فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به کشورهای اسکاندیناوی است

در میزگرد بررسی آثار یو نسبو در ایبنا مطرح شد:
پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به کشورهای اسکاندیناوی است
یو نسبو سلطان جنایت نروژ است
 
تاریخ انتشار : جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۱
 
 
در میزگرد بررسی آثار یو نسبو به دلایل شکوفایی ادبیات جنایی اسکاندیناوی و همچنین سبک نویسندگی یو نسبو پرداخته شد.
 
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_مائده مرتضوی: میزگرد بررسی آثار یو نسبو با هدف معرفی و تحلیل ادبیات جنایی اسکاندیناوی در خبرگزاری کتاب ایران برگزار شد. در این میزگرد،‌ کاوه میرعباسی نویسنده و مترجم، مهرداد مراد،‌ نویسنده رمان­‌های پلیسی و زهرا نی‌چین  حضور داشتند. در این نشست درباره وجه تمایز یو نسبو با نویسندگان کلاسیک جنایی‌نویس چون ریموند چندلر و آگاتا کریستی و همچنین جنبه‌های روانشناختی آثار یو نسبو به لحاظ  شخصیت‌پردازی خاص این نویسنده بحث شد. در انتها مدعوین این میزگرد از دلایل توفیق نیافتن ژانر جنایی- پلیسی در میان نویسندگان ایرانی سخن گفتند. مشروح این میزگرد را در ادامه می‌خوانید.

میزگرد ما دارای دو بخش است. در بخش اول درباره ژانر جنایی و ساب‌ژانر آن ادبیات پلیسی بحث می‌شود و تعریف دقیقی از ادبیات جنایی- پلیسی ارائه می‌دهیم. و در بخش دوم به تحلیل آثار یو نسبو و همچنین المان‌های روانشناختی موجود در آثار یو نسبو و حضور هر چه بیشتر علم روانشناسی در آثار جنایی امروز می‌پردازیم.

کاوه میرعباسی: اصطلاح رایجی که برای این نوع ادبیات به کار می‌رود همان ادبیات پلیسی است. انگلیسی‌ها به این نوع ادبیات عنوان ادبیات جنایی- معمایی داده‌اندکه این نوع ادبیات ساب‌ژانرهای مختلفی مانند سوسپانس (تعلیقی) و تریلر پیدا می‌کند که البته برخی معتقدند تریلر را باید از آن‌ها تفکیک کرد. البته به طور کامل نمی‌توان تریلر را از این ژانر جدا کرد و آثار یو نسبو مثال خوبی در این باره است چون  به نحوی هم تریلر است و هم معمایی. انگلیسی‌ها معتقدند رمان پلیسی به رمانی اطلاق می‌شود که کاوشگر آن پلیس است. در این زمینه ما کاراگاه خصوصی حرفه‌ای داریم و کاراگاه آماتور که در آثار آگاتا کریستی مانند شخصیت‌های مارپل و همچنین پوآرو دیده می‌شوند.

این کاراگاه‌ها به نوعی ذوق‌ورز و آماتور محسوب می‌شوند و می‌توان گفت که شرلوک هولمز جزو اولین کاراگاه‌های خصوصی حرفه‌ای است که همیشه از موکلان خود صحبت می‌کرده است. در این میان ژانر دیگری هم به نام سوسپانس یا تعلیقی وجود دارد که  اصطلاحا به آن رمان جنایی - معماییِ وارونه هم می‌گویند. آنتونی برکلی کسی است که  اولین رمان تعلیقی را به این صورت نوشته است. وی همدوره آگاتا کریستی بوده است. در این رمان جنایت اتفاق می‌افتد و ما قاتل را می‌شناسیم و  ما در جایگاه خواننده قاتل را دنبال می‌کنیم و شاهد اتفاقاتی هستیم که برایش می‌افتد. یکی از نویسندگانی که در این نوع رمان‌های تعلیقی اسم و رسمی پیدا کرد، پاتریشیا های‌اسمیت است. بسیاری از فیلم‌های هیچکاک هم از این نوع و تعلیقی هستند. در اولین رمان های‌اسمیت یعنی «بیگانگان در قطار» ما از همان ابتدا قاتلان را می‌شناسیم و شاهد اتفاقاتی هستیم که بین‌ این دو قاتل می‌افتد و در پی دنیای ذهنی آن‌ها هستیم.


 کاوه میرعباسی

زهرا نی‌چین: من اتفاقی سراغ یو نسبو برای ترجمه رفتم. به نظرم با توجه به سریال‌هایی که دیده‌ام، بخشی از ادبیات و سینمای پلیسی و جنایی به ژانر علمی-تخیلی هم گرایش پیدا می‌کند. به عنوان مثال سریال «ایکس فایلس» کاملا علمی-تخیلی است و همچنین سریال «فرینج». در اینگونه سریال‌ها پلیس‌ها پرونده‌های علمی تخیلی را پیگیری می‌کنند و قاتل‌ها براساس موارد علمی دست به ارتکاب قتل می‌زنند. ترورهای بیوشیمیایی مثال خوبی در این زمینه است. این ژانر تلفیقی نسبت به کارهای کلاسیک پیشرفته‌تر است. در ادبیات کاراگاهی سه بخش وجود دارد؛‌ کاراگاه ، قربانی و جنایتکار. به نظرم در کارهای یو نسبو با این شخصیت‌ها بازی می‌شود و جای اینکه ما باید با چه کسی همذات پنداری کنیم- کاراگاه، قربانی یا قاتل؟ -خصوصا در رمان «پسر» عوض شده است.
 
مهرداد مراد: ما درباره تحلیل آثار یو نسبو با سه بخش مواجه هستیم؛‌ خود یو نسبو و رمان‌هایش،‌ ادبیات پلیسی اسکاندیناوی و همچنین تعریف دقیق ادبیات پلیسی. در کل، داستان پلیسی از داستان جنایی نشات می‌گیرد. از زمان «ایلیاد و ادیسه» می‌توان این ژانر را تعقیب کرد. ژانر جنایی به داستانی گفته می‌شود که در آن جنایتی رخ می‌دهد و یک یا چند نفر به انتقام برمی‌خیزند یا اینکه به نحوی سعی می‌کنند تا عدالت در این رابطه جاری شود. که البته به شاخه‌های گوناگونی مثل پلیسی، نوآر، جاسوسی، کارآگاهی و معمایی تقسیم می‌شود. اما ژانر پلیسی از  حدود سال 1850 با داستان‌های کارآگاهی ادگار آلن‌پو آغاز می‌شود.  از همان ابتدا هم ما شاهد یک سری قوانین برای داستان‌های پلیسی بودیم.

کاوه میرعباسی: دو نفر این قوانین را نوشتند. ده فرمان را رانالد ناکس کشیش نوشت و اس اس وانداین آمریکایی  هم بیست فرمان را نوشت.



مهردادمراد: تا مدت زیادی شاهد داستان‌های کلاسیک در این ژانر بودیم. این داستان‌ها ویژگی‌های مشترکی داشتند، بدین ترتیب که  ماجراها اغلب در میان خانواده‌های ثروتمند و اشرافی می‌افتاد و خدمتکارها همیشه نقش شاهد ماجرا را ایفا می­‌کردند و هیچگاه قاتل از میان طبقه آن‌ها انتخاب نمی­‌شد. تعلیق در این گونه داستان‌ها بلندمدت بود و هیجان و ترس آنچنانی در خواننده پدید نمی‌آورد. در بیشتر داستان‌های پلیسی کلاسیک عصر طلایی تعلیق‌ها اینگونه بود. تا اینکه ریموند چندلر آمریکایی با آوردن پلیس‌های خیابانی سبک جدیدی را وارد اینگونه داستان‌ها کرد. چندلر قتل را از خانواده‌های ثروتمند به کف خیابان‌ها آورد و شکل رئال‌تری به کاراگاه داد. داستان‌ها حالت خشن پیدا کردند و به جای سلول­‌های خاکستری، بیشتر اسلحه در آن‌ها حکفرما بودند. این داستان‌ها به سبک هارد بویلد معروف شدند. کاراگاه‌های این سبک داستان‌ها رفتاری مانند فیلیپ مارلو و سم اسپید داشتند و نه پوآرو. بعد از این داستان‌ها نوبت به ژانر تریلر رسید.

تریلر بر دو پایه استوار است، تعلیق زیاد و کوتاه‌مدت. تعلیق در داستان‌های تریلر نزدیک به هم است. در داستان‌های یو نسبو هم تعلیق‌ها به هم نزدیک است. تعلیق در ادبیات داستانی به سوالی گفته می­‌شود که نویسنده در ذهن خواننده ایجاد می­‌کند و گاهی در پاراگراف بعدی، یا صفحه بعدی یا فصل بعدی یا
میرعباسی: نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو محوریت داستان قتل زنجیره‌ای است.
آخر کتاب به آن پاسخ می­‌دهد و در برخی موارد اصلا به آن جواب نمی‌­دهد و به همین علت ذهن خواننده تامدت‌ها درگیر داستان می­‌شود.

تعلیق در ژانر تریلر بسیار کوتاه مدت است و خواننده مرتب در پی این است که در صفحه بعد چه اتفاقی رخ می­‌دهد. رکن دوم ژانر تریلر، جنگ‌های نامتقارن است. به این معنی که یک نفر در مقابل یک عده زیادی آدم قرار می‌گیرد که توانای مقابله با آن‌ها را ندارد.  به عنوان مثال در فصل اول سریال «شهرزاد» هم شاهد این مساله بودیم، قباد در مقابل خانواده خود،‌ شهرزاد و فرهاد هم به همین شکل و دلیل جذابیت فصل اول هم همین مساله بود اما در فصل‌های بعد این لشگرها برابر شدند و هر کدام از قهرمان‌ها حامیانی برای خود پیدا کردند. حتا در مساله عاشورا هم این موقعیت وجود دارد و عده قلیل یاران امام حسین در مقابل لشگری سترگ قرار گرفتند که این عظمت واقعه را چند برابر کرد.



از حدود 1940 تا 1970 شاهد داستان‌های نوآر بودیم که ضدقهرمان بر آن‌ها حاکم بود. یو نسبو در «خون بر برف» و «خورشید نیمه شب» ضد قهرمان دارد و  شخصیت «هری هوله» هم به نظر من در بطن خود ویژگی‌های یک قهرمان مثبت را ندارد و خاصیت ضدقهرمانی را به نحوی داراست.

یو نسبو به طور کلی وام‌دار چه نویسندگان جنایی‌نویسی قبل از خود است و همچنین وجه تمایز او با نویسندگان کلاسیک این ژانر در کجاست؟

کاوه میرعباسی:  وجه غالب در ادبیات پلیسی تا دوره‌ای متعلق به کشورهای انگلوساکسون آمریکا و انگلیس و فرانسه بود. اما در حال حاضر پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به ادبیات کشورهای اسکاندیناوی است و سرنخ آن به ده رمانی که زن و شوهری سوئدی به نام پر والو و مای اسیووال نوشتند برمی‌گردد. این‌ها در اوایل دهه هفتاد این رمان‌ها را نوشتند. در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی به جای کاراگاه خصوصی، پلیس وجود دارد و به ندرت به کاراگاه خصوصی برمی‌خوریم اما در این رمان‌ها یک کاوشگر اصلی به همراه یک گروه وجود دارد. در آثار یونسبو و هنینگ مانکل هم یک پلیس به همراه یک گروه به چشم می‌خورد و این رمان‌ها  یک نوع دیدگاه اجتماعی داشتند که کم‌کم تبدیل به سنتی در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی شد. در این رمان‌ها به مسائل روز و فسادهای اجتماعی اقتصادی به وفور پرداخته می‌شد. برخی  یو نسبو را  جانشین هنینگ مانکل می‌دانند و به نوعی سلطان ادبیات پلیسی امروز کشورهای اسکاندیناو. شکوفایی این ادبیات در قرن بیست و یکم است و هر روز اسم تازه ای از آن‌ها می‌شنویم. البته نویسندگان زیادی از این خطه هستند و به عنوان مثال اگر یو نسبو را سلطان جنایت نروژ بدانیم،‌ ملکه جنایت ادبیات پلیسی نروژ هم خانمی به نام کارین فوسوم است.



زهرا نی‌چین: مساله اصلی رمان «پسر» بحث مواد مخدر است. یو نسبو با توصیفاتی که داشته،‌آدم‌هایی از طبقه پایین در رمان خود آورده که  در پی بهبود وضعیت خود نیستند و یو نسبو با این کار به نوعی از وضعیت موجود انتقاد می‌کند. در «خورشید نیمه شب»  بحث مذهب هم مطرح می‌شود. یو نسبو بحث مذهب را در این رمان  به صورت زیرمتنی می‌آورد.

کاوه میرعباسی: یو نسبو موضعی منفی نسبت به دموکرات مسیحی نروژ دارد. در رمان «پسر» منبع الهام مذهبی هم وجود دارد و این رمان با آیه‌ای از انجیل آغاز می‌شود. دو تا از آثار یو نسبو به متون کهن ارجاع دارد. یکی همین رمان «پسر» و دیگری رمان «مکبث» که اقتباس از تراژدی شکسپیر است و در دهه هفتاد در مکانی که تلفیقی از نروژ و اسکاتلند است؛ روایت می‌شود و در رمان «پسر» هم که پیرنگ داستان، مبنای انجیلی دارد.

زهرا نی‌چین: یو نسبو در «پسر» به جمعه نیک اشاره دارد و به برگزاری بزرگداشت به صلیب کشیدن عیسی در جلجتا. در این داستان ما با قربانی همذات‌پنداری نمی‌کنیم و همذات‌پنداری ما با سنی است که مساله را به صورت انتقام پیش می‌برد و کاراگاه ضدقهرمان می‌شود. درباره خاصیت نوآر در کارهای یو نسبو هم می‌توان آن را به کلاسیک‌های نوآر نسبت داد و بحث روانشناسی نا متقارن و همچنین فلاش‌بک‌ها.

بحث فلاش‌بک‌ها را همین جا نگه می‌داریم چون به بحث روانشناسی مربوط می‌شود و در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت. در اینجا می‌رسیم به تاثیرپذیری یو نسبو و سبک خاص این نویسنده در پرداخت داستان و شخصیت‌هایش.

مهرداد مراد: در ادبیات جنایی اسکاندیناوی اصطلاحی به نام نوردیک نوآر وجود دارد، به معنای ادبیات سیاه شمالی. پنج کشور سوئد، نروژ، ایسلند، دانمارک و فنلاند خطه اسکاندیناوی را تشکیل می‌دهند. خاستگاه ادبیات جنایی اسکاندیناوی کشور سوئد و همان زن و شوهری بودند که جناب میرعباسی فرمودند و بعدها نویسندگان جدیدتر مانند هنینگ مانکل و یو نسبو ظهور کردند. آن‌ چه که باعث دیده شدن ادبیات اسکاندیناوی شد «دختری با خالکوبی اژدها» نوشته استیگ لارسن بود.  با این اثر نگاه‌ها به سمت ادبیات اسکاندیناوی جلب شد و یو نسبو و مانکل توانستند خودی نشان دهند. یو نسبو در پاسخ به این سوال که وامدار چه نویسنده‌ای است پاسخ می‌دهد؛ پر والو و اسیووال این سنت را پایه‌گذاری کردند و نویسندگان اسکاندیناو جرات پیدا کردند تا به این حوزه وارد شوند. ادبیات جنایی اسکاندیناو سیستمی متفاوت با نوع کلاسیک ژانر جنایی دارد. در داستان‌های کلاسیک دو بخش وجود دارد. در بخش اول جنایتی اتفاق می‌افتد و سپس کاراگاه ظاهر می‌شود و به دنبال کشف معمای قتل می‌رود اما در داستان‌های یو نسبو و نوآر همزمان با حضور کاراگاه و پلیس جنایت اتفاق می‌افتد.




کاوه میرعباسی: بحث بر سر تاثیرپذیری یو نسبو زیاد بوده است. اما یو نسبو خود را وامدار مایکل کانلی و کارگاه آثار او به نام هری بوش می‌داند.  به گفته خود یو نسبو شباهت‌هایی بین هری هوله و هری بوش وجود دارد.

مهرداد مراد: داستان‌های اسکاندیناوی سه ویژگی دارند که باعث شهرت شان شده است.  اولین آن زبانی ساده و قابل فهم به دور از هر گونه فرم روایی پیچیده است و اینکه این داستان‌ها برعکس سبک هارد بویلد آمریکایی که کاملا عینیت­‌گرا هستند، رگه­‌های نسبتا زیادی از ذهن‌گرایی دارند. دومین مورد این داستان‌ها، شخصیت‌پردازی آن‌هاست. هری هوله کاراگاهی پرکشش است و اینگونه کاراکترها در دنیا هویت‌سازی می‌کنند. ویژگی دیگر فضاسازی این رمان‌هاست. در آثار یو نسبو فضا طوری شرح داده می‌شود که خواننده کاملا به آن کشور و شهر اشراف می‌یابد. همچنین این بحث توجیه اقتصادی هم دارد و باعث جلب توریست به مکان‌های یاد شده می‌شود. کاراگاه‌ها در این داستان‌ها کاملا رئال‌اند و از مدل شخصیت ماورایی فیلیپ مارلو، مایک هامر و یا حتی پوآرو فاصله دارند. خواننده با این کاراگاه‌ها به
مهرداد مراد: نویسنده باید پژوهش کند و تمام ژانرها و زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی نمی‌توان پلیسی‌نویس شد.
آسانی  همذات‌پنداری می‌کند.

کاوه میرعباسی:  اگر بخواهیم با توجه به  مولفه‌های رمان‌ها یو نسبو آن را در  ژانر خاصی از ادبیات پلیسی طبقه بندی کنیم باید بگوییم که هر یازده رمان یو نسبو که قهرمان آن‌ها هری هوله هستند، همه شان در زیرژانر تریلر- معمایی قرار می‌گیرند. ما تریلر به عنوان رمان حادثه‌ای داریم و خیلی از تریلرها هستند که عنصر معما را ندارند. هر یازده رمان هری هوله عنصر معما را دارند، عناصری مانند مظنونین کاذب در رمان‌های هری هوله یافت می شوند. خواننده معمولا بارها در حدس اینکه قاتل چه کسی است،‌ رودست می‌خورد. این آثار خیلی هم پرتحرک‌اند. هیچکاک همیشه معتقد بود مردم به فیلمی علاقه‌مندند که روند آن شبیه رولر کاستر ـ ترن هوایی شهر بازی - باشد. این حالت نفس‌گیر و وقفه‌های هیجان انگیز در آثار یو نسبو هم وجود دارد.

یکی از ویژگی‌های دیگری که به طور مشخص در ادبیات جنایی اسکاندیناو به  چشم می‌خورد بحث خانواده است. کاراگاه‌هایی مانند والاندر و هری هوله دارای خانواده مشخص و روابط معمول هستند که در نوع کلاسیک وجود ندارد. همچنین  از شرلوک هولمز به بعد کاراگاهان یک دشمن قدر داشته‌اند نظیر پرفسور موریاتی در ماجراهای هولمز ؛ در داستان‌های جان لوکاره هم «کارلا» به عنوان حریف هم زور «جورج اسمایلی» حضور دارد. در رمان‌های نسبو هم به «پرنس » برمی‌خوریم که  دشمن مهیب هری هوله به شمار می‌آید و در پنج شش رمان هری هوله با چنین دشمنانی برمی‌خوریم که وجه شباهت آثاریو نسبو با رمان‌های کلاسیک است. نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو محوریت داستان قتل زنجیره‌ای است.

زهرا نی‌چین: در رمان «پسر» هم قتل‌ها به صورت زنجیره‌ای اتفاق می‌افتد و در خلال این قتل‌ها با پیشینه خانوادگی سنی آشنا می‌شویم. در روال داستان می‌بینیم که سُنی، شخصیت اصلی داستان به لحاظ شخصیتی تغییر می‌یابد. در آثار یو نسبو اگر بخواهیم به وجه نوآر آن اشاره بکنیم باید این وجه هیجان‌نمایی شخصیت‌ها را هم بیاوریم و همچنین بحث تغییری که در شخصیت‌ها رخ می‌دهد. به نظرم بحث روانشناسی را یو نسبو به طور مستقیم در آثارش مطرح نمی‌کند و به صورت غیرمستقیم کاری می‌کند که خواننده با شخصیت اصلی همذات‌پنداری کند. وظیفه نویسنده در رمان‌های پلیسی این است که جهان محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و  این چیزی است که در آثار یو نسبو اتفاق می‌افتد.

مهرداد مراد: من به فضای نوآر داستانی یو نسبو می‌پردازم. ادبیات سیاه از میان گذر جامعه سنتی به سوی مدرنیته سر برآورد و رشد کرد. رمان‌های سیاه انعکاسی بودند از توسعه جامعه شهری، هجوم مهاجرین، اختلاف طبقاتی شدید و از همه مهم­‌تر، باندهای جنایتکاری که در بحبوحه بحران اقتصادی، فعالیت‌های زیرزمینی و روزمینی داشتند و بر آتش تنش‌های اجتماعی دامن می‌زدند. نویسندگان در پی نشان دادن فساد اجتماعی و فساد اقتصادی بودند و یو نسبو هم در آثارش در پی نشان دادن همین چیزهاست. بر طبق آمارهایی که از کشورهای اسکاندیناوی داده می‌شود همیشه جزو زیباترین، ‌امن‌ترین و شادترین کشورها هستند اما زیرلایه‌های دیگری هم وجود دارد که در این داستان‌ها برملا می‌شود. یو نسبو در آثارش فسادهای اجتماعی را به طور گسترده‌تری نشان می‌دهد. در داستان‌های مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای خود به خود داستان‌ها روانشناختی می‌شوند. خواننده باید هم به ذهن کاراگاه اشراف داشته باشد هم قاتل و شرح چگونه رسیدن این دو به هم در ادامه این داستان‌ها می‌آید.

در برخی از آثار یو نسبو به خصوص «پسر» بحث روانشناسی به طور پررنگی مطرح می‌شود. فلاش‌بک عنصر جدایی ناپذیر آثار یو نسبو است و به طور مشخص بیشتر این فلاش‌بک‌ها به دوره کودکی قهرمانان زده می‌شود که در رمان «پسر» این اتفاق به روشنی می افتد. در اینجا بحث روانشناسی فروید هم مطرح می‌شود. به طور کلی تا چه حد می‌توان فلاش‌بک‌های یو نسبو را به روانشناسی پیوند داد و سهم  علم روانشناسی در آثار یو نسبو چقدر است؟

کاوه میرعباسی: فلاش‌بک‌ها در رمان‌های یو نسبو دو کارکرد دارد: یو نسبو تاکید خاصی بر گذشته تاریخی و رویدادهای تاریخی مهم دارد. با رمان سوم «سینه سرخ» یو نسبو وارد فضای نروژ می‌شود. و در پی گفتن این است که اعمال گذشته و گذشته دست بردار آدم نیستند. در «سینه سرخ» وقایع داستان به جنگ جهانی دوم برمی‌گردد. در آن زمان در نروژ عده‌ای بودند که با دولت آلمان همکاری کردند و به نیروهای اس‌اس پیوستند که برخی از فلاش‌بک‌های رمان به این زمان برمی گردد و همچنین برخی از فلاش‌بک‌ها به جنگ استالینگراد و بخشی مربوط به وین و بمباران هامبورگ مربوط می‌شوند. در هر کدام از آن‌ها هم سرنخی از حل معما وجود دارد. ساختارهای معمایی یو نسبو هم خیلی پیچیده‌اند هم استادانه طراحی شده‌اند. و او این اطلاعات را خارج از کلیشه‌ها و قواعد رایج داستان معمایی به کار می‌برد و این‌ها را با عناصر دیگری تلفیق می‌کند. وقتی صحبت از دیدگاه اجتماعی یو نسبو می‌کنیم می توانیم از «سوسک‌ها» مثال بیاوریم؛  در رمان «سوسک‌ها» قتلی در عشرتکده‌ای رخ می‌دهد و در این جا تعدادی از نهادهای مهم اجتماعی زیر سوال می‌رود و هری هوله در صورت برملاکردن راز قتل تهدید می‌شود. در اثر « نجات‌بخش» شروع داستان به گذشته برمی‌گردد. دختر چهارده‌ساله‌ای در کمپی متعلق به ارتش رستگاری مورد تجاوز قرار می‌گیرد و این مساله لاپوشانی می‌شود تا آبروی کلیسا محفوظ بماند. فسادهایی که در اینجا مطرح می‌شود اغلب ریشه در گذشته دارند و عملکرد دیگرش این است که بر گذشته تاریخی نروژ و اروپا نوری روشنی بخش می تاباند.

زهرا نی‌چین: ما می‌توانیم با توجه به این بحث‌ها یو نسبو را به عنوان طراح یک معما هم در نظر بگیریم. یو نسبو ماجراهایی را در «پسر» به صورت پراکنده نقل می‌کند و به نوعی به تاریخی از جنگ جهانی اشاره می‌کند. نامه‌های پایانی داستان وقایع را در ذهن سنی متحول می‌کند و فلاش‌بک‌هایی که از ذهن سیمون به دوران رفاقت با پدر سنی زده می شود به همان وجه گذشته نگری یو نسبو برمی‌گردد.

سُنی در این رمان یک آدم سایکوپت و ضداجتماعی نیست. سنی شخصیتی محبوب در این داستان است. اگر که بخواهیم بخش روان شناختی و ریشه شناختی فروید را در اینجا مطرح کنیم در اعمال  سنی هنگام ارتکاب قتل‌ها می‌توانیم رگه هایی از آن را ببینیم.

مهرداد مراد: کلا بحث روان‌شناسی بیشتر در داستان‌های جنایی هویدا می­‌شود تا پلیسی. در قتل‌های زنجیره‌ای همیشه ریشه‌های روان‌شناسی وجود دارد اما با قطعیت نمی‌توان داستان های یو نسبو را روان‌شناسی خواند.

کاوه میرعباسی: درباره شخصیت
زهرا نی‌چین: وظیفه نویسنده در رمان‌های پلیسی این است که جهان محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و این چیزی است که در آثار یو نسبو اتفاق می‌افتد.
هری هوله می توان گفت،‌ متولد 1965، قدبلند و ورزیده، گرایش شدید به الکل،‌ انسان بسیار حساس و دارای روش‌های نامتعارف که او را شبیه  کاراگاهان نوآر امریکایی می‌کند. رابطه او با پدرش رابطه‌ای فرویدی است. همواره پرسوناژهای مختلفی در مقابل هری هوله قرار می‌گیرند. در رمان «شیر کوهی » شاهد این هستیم که  پدر هری هوله بیماری لاعلاجی دارد و قصد اتانازی داشته و هری هوله در ملاقاتش  با قاتلی که به نام  آدم‌برفی شناخته می‌شود  و در عین حال یادآور هانی‌بال لکتر است، سعی می‌کند از عذاب وجدانی که از مرگ پدر دارد، برهد و برای جبران این ندامت به درخواست آدم برفی که از عذاب وجدان رنج می‌برد،‌ او را می‌کشد. در حقیقت کاری که برای پدرش نکرده را برای آدم‌برفی انجام می‌دهد.

مسائل روان‌شناسی را در روابط عاطفی هری هوله هم می‌توان دید و این مساله به ویژگی دیگر ادبیات اسکاندیناوی که خانواده‌دار بودن است برمی گردد.

آخرین سوال این میزگرد درباره این است که چرا ادبیات پلیسی و جنایی در ایران پا نگرفته و چرا ما در ادبیات خود جنایی نویس معروفی نداریم که برای اقشار مختلف جامعه شناخته شده باشد؟

مهرداد مراد: جنایی‌نویسی بر خلاف تصور خیلی ها نیازمند مطالعه و تحقیق بسیاری است. نویسنده باید پژوهش کند و تمام ژانرها و زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی نمی‌توان پلیسی‌نویس شد. چرا که در این صورت، این رمان‌ها به خلق کاراکترهای تکراری مانند پوآرو و ... می‌انجامد. یکی از کارهایی که جنایی‌نویس‌های اسکاندیناو مانند یو نسبو انجام داده‌اند این است که ژانرها را با هم تلفیق کرده اند. یو نسبو تاریخ را در هم تنیده و کاراگاهی رئال به نام هری هوله به وجود آورده که شبیه هیچ کاراگاه دیگری نیست و مورد مشابه ندارد.  یک نویسنده برای اینکه یک جنایی‌نویس موفق شود  باید تمام ژانرها را مطالعه کند،‌ در درجه دوم از هر ژانری چند کتاب بخواند و سازوکارهای پلیس ایران را بداند و بعد از تلفیق آن‌ها برای خود شخصیت بسازد. اینکه نویسندگان اسکاندیناو جهانی شده‌اند به حمایت‌های رسانه‌ای از آن‌ها هم برمی‌گردد. مساله زبان هم اینجا مطرح است و ما باید زبان خودمان را بین‌المللی کنیم تا بتوانیم آن را به دنیا عرضه کنیم. از زمان انقلاب به بعد، رمان ژانر توسط جامعه ادبی حاکم در آن زمان خفه شد. چندی پیش در یک کتابفروشی بودم که صاحبش کتاب «فیل در تاریکی» را به عنوان بهترین و اولین و آخرین رمان پلیسی ماقبل انقلاب معرفی کرد. وقتی به او گفتم که نویسندگان پلیسی دیگری هم بودند، خیلی راحت به آنها توهین کرد. مشکل این برخوردها در  اینجاست که آنها قواعد رمان ژانر را با معیارهای رمان مدرن و نخبه پسند امروزی می‌سنجند. من سال 1391 اولین رمان خودم را نوشتم و به نظرم نوشتن چنان رمانی در آن زمان جرات می‌خواست.

کاوه میرعباسی: من رمان خودم - «سین مثل سودابه » را سال 1386  به ناشر سپردم ولی  1393 چاپ شد.   درباره این سوال باید بگویم که علت موفقیت نویسندگان اسکاندیناو این است که به قواعد این ژانر کاملا آگاهند و مطالعات زیادی در آن داشته‌اند.
به عنوان مثال من خودم برای نوشتن تز دکترایم که موضوع آن سوسپانس با تکیه بر اقتباس‌های سینمایی از آثار پاتریسیا های‌اسمیت بود وقتی به استاد راهنمایم مراجعه کردم،‌ او به من یک کتاب‌نامه  داد از 300 عنوان کتاب  بنیادین ادبیات پلیسی. من در آنجا به طور سیستماتیک روند تحول ادبیات پلیسی را مطالعه کردم. در سال های اخیر هم  به برکت دانلود کتاب‌های روز و مطالعه آن‌ها و تحقیقات اینترنتی با ادبیات روز پلیسی جهان آشنا شدم.  حاصل آن مجموعه پلیسی است که در حال انتشار آن هستیم. هنری که این نویسندگان دارند این است که آن‌ها بومی‌سازی می‌کنند. یک  دیالکتیکی در ادبیات ژانر وجود دارد که  باید بر پایه آشنایی زدایی و آشنایی زایی انجام بگیرد تا ادبیات ژانر در آن کشور تولید شود. این دو کاری است که اسکاندیناوها به خوبی انجام می دهند و باعث شده که ادبیات جنایی اسکاندیناو رایحه خودش را داشته باشد و به عنوان یک صدای تازه مطرح شود.

اخیرا خانمی اهل عربستان صعودی رمانی به نام «طوق کبوتر» نوشته که به چند زبان هم ترجمه شده و وقایع آن در کشور عربستان می‌گذرد. این رمان‌ها هواخواه دارند اما نویسنده باید دغدغه ادبیات پلیسی و شناخت کامل از این ژانر داشته باشد و کار تقلیدی انجام ندهد و یک حرف تازه بزند.
یک مساله هم به خوانندگان ما برمی گردد که باید  آمادگی پذیرش نوآوری را داشته باشد و این چیزی است من در میان خوانندگان ایرانی کمتر می‌بینم.
 
مهرداد مراد: من رمان «الفبای مرگ» را دقیقا بر اساس استاندارد جهانی نوشتم.  در ادبیات اسکاندیناو فقط دو نفر مانند پر والو و اسیووال وجود داشتند که باعث شدند پنج کشور جنایی‌نویس شوند و البته در این راه، حمایت رسانه‌ها و ناشران هم وجود داشت اما چنین فضایی اینجا وجود ندارد و کمتر نویسنده‌ای به این حوزه وارد می‌شود.


زهرا نی‌چین

کاوه میرعباسی: : ادبیات پلیسی بسیار طیف گسترده‌ای دارد که باید در میان خوانندگان جا بیفتد تا کم‌کم از آن استقبال شود.

زهرا نی چین: مساله دیگری که اینجا مطرح می‌شود این است که در کشورهای دیگر  از شخصیت پلیس و کاراگاه به نوعی تقدس‌زدایی شده اما در اینجا به این شکل نیست و  در پرداخت این شخصیت‌ها نویسندگان ما با نوعی محدودیت روبه‌رو هستند.

مهرداد مراد: این ذهنیت از سریال‌های پلیسی صدا و سیما به وجود آمده است که با ترفندهای تاریخی قابل رفع و رجوع است. به طور مثال می‌توان از پلیسی استفاده کرد که در زمان شاه زندگی می‌کند.

کاوه میرعباسی: من تمام امیدم به نسل جدید است. ادبیات فانتزی که در غرب بازار خوبی دارد در ایران هم که ترجمه می‌شود بسیار خواننده دارد اما به عنوان مثال مجموعه ژانری که  نشر ققنوس درآورد،‌ موفقیتی نداشت.




کاوه میر عباسی: مثلا در رمان خانم ضحی کاظمی پیرنگ داستان برای نوجوانان است اما زبان داستان برای  نوجوان اندکی دشوار است . روی‌هم رفته  مرا یاد رمان‌هایی که در زمان کودکی خوانده بودم،‌ می‌انداخت و پرسوناژها به گونه‌ای بودند که توانایی جذب مخاطب بزرگسال را نداشتند.

مهرداد مراد: بله گلشیری در این حوزه خوب عمل کرده اما  مساله این است که مخاطبان به عنوان مثال نشر ققنوس ژانرخوان نیستند.

کاوه میرعباسی: بله اینکه هم رمان «دالان بهشت» منتشر کنی هم رمان ژانر واقعا جوردر نمی‌آید.

مهرداد مراد: در جهانی‌شدن نویسنده‌ای مانند یو نسبو حمایت بسیار موثر بوده و نروژی‌ها بسیار او را دوست دارند.

کاوه میرعباسی: : اقتباس‌های سینمایی هم که از آثار یو نسبو به خصوص «آدم برفی» شد در جهانی شدن این نویسنده بسیار موثر بود و اثارش به بیش از 50 زبان زنده دنیا ترجمه شده اند. 

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

به مناسبت 18 تیر و سالروز فوت مهدی آذر یزدی سراغی از او گرفتیم

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

ننه سرما داشت دامنش را بر می‌چید، بهار به آستانه در رسیده بود که فرزندی در خانواده آذریزدی متولد شد. می‌گویند آمدن یک کودک بخصوص اگر با بهار همراه باشد، شور و شوق می‌آورد، اما نه در خانه یک رعیت فقیر که به سختی روزگار می‌گذراند.

زندگی قصهگو خودش قصهای است بلند بالا و خواندنی که البته در خاطرات و مصاحبههایش به آنها اشاره کرده است اما شاید روزی روزگاری، کسی باشد که قصه قصهگوی پیر را روایت کند؛ قصه روزگار سخت و ملتهب دوران کودکیاش را، نبرد بیامان با نداری در روزگار جوانی و روزهای سالمندی و تنهاییاش را.

مهدی آذریزدی 87 سال بین آخرین روزهای سال 1300 تا 18 تیر ماه 1388 فرصت داشت که زندگی کند و این سالها اگر چه بر او سخت گذشت ولی برای ادبیات ایران سرمایهای ارزشمند محسوب میشود. آذر یزدی مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» را نوشت و جایزه یونسکو را به دست آورد و جایزه سلطنتی کتاب سال را که به دلیل شرایط سخت مالی حتی نتوانست در مراسم اهدای این جایزه شرکت کند. مهمتر از همه اینکه آذریزدی با کتابها و اشعارش، ادبیات بومی کودک و نوجوان را در ایران پایهریزی کرده بود و بعدها بسیاری متاثر از او دست به قلم شدند و برای کودکان و نوجوانان این سرزمین قصههای خواندنی نوشتند و شعرهای جذاب سرودند.

از قصهگو بیشتر از 30 اثر به یادگار مانده که برخی به نظم و برخی به نثر هستند. دوره هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب»، دوره ده جلدی «قصههای تازه از کتابهای کهن»، «گربه ناقلا»، «شعر قند و عسل»، «مثنوی بچه خوب»، «قصههای ساده برای نوآموزان»، «تصحیح مثنوی مولوی»، «گربه تنبل»، «خودآموز مقدماتی شطرنج»، «خودآموز عکاسی برای همه»، «قصههای پیامبران»، «یاد عاشورا»، «تذکره شعرای معاصر ایران»، «لبخند»، «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)»، «دستور طباخی و تدبیر منزل» و «خاله گوهر» از آن جمله هستند و البته کتابهای دیگری که در زمان حیاتش فرصت انتشار پیدا نکردند.

جوانیاش را لابهلای دستگاههای جورابباقی میگذراند. ممکن بود استعدادش برای همیشه لای رشتههای نخ جوراببافی در هم بپیچد اما گویا اهل کتاب بود یا شاید هم فقط جوانکی سر به زیر و قابل اعتماد؛ هر چه بود صاحب کارگاره پس از آنکه تصمیم به تأسیس دومین کتابفروشی شهر یزد گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی فرصتی شد برای آشنایی آذریزدی با اهالی شعر و ادب. این شد که بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و به سفارش یک همشهری مهربان به نام حسین مکی در چاپخانه حاج محمدعلی علمی واقع در خیابان ناصرخسرو مشغول بهکار شد. روزهای جوانی آماده میشدند که جایشان را به روزگار میانسالی بدهند اما قصهگو هنوز تنها بود؛ نه همسری داشت و نه فرزندی. سال 1335 بود و او هم 35 ساله. روزها از پی هم میآمدند و میرفتند و قصهگو در خلوت پر هیاهوی خودش بود که چشمش به کتاب انوار سهیلی افتاد؛ کتاب را در چاپخانه حاج علمی دید و فکری به سرش زد. تصمیم گرفت، قصههای کهن را برای کودکان ساده بنویسد و این چنین شد که «قصههای خوب برای بچههای خوب» نوشته شد.

پدر همه بچهها بعلاوه یکی

قصهگو زیر گنبدکبود تنها نشسته بود و اگرچه برای همه بچهها قصه میگفت اما هرگز پدر فرزندی نشد که با قصههایش او را شبها بخواباند. مهدی آذریزدی تا پایان عمرش مجرد ماند ولی به ناچار پسرکی به نام محمد صبوری را به فرزندخواندگی پذیرفته بود!

در مراسم بزرگداشتی که موسسه سپاس بعد از فوت قصهگو برایش ترتیب دادهبود، محمد صبوری تعریف کرده بود که در پایان سالهای کودکی برای پیدا کردن کار به یک شرکت عکاسی رفته بود؛ صبوری میخواست آنجا شاگردی کند اما آذریزدی نمیتوانست یک کودک را به کار بگیرد. دست رد به سینه پسرک زده بود و دلش را شکسته بود اما همکارش نشست و یک دل سیر با پسرک حرف زد. از زندگی محمد پرسیده بود و از یتیمی و نداریاش. تمام قصه را بیکم و کاست به آذریزدی منتقل کرده و گفته بود: بچه مودبی است. تو فرض کن فرزندی داشتی که مادرش مرده است، پس این بچه را به فرزندی قبول کن. آذریزدی که آرزو داشت فرزندی داشته باشد، محمد را به خانه برد.

کودکی یتیم و بیسرپرست به کسی پناه برده بود که روزگار چندان بهتری نداشت؛ فرقش این بود که نداری و فقر را با هم تحمل میکردند. چه کسی میتواند باور کند که آذریزدی یک سال برای خریدن لباسهای عید فرزندخواندهاش، کتابهایش را فروخت؟!

در دنیای آرام و ساکت آذریزدی و فرزندخواندهاش، فقر حسابی جولان داده بود. صبوری در مراسم بزرگداشت پدرخواندهاش، تعریف کرده بود: تا زمانی که من ازدواج کنم با آذریزدی در یک خانه 36 متری در نازیآباد زندگی میکردیم. زمانی که ایشان برنده جایزه کتاب سلطنتی شد، گفتند باید با تشریفات به دربار بروید و جایزه را از دست شاه بگیرید، اما ما به دلیل اینکه فقیر بودیم و نمیتوانستیم لباس مناسبی برای خود تهیه کنیم، برای دریافت جایزه نرفتیم.

بعد از ازدواج فرزند خوانده، قصهگو تنها زندگی میکرد و بعدها مسائلی پیش آمد که او را ناگزیر کرد به شهر یزد برگردد. مصطفی رحماندوست میگوید که چند سال بعد از مرگ قصهگو، فرزندخوانده هم دار فانی را وداع گفت و حالا بازیابی قصههای خانه آرام و روزگار ناآرام آذریزدی از همیشه دشوارتر است.

قصهگوی همیشه تنها

آرام بود و درونگرا؛ این را میشود از خاطراتش در کتاب حکایت پیر قصهگو که به کوشش پیام شمس الدینی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده براحتی فهمید. آذریزدی در فرازهای مختلفی از این گفتوگو، از زودرنجی، مردمگریزی یا حتی روحیه ناسازگار خود با زندگی اجتماعی و روزمره مردم سخن گفته است. او در جایی از این گفتوگوی بلند میگوید: نمیدانم چرا هرجا منزل کردم، همسایههایش بد از آب درآمدند!

شاید تنهایی قصهگو عجیب نباشد و اینکه عشق بیپایانش به بچهها نتوانست او را به پدر شدن مشتاق کند. مصطفی رحماندوست که چند جلد از «قصههای خوب برای بچههای خوب» را زیر نظر آذریزدی بازنویسی کرده و به همین بهانه فرصت همراهی و معاشرت با قصهگو را بیشتر از قبل داشته، درباره مجرد ماندنش تا پایان عمر میگوید: همیشه به شوخی میگفت من از زنها میترسم اما این یک شوخی بود. شاید برای کسی که همه عمر را با سختی و تنگدستی گذرانده بود، زندگی و صاحب فرزند شدن، آرزویی دور و غیرمنطقی بود.

قصهگو همه عمرش را به نوشتن گذرانده بود؛ گاهی غلطگیری و ویرایش میکرد و گاهی هم فهرست اعلامنویسی. در تمام این سالها نه وارد کار دولتی شد و نه از جوایز، تقدیرها با صلهها و اعانهها سهمی برای خودش خواست تا زمانی که در بیمارستان آتیه تهران برای همیشه از جهان فانی رخ بر بست.

رحماندوست تعریف میکند که روزی با هم در خیابان آذریزدی در شهر یزد قدم میزدند. رو به قصهگو کرده و گفته بود: میدانی اینجا را به نام تو زدهاند. قصهگو بیدرنگ اما آهسته جواب داده بود: چه فایده که نه همسری دارم و نه فرزندی که به آنها فخر بفروشم!

همان بود که دنبالش بودم

رهبر معظم انقلاب 15 دی سال 1386 با اشاره به اینکه رسیدگی به فرزندانش را مدیون این مرد و کتابهای او بوده است، درباره مهدی آذریزدی فرمودهاند: بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم.

آذر مهاجر

ادبیات و هنر

خیام به بخش مهمی از ادبیات روسیه تبدیل شده است


 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۵۱
 
 
رئیس انجمن خیام‌‌شناسی روسیه گفت ما اکنون نزدیک به 130 سال است که با خیام آشنا هستیم و ترجمه‌های مختلفی از شعرهای او را در دست داریم.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،دکتر اولگ آکولینیچف رئیس انجمن خیام‌‌شناسی روسیه از اهمیت نقش ایران در پیشرفت روابط فرهنگی هنری این دو کشور سخن گفت و اظهار امیدواری کرد که روابط دو کشور به واسطه مذاکرات در سطح عالی، فرصت‌های مناسبی را برای توسعه روابط بین دو کشور مهیا کند.

او به هنرآنلاین گفت: واقعیت حاکی از آن است که برای توسعه روابط، شناخت متقابل دو کشور از فرهنگ و هنر یکدیگر ضرورت دارد. ما برآنیم تا جنبه‌های مختلف فرهنگ و هنر ایران را در کشورمان معرفی کنیم و بنا به همین ایده انجمن خیام را راه‌اندازی کردیم.
آکولینیچف گفت: واقعیت این است که تاریخ و فرهنگ ایران چنان سرشار از مفاخر هنری-ادبی است که انتخاب شخصیتی از میان آن همه برای ما بسیار سخت است.

او گفت: ما اکنون نزدیک به 130 سال است که با خیام آشنا هستیم و ترجمه‌های مختلفی از شعرهای او را در دست داریم. در این میان مترجمان و شاعران تراز اولی آثار خیام را برگردانده‌اند و ما دست کم 170 ترجمه از شعرهای خیام در اختیار داریم.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: خیام اکنون در کشور روسیه نامی است نظیر شاعران بزرگ روس مثل پوشکین و لرمانتوف. ترجمه‌های متنوع و درخشان از خیام، او را به شاعری روس تبدیل کرده به طوری که می‌توان گفت، خیام به بخش مهمی از ادبیات روسیه تبدیل شده است. او نه تنها به بخشی از ادبیات روسیه تبدیل شده است که نمونه بارز تاثیر متقابل دو فرهنگ ایران و روسیه است.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: فعالیت ما در انجمن البته به خیام و خیام‌شناسی محدود نمی‌شود. ما نام این فیلسوف، موسیقیدان، منجم و شاعر را برای این انجمن انتخاب کردیم اما فعالیت‌های وسیع‌تری در زمینه فرهنگ و ادبیات داریم، و قصد داریم روابط‌مان را با اساتید و نخبه‌های ادبی ایران وسعت ببخشیم.

او تاکید کرد: آنچه امروز به مسئله مهمی در سراسر جهان تبدیل شده است بحث کمبود تفاهم است. او با اشاره به داستانی از مثنوی گفت: فکر کنم در دفتر اول مثنوی است که مولانا از 4 درویش با قومیت‌های گوناگون سخن می‌گوید که هر یک به زبان خودشان از انگور حرف می‌زنند. یک عرب، یک روم، یک ترک و یک فارس که چون فکر می‌کنند هر یک مطلوبی دیگر طلب می‌کنند در آستانه جنگ با یکدیگر هستند. مولوی می‌گوید: اختلاف خلق از نام اوفتاد / چون به معنی رفت آرام اوفتاد

آکولینیچف در پاسخ به این سوال که چه کاری می‌توان کرد که رویدادهای هنری برای معرفی هنرمندان دو کشور  صورت بگیرد گفت: ما انجمن خود را تازه تاسیس کردیم و در چند سطح ادامه فعالیت می‌دهیم. ما برای تبادل افکار، کوشش می‌کنیم و در این مقوله از دانشمندان جوان استفاده و پشتیبانی می‌کنیم. آن‌ها خیلی با استعداد هستند و با اشتیاق و کوشش بسیار کار می‌کنند.

رئیس انجمن خیام‌ روسیه گفت: در این زمینه ما سعی کردیم در حوزه فضای مجازی به کارمان وسعت بدهیم. ما اکنون در فیسبوک صفحاتی داریم با عناوینی نظیر "یکی بود یکی نبود" یا "حکمت صوفیانه" که درباره عرفان و ادبیات فارسی است، یا صفحات دیگر که قریب به 30 هزار مخاطب دارد. همچنین با موسسات انتشاراتی و بهترین فروشگاه‌های مسکو هم برای ارائه آثار همکاری می‌کنیم.
آکولینیچف گفت: ما در انجمن ادبی-هنری‌مان جلساتی با عنوان "رازهای رباعیات خیام" برگزار می‌کنیم، چرا که فکر می‌کنیم راز خیام، مثل شکسپیر یا راز داوینچی شاید فاش نشود اما با کنکاش در آن می‌توان از خودمان انسانی بهتر بسازیم.

او در پایان گفت: ما بسیار مشتاق و آرزومندیم که مشارکت فرهنگی-هنری دو کشور در عرصه‌های گوناگونی نظیر عکاسی، نقاشی، تئاتر و ... هر روز بیشتر و بیشتر شود.

دکتر اولگ آکولینیچف به مناسبت برگزاری نخستین نشست هزاره خیام که روز 14 تیرماه برگزار شد به ایران سفر کرده است. نشست هزاره خیام به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موسسه توسعه هنرهای معاصر برگزار می‌شود.
منبع: هنرآنلاین

نامزدهای ادبیات داستانی جایزه پروین اعلام شد


 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۲۵
 
 
بر اساس اعلام دبیرخانه جایزه ادبی پروین اعتصامی، پنج نامزد بخش ادبیات داستانی معرفی شد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، به نقل از روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، داوران این بخش، خانم‌ها‌ منیژه آرمین، مریم برادران و آقای ابراهیم‌زاهدی مطلق، آثار راه‌یافته به داوری نهایی بخش ادبیات داستانی را به شرح ذیل اعلام کردند:

(به ترتیب حروف الفبا)
«آفرت» به قلم ناهید قادری حاجی‌آبادی از انتشارات سوره مهر
«بگذار تروا بسوزد» نوشته آناهیتا آروان از انتشارات علمی و فرهنگی
«خاطرات یک دروغگو» به قلم نسیم وهابی از نشر مرکز
«زمان زوال» نوشته شهره احدیت از نشر نیماژ
«نیازمندی‌ها» نوشته ساناز اسدی از نشر نیماژ

بنابر اعلام دبیرخانه این رویداد، برگزیدگان بخش‌های پنج‌گانه هشتمین جایزه ادبی پروین اعتصامی، شنبه 23 تیرماه در حسینیه جماران معرفی و تقدیر خواهند شد.

پیشرفت سریع صنعت کتاب صوتی / ازعادت تا وظیفه روزنامه نیویورک تایمز


 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۳۲
, مترجم : محمد حسن لو
 
 
روزنامه نیویورک تایمز در سال‌های گذشته تنها لیستی از عادت‌های مردم در گوش دادن به کتاب صوتی را منعکس می‌کرد ولی امروز تهیه لیست کتاب‌های صوتی پرفروش به یک کار مهم این روزنامه تبدیل شده است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)   به نقل از گودایریدر، در سال ۲۰۰۵ میلادی که به‌تازگی کتاب‌ صوتی وارد بازار شده بود، روزنامه‌ی نیویورک‌ تایمز به طور جذابی عادت‌های روزمره‌ گوش دادن به کتاب‌ صوتی در نویسندگان خود را فهرست و منتشر کرد. در آن زمان جمعیت اندکی از دوستداران کتاب به این کتاب‌ها دسترسی داشتند چون خیلی از ناشران هنوز به تولید این کتاب‌ها عادت نداشتند ولی از سال تا کنون گوش کردن به کتاب صوتی تبدیل به عادت بسیاری از علاقمندان به کتاب شده است.

صنعت کتاب صوتی به سرعت در حال پیشرفت است و آنطور که آمارها نشان می‌دهد تنها در کشور آمریکا ناشران نزدیک به 3میلیارد دلار از طریق فروش این کتاب‌ها درآمد کسب کردند. در این سال نزدیک به 46هزار عنوان کتاب صوتی فروخته شد. بر اساس این آمارها میزان فروش کتاب‌های صوتی در سال 2017 نسبت به سال 2016 22درصد رشد داشت.

در کشور انگلیس نیز میزان فروش کتاب‌های صوتی در طول پنج سال گذشته چشمگیر بوده است. در این کشور میزان فروش کتاب صوتی در سال 2017 به طور نسبی 12درصد رشد داشته و همانطور که انجمن ناشران انگلیس و موسسه ادیسون می‌گویند به طور 75درصد از جمعیت زیر 45ساله این کشور در سال 2017 حدود 15 کتاب گوش کردند.

اوایل سال جاری موسسه نظرسنجی پیو در گزارشی اعلام کرد که از هر پنج نفر آمریکایی یک نفر به کتاب صوتی گوش می‌کند درحالی که این آمار برای کتاب‌های الکترونیک یک به چهار است. هرچند هنوز کتاب‌های چاپی در آمریکا محبوب‌ترین است و حدود 67درصد از جمعیت این کشور هنوز به خرید کتاب‌های کاغذی علاقه دارند ولی به نظر می‌رسد صنعت کتاب‌های صوتی نسبت به انواع الکترونیک سرعت بیشتری گرفته است.

رشد و پیشرفت کتاب‌های صوتی در سال‌های اخیر آنقدر سریع بوده که تهیه لیست پرفروش‌های کتاب صوتی در روزنامه نیویورک تایمز از سال 2005 تا کنون تبدیل به یک کار جدی و مهم شده است. «پاملا پاول» ویراستار و دبیر بخش کتاب روزنامه نیویورک تایمز می‌گوید: «افزایش فروش کتاب‌های صوتی در بازار کتاب کنونی باعث شده تهیه لیست پرفروش‌های کتاب صوتی به یکی از وظایف مهم در این روزنامه تبدیل شود.»

دبیر روزنامه نیویورک تایمز اعتقاد دارد هر روز به تعداد کسانی که کتاب صوتی گوش می‌کنند اضافه می‌شود و به نظر می‌رسد در آینده آمارهای جامع‌تری برای بررسی و تحلیل کتاب های صوتی نیاز باشد.