت انتشار پیدا نکردند.

جوانیاش را لابهلای دستگاههای جورابباقی میگذراند. ممکن بود استعدادش برای همیشه لای رشتههای نخ جوراببافی در هم بپیچد اما گویا اهل کتاب بود یا شاید هم فقط جوانکی سر به زیر و قابل اعتماد؛ هر چه بود صاحب کارگاره پس از آنکه تصمیم به تأسیس دومین کتابفروشی شهر یزد گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی فرصتی شد برای آشنایی آذریزدی با اهالی شعر و ادب. این شد که بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و به سفارش یک همشهری مهربان به نام حسین مکی در چاپخانه حاج محمدعلی علمی واقع در خیابان ناصرخسرو مشغول بهکار شد. روزهای جوانی آماده میشدند که جایشان را به روزگار میانسالی بدهند اما قصهگو هنوز تنها بود؛ نه همسری داشت و نه فرزندی. سال 1335 بود و او هم 35 ساله. روزها از پی هم میآمدند و میرفتند و قصهگو در خلوت پر هیاهوی خودش بود که چشمش به کتاب انوار سهیلی افتاد؛ کتاب را در چاپخانه حاج علمی دید و فکری به سرش زد. تصمیم گرفت، قصههای کهن را برای کودکان ساده بنویسد و این چنین شد که «قصههای خوب برای بچههای خوب» نوشته شد.

پدر همه بچهها بعلاوه یکی

قصهگو زیر گنبدکبود تنها نشسته بود و اگرچه برای همه بچهها قصه میگفت اما هرگز پدر فرزندی نشد که با قصههایش او را شبها بخواباند. مهدی آذریزدی تا پایان عمرش مجرد ماند ولی به ناچار پسرکی به نام محمد صبوری را به فرزندخواندگی پذیرفته بود!

در مراسم بزرگداشتی که موسسه سپاس بعد از فوت قصهگو برایش ترتیب دادهبود، محمد صبوری تعریف کرده بود که در پایان سالهای کودکی برای پیدا کردن کار به یک شرکت عکاسی رفته بود؛ صبوری میخواست آنجا شاگردی کند اما آذریزدی نمیتوانست یک کودک را به کار بگیرد. دست رد به سینه پسرک زده بود و دلش را شکسته بود اما همکارش نشست و یک دل سیر با پسرک حرف زد. از زندگی محمد پرسیده بود و از یتیمی و نداریاش. تمام قصه را بیکم و کاست به آذریزدی منتقل کرده و گفته بود: بچه مودبی است. تو فرض کن فرزندی داشتی که مادرش مرده است، پس این بچه را به فرزندی قبول کن. آذریزدی که آرزو داشت فرزندی داشته باشد، محمد را به خانه برد.

کودکی یتیم و بیسرپرست به کسی پناه برده بود که روزگار چندان بهتری نداشت؛ فرقش این بود که نداری و فقر را با هم تحمل میکردند. چه کسی میتواند باور کند که آذریزدی یک سال برای خریدن لباسهای عید فرزندخواندهاش، کتابهایش را فروخت؟!

در دنیای آرام و ساکت آذریزدی و فرزندخواندهاش، فقر حسابی جولان داده بود. صبوری در مراسم بزرگداشت پدرخواندهاش، تعریف کرده بود: تا زمانی که من ازدواج کنم با آذریزدی در یک خانه 36 متری در نازیآباد زندگی میکردیم. زمانی که ایشان برنده جایزه کتاب سلطنتی شد، گفتند باید با تشریفات به دربار بروید و جایزه را از دست شاه بگیرید، اما ما به دلیل اینکه فقیر بودیم و نمیتوانستیم لباس مناسبی برای خود تهیه کنیم، برای دریافت جایزه نرفتیم.

بعد از ازدواج فرزند خوانده، قصهگو تنها زندگی میکرد و بعدها مسائلی پیش آمد که او را ناگزیر کرد به شهر یزد برگردد. مصطفی رحماندوست میگوید که چند سال بعد از مرگ قصهگو، فرزندخوانده هم دار فانی را وداع گفت و حالا بازیابی قصههای خانه آرام و روزگار ناآرام آذریزدی از همیشه دشوارتر است.

قصهگوی همیشه تنها

آرام بود و درونگرا؛ این را میشود از خاطراتش در کتاب حکایت پیر قصهگو که به کوشش پیام شمس الدینی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده براحتی فهمید. آذریزدی در فرازهای مختلفی از این گفتوگو، از زودرنجی، مردمگریزی یا حتی روحیه ناسازگار خود با زندگی اجتماعی و روزمره مردم سخن گفته است. او در جایی از این گفتوگوی بلند میگوید: نمیدانم چرا هرجا منزل کردم، همسایههایش بد از آب درآمدند!

شاید تنهایی قصهگو عجیب نباشد و اینکه عشق بیپایانش به بچهها نتوانست او را به پدر شدن مشتاق کند. مصطفی رحماندوست که چند جلد از «قصههای خوب برای بچههای خوب» را زیر نظر آذریزدی بازنویسی کرده و به همین بهانه فرصت همراهی و معاشرت با قصهگو را بیشتر از قبل داشته، درباره مجرد ماندنش تا پایان عمر میگوید: همیشه به شوخی میگفت من از زنها میترسم اما این یک شوخی بود. شاید برای کسی که همه عمر را با سختی و تنگدستی گذرانده بود، زندگی و صاحب فرزند شدن، آرزویی دور و غیرمنطقی بود.

قصهگو همه عمرش را به نوشتن گذرانده بود؛ گاهی غلطگیری و ویرایش میکرد و گاهی هم فهرست اعلامنویسی. در تمام این سالها نه وارد کار دولتی شد و نه از جوایز، تقدیرها با صلهها و اعانهها سهمی برای خودش خواست تا زمانی که در بیمارستان آتیه تهران برای همیشه از جهان فانی رخ بر بست.

رحماندوست تعریف میکند که روزی با هم در خیابان آذریزدی در شهر یزد قدم میزدند. رو به قصهگو کرده و گفته بود: میدانی اینجا را به نام تو زدهاند. قصهگو بیدرنگ اما آهسته جواب داده بود: چه فایده که نه همسری دارم و نه فرزندی که به آنها فخر بفروشم!

همان بود که دنبالش بودم

رهبر معظم انقلاب 15 دی سال 1386 با اشاره به اینکه رسیدگی به فرزندانش را مدیون این مرد و کتابهای او بوده است، درباره مهدی آذریزدی فرمودهاند: بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم.

آذر مهاجر

ادبیات و هنر

همیشه نگرانم که در مصاحبه‌ها زیادی حرف بزنم


 
تاریخ انتشار : جمعه ۲۲ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۴
, مترجم : مهرناز زاوه
 
 
آتوسا مشفق، نویسنده امریکایی ایرانی‌تبار در این مصاحبه ووپی گلدبرگ را می‌ستاید و از شروع پوچ‌انگاری‌اش در دوران نوجوانی می‌گوید.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت‌هاب - آتوسا مشفق، نویسنده ۳۷ ساله امریکایی ایرانی‌تبار است که آخرین کتابش «سال استراحت و آرامش من» دو روز پیش وارد بازار کتاب امریکا شد.

بیشتر از همه دوست داری چه کسی کتابت را بخواند؟
ووپی گلدبرگ (بازیگر و کمدین). اگر «سال استراحت و آرامش من» را بخوانید متوجه می‌شوید که قهرمان داستان، گلدبرگ را نمونه بارز اصالت و پوچی در دنیای تظاهر و فریب‌کاری می‌داند. و من هم همینطور. من از زمانی که گلدبرگ را در ۹ سالگی در فیلم «رنگ ارغوانی» در نوار وی‌اچ‌اس دیدم طرفدارش هستم. فیلم‌های بعدی‌اش حتا مرا بیش از پیش قانع کرد که او یک نابغه است. استعداد به‌خصوص او در بیرون آوردن هر صحنه از فیلم‌های داستانی به عنوان یک انسان زنده و درنتیجه از بین بردن خطای حسی از سینما، تاثیر عمیقی روی من به عنوان هنرمند داشت، حتا پیش از آنکه بدانم که نویسنده‌ام. همیشه هوش و حواسم مشغول لایه‌های سازنده واقعیت است که واقعیت را به شکل درستش می‌پوشاند. گلدبرگ به همین خاطر قهرمانم است. دوست دارم کتابم را بخواند چون این یک پیغام قدردانی است.

کدام قطعه غیرادبی فرهنگی –فیلم، نمایش تلویزیونی، نقاشی، ترانه- است که نمی‌توانی زندگی‌ات را بدون آن تصور کنی؟
پخش زنده شنبه شب (SNL). اولین باری که بیدار ماندم تا این برنامه را تماشا کنم سال ۱۹۹۲ بود و اپیزودی بود که در آن گروه نیروانا اجرای زنده داشت. یازده ساله بودم و با خواهرم در زیرزمین جلوی تلویزیون نشسته بودیم. بالاخره صدایی را می‌شنیدم که از زمان شکافِ وجودی در پنج سالگی در سرم می‌چرخید و تکرار می‌شد. واکنش دقیقی که بعد از شنیدن ترانه «بوی روح نوجوانی می‌ده» نیروانا به خواهرم نشان دادم این بود که «این ثابت کرد که هیچ چیز مهم نیست». و شاید این آغاز پوچ‌انگاری‌ام بود. از این گذشته، برنامه‌ای را کشف کرده بودم که حقیقتا ماهرانه و نو بود. بازیگران آن در دهه ۹۰ فوق‌العاده بودند.

بهترین توصیه‌ای که تا به حال برای نوشتن دریافت کردی چه بود؟
بهترین توصیه‌ای که برای نوشتن شنیدم از مادرم بود. به من گفت کتاب‌هایی را دوست دارد که داستان‌هایش در طول چند روز اتفاق می‌افتد. فرض من این بود که او از تجربه خواندن و زندگی چند روزه در کنار شخصیت‌های داستان تا زمان تمام شدن کتاب لذت می‌برد. این یک توصیه خاص برای هیچکدام از پروژه‌های نویسندگی‌ام نبود، تنها یک نظر گذرا درباره علاقه خودش بود. چون مادرم عالی و بااستعداد است و عالی‌ترین سلیقه‌ای را دارد که می‌شناسم. من از این گفته ایده‌ها و دیدگاه‌های فراوانی را برداشت کردم. ساکن کردن یک کاراکتر در زمان واقعی به هدفی در داستان‌هایم تبدیل شد. نمی‌دانم که کل اعتبار این موضوع را باید به مادرم بدهم یا نه، اما چرا که نه؟

دوست داری در مصاحبه‌هایت از چه حرف بزنی که تا به حال پیش نیامده؟
ای کاش جوابی برای این سوال داشتم، اما واقعیت این است که همیشه وقتی از مصاحبه برمی‌گردم به این فکر می‌کنم که زیادی حرف زدم. این توانایی را دارم که به طور همزمان مقید و بی‌حد و مرز باشم. برای گذراندن یک مصاحبه بدون فاش کردن چیزی که بعدا از آن پشیمان شوم یا قضاوت‌های تندی که قبلا در مصاحبه‌هایم داشتم، باید خودسانسوری زیادی بکنم. در واقع یک لیست از موضوعاتی دارم که دیگر درباره‌شان بحث نخواهم کرد.

اولین کتابی که عاشقش شدی چه بود؟
یک کتاب کودک به نام «به من بگو میتزی» از لور سیگال و تصویرگری هریت پینکوس. مادرم هر شب قبل از خواب آن را برایم می‌خواند. کتاب درباره یک دختربچه است که وقتی والدینش خوابند برادر کوچکش را به گردش در شهر می‌برد. دوستش داشتم چون درباره لذت معرکه استقلال و کشف دنیا بود. و چون عمیقا برادر کوچکم را دوست داشتم. تا به امروز مادرم مرا «میتزی» صدا می‌زند.

خیام به بخش مهمی از ادبیات روسیه تبدیل شده است


 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۵۱
 
 
رئیس انجمن خیام‌‌شناسی روسیه گفت ما اکنون نزدیک به 130 سال است که با خیام آشنا هستیم و ترجمه‌های مختلفی از شعرهای او را در دست داریم.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،دکتر اولگ آکولینیچف رئیس انجمن خیام‌‌شناسی روسیه از اهمیت نقش ایران در پیشرفت روابط فرهنگی هنری این دو کشور سخن گفت و اظهار امیدواری کرد که روابط دو کشور به واسطه مذاکرات در سطح عالی، فرصت‌های مناسبی را برای توسعه روابط بین دو کشور مهیا کند.

او به هنرآنلاین گفت: واقعیت حاکی از آن است که برای توسعه روابط، شناخت متقابل دو کشور از فرهنگ و هنر یکدیگر ضرورت دارد. ما برآنیم تا جنبه‌های مختلف فرهنگ و هنر ایران را در کشورمان معرفی کنیم و بنا به همین ایده انجمن خیام را راه‌اندازی کردیم.
آکولینیچف گفت: واقعیت این است که تاریخ و فرهنگ ایران چنان سرشار از مفاخر هنری-ادبی است که انتخاب شخصیتی از میان آن همه برای ما بسیار سخت است.

او گفت: ما اکنون نزدیک به 130 سال است که با خیام آشنا هستیم و ترجمه‌های مختلفی از شعرهای او را در دست داریم. در این میان مترجمان و شاعران تراز اولی آثار خیام را برگردانده‌اند و ما دست کم 170 ترجمه از شعرهای خیام در اختیار داریم.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: خیام اکنون در کشور روسیه نامی است نظیر شاعران بزرگ روس مثل پوشکین و لرمانتوف. ترجمه‌های متنوع و درخشان از خیام، او را به شاعری روس تبدیل کرده به طوری که می‌توان گفت، خیام به بخش مهمی از ادبیات روسیه تبدیل شده است. او نه تنها به بخشی از ادبیات روسیه تبدیل شده است که نمونه بارز تاثیر متقابل دو فرهنگ ایران و روسیه است.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: فعالیت ما در انجمن البته به خیام و خیام‌شناسی محدود نمی‌شود. ما نام این فیلسوف، موسیقیدان، منجم و شاعر را برای این انجمن انتخاب کردیم اما فعالیت‌های وسیع‌تری در زمینه فرهنگ و ادبیات داریم، و قصد داریم روابط‌مان را با اساتید و نخبه‌های ادبی ایران وسعت ببخشیم.

او تاکید کرد: آنچه امروز به مسئله مهمی در سراسر جهان تبدیل شده است بحث کمبود تفاهم است. او با اشاره به داستانی از مثنوی گفت: فکر کنم در دفتر اول مثنوی است که مولانا از 4 درویش با قومیت‌های گوناگون سخن می‌گوید که هر یک به زبان خودشان از انگور حرف می‌زنند. یک عرب، یک روم، یک ترک و یک فارس که چون فکر می‌کنند هر یک مطلوبی دیگر طلب می‌کنند در آستانه جنگ با یکدیگر هستند. مولوی می‌گوید: اختلاف خلق از نام اوفتاد / چون به معنی رفت آرام اوفتاد

آکولینیچف در پاسخ به این سوال که چه کاری می‌توان کرد که رویدادهای هنری برای معرفی هنرمندان دو کشور  صورت بگیرد گفت: ما انجمن خود را تازه تاسیس کردیم و در چند سطح ادامه فعالیت می‌دهیم. ما برای تبادل افکار، کوشش می‌کنیم و در این مقوله از دانشمندان جوان استفاده و پشتیبانی می‌کنیم. آن‌ها خیلی با استعداد هستند و با اشتیاق و کوشش بسیار کار می‌کنند.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: در این زمینه ما سعی کردیم در حوزه فضای مجازی به کارمان وسعت بدهیم. ما اکنون در فیسبوک صفحاتی داریم با عناوینی نظیر "یکی بود یکی نبود" یا "حکمت صوفیانه" که درباره عرفان و ادبیات فارسی است، یا صفحات دیگر که قریب به 30 هزار مخاطب دارد. همچنین با موسسات انتشاراتی و بهترین فروشگاه‌های مسکو هم برای ارائه آثار همکاری می‌کنیم.
آکولینیچف گفت: ما در انجمن ادبی-هنری‌مان جلساتی با عنوان "رازهای رباعیات خیام" برگزار می‌کنیم، چرا که فکر می‌کنیم راز خیام، مثل شکسپیر یا راز داوینچی شاید فاش نشود اما با کنکاش در آن می‌توان از خودمان انسانی بهتر بسازیم.

او در پایان گفت: ما بسیار مشتاق و آرزومندیم که مشارکت فرهنگی-هنری دو کشور در عرصه‌های گوناگونی نظیر عکاسی، نقاشی، تئاتر و ... هر روز بیشتر و بیشتر شود.

دکتر اولگ آکولینیچف به مناسبت برگزاری نخستین نشست هزاره خیام که روز 14 تیرماه برگزار شد به ایران سفر کرده است. نشست هزاره خیام به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موسسه توسعه هنرهای معاصر برگزار می‌شود.
منبع: هنرآنلاین

نامزدهای ادبیات داستانی جایزه پروین اعلام شد


 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۲۵
 
 
بر اساس اعلام دبیرخانه جایزه ادبی پروین اعتصامی، پنج نامزد بخش ادبیات داستانی معرفی شد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، به نقل از روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، داوران این بخش، خانم‌ها‌ منیژه آرمین، مریم برادران و آقای ابراهیم‌زاهدی مطلق، آثار راه‌یافته به داوری نهایی بخش ادبیات داستانی را به شرح ذیل اعلام کردند:

(به ترتیب حروف الفبا)
«آفرت» به قلم ناهید قادری حاجی‌آبادی از انتشارات سوره مهر
«بگذار تروا بسوزد» نوشته آناهیتا آروان از انتشارات علمی و فرهنگی
«خاطرات یک دروغگو» به قلم نسیم وهابی از نشر مرکز
«زمان زوال» نوشته شهره احدیت از نشر نیماژ
«نیازمندی‌ها» نوشته ساناز اسدی از نشر نیماژ

بنابر اعلام دبیرخانه این رویداد، برگزیدگان بخش‌های پنج‌گانه هشتمین جایزه ادبی پروین اعتصامی، شنبه 23 تیرماه در حسینیه جماران معرفی و تقدیر خواهند شد.