فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

نامزدهای نهایی جایزه ادبی «الوند» معرفی شدند


جایزه ادبی الوند

دبیرخانه جایزه کتاب سال شعر «الوند» نامزدهای نهایی نخستین دوره این جایزه را اعلام کرد؛ از میان این آثار، یک اثر برنده تندیس ویژه جایزه (که توسط قباد شیوا طراحی شده است) خواهد شد.

به گزارش ایسنا، اطلاعیه دبیرخانه این جایزه ادبی افزوده است: طبق اعلام دکتر ابراهیم خدایار، رئیس انجمن علمی نقد ادبی ایران، برنده تندیس ویژه  این انجمن پس از داوری‌های مستقل توسط داوران مورد نظر انجمن، در آیین پایانی جایزه اعلام خواهد شد.

فهرست نامزدهای نخستین دوره جایزه ادبی الوند که طبق اعلام، فعلا فقط در زمینه شعر برگزار می‌شود، به ترتیب حروف الفبا (نام شاعر) به شرح زیر است:

۱ – «گفت‌وگو با تاریکی» فرزاد آبادی
۲ – «نامه‌هایی از کازابلانکا» شهریار بزرگمهر
۳ - «آدم‌ها با مرگ شاعر می‌شوند» معصومه درفشیان
۴ – «برسد به استخوان‌هایت» روزبه سوهانی
۵ - «نیلوفر نام دیگر زخم است؟» نیلوفر شریفی
۶ – «کافه کاتارسیس» آیدا گلنسایی
۷ - «روح اندوهگین یک شاعر» سیدرضا محمدی
۸ - «رؤیاها برگشته‌اند؟!» آرش نصرت‌اللهی

قاچاقچی‌ای که طلبکار هم شد!

کشف کتاب‌های قاچاق

یک ناشر می‌گوید: بعد از دستگیری‌های قاچاقچیان کتاب وضعیت بدتر شده و حتی یکی از قاچاقچیان طلبکار است و انگار ما باید چیزی به او بدهیم!

صالح رامسری - مدیر انتشارات معین - در گفت‌وگو با ایسنا، درباره قاچاق کتاب اظهار کرد: نشر ما از این موضوع آسیب بسیاری دیده است، بویژه ناشرانی که در کار خود خلاقیت دارند، زیرا  قاچاقچیان خیلی هوشیارانه برخورد می‌کنند، آن‌ها مافیایی تشکیل داده‌ و کتاب‌ها را رصد می‌کنند تا کتاب‌های خوبی را که یک ناشر با بدبختی و خون دل خوردن کشف کرده و با مترجم و مولف قرارداد بسته و بعد از هفت‌ خان رستم مجوزش را گرفته، به محض این‌که گل می‌کند، چاپ و در سراسر ایران توزیع می‌کنند.

او افزود: در اتحادیه ناشران به همراه تعدادی از ناشران مقداری پول روی هم گذاشتیم، وکیل گرفتیم و یک‌سری انبار کشف کردیم؛ مثلا در خیابان جمالزاده فقط یک انبار کتاب ممنوعه کشف کردیم. من خیلی خوش‌باور بودم و فکر می‌کردم دیگر سروکله‌شان پیدا نمی‌شود اما چند روز نگذشته دوباره سروکله‌شان پیدا شد و وضعیت بدتر هم شد.

این ناشر در ادامه بیان کرد: آقایی که یکی از سردمداران قاچاق کتاب بود، بعد از این که دستگیر و با قید وثیقه آزاد شد، در جلسه‌ای که در اتحادیه گذاشتند، بیشتر حالت طلب‌کار پیدا کرده بود و انگار ما باید چیزی به او بدهیم که این کارها را انجام داده، زیرا خود او اعتقاد دارد که کار فرهنگی انجام می‌دهد و با کارش برای کتاب تبلیغ می‌شود!

رامسری خاطرنشان کرد: با بگیر و ببند، کارها درست نمی‌شود؛ این‌ها مقطعی است و باید فرهنگش جا بیفتد. در کشورهای دیگر اگر کسی کتابی چاپ کند و یا کاستی منتشر کند همه می‌دانند این فرد حریمی دارد و چنان قانونمند هستند که کسی به خود اجازه نمی‌دهد آثار را کپی کند.  این موضوع فقط مشکل ما ناشران نیست؛ اگر فیلم‌سازان، خواننده‌ها یا هنرمندان فیلم و یا کاستی منتشر کنند، هر کسی به خود اجازه می‌دهد آن را کپی کند و می‌گوید نمی‌خواهد پولش را بدهی، من برایت رایت می‌کنم. این فرهنگ را باید ایجاد کنیم که این حق ‌و حقوق است و باید حریمش حفظ شود تا این مسائل را نداشته باشیم. این موضوع، بحث اجتماعی خود را می‌طلبد.

این ناشر سپس با بیان این‌که جدا از فرهنگ‌سازی، بخش عظیمی از این اتفاق‌ها در وزارت ارشاد ریشه دارد، اظهار کرد: زمانی که ارشاد یک‌سری سخت‌گیری‌های نامعقول دارد این اتفاق‌ها می‌افتد. البته الان وضعیت بهتر شده؛ ما دورانی داشتیم که با آمدن و رفتن یک‌ وزیر مجور کتاب‌ها باطل می‌شد. معضلی که وجود دارد این است که این فرهنگ بین مردم جا افتاده که کتاب‌های دست‌فروشان دست‌نخورده است. کتابی که منِ ناشر چاپ می‌کنم و موجود است، زمانی که به صورت قاچاق چاپ می‌شود، این ذهنیت به خواننده متبادر می‌شود که کتاب قاچاق سالم‌تر و مطمئن‌تر است و کتابی که ناشر دارد سانسور شده است. باید جلو این موضوع گرفته شود. خیلی‌ها کتاب «قند و نمک» را که من چاپ کرده‌ام به صورت قاچاق می‌خرند زیرا این‌طور جا افتاده که این کتاب‌ها بدون سانسور است.

او در ادامه گفت: این موضوع خطرناکی است که این ذهنیت را در خواننده جا انداخته‌اند که به کتاب‌های قاچاق اطمینان بیشتری داشته باشد؛ نمی‌توان هم کاری برای این موضوع کرد. این موضوع مسئله کمی نیست و با بگیر و ببند هم کاری از پیش نمی‌رود. این‌ها مافیا هستند و در دورترین شهرستان‌ها هم دست‌فروشانی دارند که آن‌ها را تغذیه می‌کنند؛ ۱۰ تا از انبارهای‌شان را می‌گیرند، اما به جایش چندتای دیگر جایگزین می‌شود.  

صالح رامسری با اشاره به دست‌فروشان کنار خیابان اظهار کرد: به قدری این بساطی‌ها دلیر و شجاع شده‌اند که کل پیاده‌رو را گرفته‌اند و نمی‌توان به راحتی در پیاده‌رو قدم زد. نمی‌دانم شهرداری چرا با این‌ها برخورد نمی‌کند؟ درست است که شهرداری کاری ندارد آن‌ها این کتاب‌ها را از کجا می‌آورند و قاچاق می‌کنند، اما کتاب‌فروشی‌ها مالیات می‌دهند، با دارایی و بیمه درگیر هستند و دست‌فروش‌ها روبه‌روی مغازه‌شان کتاب می‌فروشند. اگر دقت کرده باشید برخی از پوشاکی‌ها به دست‌فروشان اجازه می‌دهند کار کنند و از آن‌ها اجاره می‌گیرند. یواش یواش به این سمت می‌رویم که آن‌ها به کتاب‌فروشی‌ها و شهرداری‌ها اجاره بدهند و کار خود را بکنند. مسئله بی‌قانونی حالت هزارتو پیدا کرده است.

مدیر نشر معین همچنین درباره استفاده قاچاقچیان از کاغذ با نرخ ارز دولتی نیز گفت: هیچ‌وقت وزارت ارشاد از این‌ها حمایت نمی‌کند، اما نباید نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت باشد. فکر نمی‌کنم این مافیای قاچاق کتاب در ارشاد شبکه‌ای‌ داشته باشند، زیرا آن‌ها به این کار نیازی ندارند؛ آن‌ها بسیار هوشیارانه عمل می‌کنند و کتاب‌ها را رصد می‌کنند و کتابی را که موفق و پرفروش است به صورت قاچاق چاپ می‌کنند. همچنین کتاب‌هایی را که ارشاد به آن‌ها اجازه نمی‌دهد و یا قبلا به آن‌ها اجازه داده و حالا لغو مجوز کرده، چاپ می‌کنند. آن‌ها با آدرس دقیق سراغ کتاب می‌روند و این‌طور نیست که هرچیزی که گیرشان بیاید چاپ کنند.

انتهای پیام

کتابدار را به چشم نگهبان نگاه می‌کنند/خیلی‌ها تفاوت کتابخانه و کتاب‌فروشی را نمی‌دانند


 
تاریخ انتشار : شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۳
 
 
هنوز به کتابدار اعتماد ندارند. بعضی‌ها توقع دارند کار مدیریت را که تخصصی است خودشان انجام دهند یا گمان می‌کنند امور کتابخانه را غیر از کتابدار هم می‌تواند انجام دهد.
 
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از قم مهدی درویشی متولد ماهشهر است، ۳۵ سال دارد و فارغ‌التحصیل رشته کارشناسی‌ارشد کتابداری و اطلاع‌رسانی است. او می‌گوید عنوان رشته‌شان تغییر کرده و این روزها به نام علم اطلاعات و دانش‌شناسی شناخته می‌شود. نزدیک به ۱۴ سال است به شغل کتابداری مشغول است و رشته و شغلش را به دلیل علاقه به مطالعه انتخاب کرده است.

محسن آخوندی اما متولد تهران است. متولد آذر سال ۱۳۶۲. با چند ماه بالا و پایین هم سن و سال همکارش است. او نیز می‌گوید از دوران کودکی به کتاب و مطالعه علاقه داشته و حتی کتاب‌هایی را که در کتابخانه منزل پدری‌اش بوده، با علاقه بر اساس موضوع می‌چیده است. باور دارد دست تقدیر او را به سمت کتابخانه آورده و بالاخره تبدیل شده به یک کتابدار تجربی. محسن به همین اکتفا نکرده و بعد از چند سال کار تجربی تحصیلات دانشگاهی‌اش را هم در همین زمینه ادامه داده و در مقطع کارشناسی‌ارشد کتابداری و اطلاع‌رسانی فارغ‌التحصیل شده و حالا ۱۳سال از اولین روز کاری‌اش در یک کتابخانه می‌گذرد.

به بهانه هفته کتاب و ۲۴ آبان - روز کتاب و کتابخوانی و کتابدار- به کتابخانه مدرسه اسلامی هنر رفتم. با محسن و مهدی گپی زدم و از تلخ و شیرین‌های کتابداری شنیدم.
 
قبل از این که وارد بحث شویم واقعا خودتان کتاب می‌خوانید؟

محسن: می‌خوانم ولی متاسفانه به صورت مستمر نیست. سعی می‌کنم حداقل روزانه چند صفحه مطالعه داشته باشم. برخی دوستان فکر می‌کنند کسی که در کتابخانه کار می‌کند خیلی وقت برای مطالعه دارد اما اگر کلیه امورات کتابخانه بر عهده یکی دو نفر باشد قطعا به راحتی نمی‌توانند به مطالعه بپردازند. از کتاب‌های داستان که واقعا یک‌روزه مطالعه‌اش کردم «شماس شامی» نوشته مجید قیصری بود. کتاب خیلی جذابی است و پیشنهاد من به دوستان است. کتاب‌های جلال آل‌احمد را هم دوست دارم و خوانده‌ام. کتاب «بی‌مترسک» علی غبیشاوی هم از داستان‌هایی بود که خوانده‌ام. در حال حاضر هم کتاب «هر صبح می‌میریم» از سید احمد بطحایی، «تن‌ها» نوشته مهدی شریفی را هم در دست مطالعه دارم. کتاب شعر هم می‌خوانم.

چه گروه سنی بیشتر به کتابخانه شما مراجعه می‌کنند؟ و بیشترین بخشی که مورد استفاده قرار می‌گیرد کدام حوزه است؟

مهدی: این جا یک کتابخانه تخصصی است. مراجعه‌کنندگان ما دانشجویان و پژوهشگران در رشته‌های فلسفه هنر و حکمت هنر و موضوعاتی از این قبیل‌اند. در حال حاضر بیشترین مراجعه به بخش هنر و فلسفه است. مراجعه‌کننده‌ها جوان‌اند، البته افراد میان‌سال هم تا حدودی به این کتابخانه مراجعه می‌کنند.

محسن: این را اضافه کنم که در مدرسه هنر دوره‌های آموزش آزاد هم داریم  پس در زمینه سینما و ادبیات و داستان‌نویسی هم مراجعان زیادی به اینجا می‌آیند.

از کمبودها و مشکلات حرفه‌تان بگویید؟ به نظر کارتان ساده و راحت می‌رسد.

مهدی: از سختی‌ها در وهله اول این که هنوز به کتابدار اعتماد ندارند. بعضی‌ها توقع دارند کار مدیریت را که تخصصی است خودشان انجام  دهند یا گمان می‌کنند امور کتابخانه را غیر از کتابدار هم می‌تواند انجام دهد،  این خیلی بد است. 

متاسفانه نگاه به کتابدار یک نگاه نگهبان‌گونه است. جایگاه کتابدار در ایران هنوز جای خود را به درستی در بین مردم مشخص نیست و هنوز خیلی از افراد تفاوت کتابخانه و کتاب‌فروشی را نمی‌دانند.

محسن: حرف‌های مهدی را قبول دارم. منتها مهدی از زاویه مخاطب به موضوع نگاه کرد و  من از زاویه مدیریتی به آن می‌پردازم. هر حرفه‌ای مشکلات و کمبودهای مخصوص به خودش را دارد که معمولا به مدیران بالادستی و همچنین بودجه برمی‌گردد و با توجه به شرایط اقتصادی که بر فضای جامعه ما حاکم است خیلی از مشکلات فعلا قابل رفع نیست.

جدای از مباحث اقتصادی به عنوان یک کتابدار چه پیشنهادی برای توسعه فرهنگ کتابخوانی دارید؟

محسن: ایجاد فرهنگ کتابخوانی در جامعه ما نیاز به کار ریشه‌ای دارد. از پایه باید روی این موضوع کار شود. امروزه گوشی‌های هوشمند تلفن همراه و همچنین فضای مجازی به شدت جامعه را مشغول کرده است. نیاز داریم همراه با رشد تکنولوژی فرهنگ کتابخوانی نیز گسترش پیدا کند. متاسفانه شاهدیم علاقه به مطالعه و مخصوصا مطالعه کتب چاپی به شدت کم شده است.

یکی از کارهایی که به نظرم در بالا بردن سطح مطالعه بسیار تاثیرگذار است -به خصوص در مورد کتاب‌های چاپی- رفتار عملی والدین در خانه است. لازم است پدر و مادر در استفاده از وسایل ارتباطی مثل موبایل تجدیدنظر کنند و کنار فرزندانشان کتاب دست بگیرند و مطالعه کنند. این روش تاثیر فراوانی روی کودکان می‌گذارد. ناگفته پیداست که  فرزندان از پدر و مادر خود الگو می‌گیرند.

مهدی: در خصوص توسعه فرهنگ مطالعه مطلب زیاد است، ولی مختصرا عرض می‌کنم که ما از هر زاویه‌ای به این موضوع نگاه کنیم تقریبا با مباحث اقتصادی مواجه می‌شویم. در حال حاضر نگاه مردم به کتاب و کتابخوانی و کتابخانه یک نگاه عبث و بیهوده است. یک جور وقت تلف کردن. به جای این کار به فکر نان و پول و ماشین و غیره‌اند. البته از یک نگاه شاید بشود به آن‌ها حق داد اما آشنا کردن مردم به مطالعه و فواید آن می‌تواند اندکی این فرهنگ را تقویت کند. یکی از کارهایی که می‌تواند کمک به توسعه فرهنگ کتاب‌خوانی کند هدیه دادن کتاب به دیگران است یا لااقل کتاب‌های که برای خودمان خریداری کرده‌ایم را در اختیار دیگران بگذاریم.

به نظرتان چه عواملی باعث روگردانی و عدم مراجعه مخاطب به کتابخانه‌ها می‌شود؟

محسن: با توجه به گرانی کاغذ و تحریم‌های اخیر، این وضعیت باعث شده آمار نشر کتاب پایین بیاید. از طرفی قیمت کتاب‌ها هم بالاست و معمولا کتابخانه‌ها با مشکل تامین منابع مالی برای خرید کتاب‌ها و نشریات روز مواجه‌اند. وقتی که کتابخانه‌ای کتاب‌ها و نشریاتش به‌روز نباشد کم‌کم آمار مراجعه کننده‌های ثابتش نیز کم خواهد شد.

اینجا چه امکاناتی برای سهولت مراجعین تدارک دیده‌اید؟

مهدی: اینجا یک کتابخانه تخصصی است که معمولا دانشجویان و پژوهشگران از آن استفاده می‌کنند.  با این حال ما به افرادی که برای یک روز و یا حتی مطالعه یک کتاب می‌خواهند از فضای کتابخانه استفاده کنند اجازه می‌دهیم از محیط کتابخانه و کتاب‌ها استفاده کنند و نیازی به عضویت ندارند. الا این که بخواهند مدت طولانی‌تری مثلا چند ماه مراجعه کنند و یا کتاب را امانت بگیرند، این طور موارد باید بر اساس آیین‌نامه داخلی عضو کتابخانه شوند.

چه راهکارهایی برای جذب مخاطب به نظرتان می‌رسد؟

محسن: فضای کتابخانه‌ها باید جذاب باشد. متاسفانه اکثر کتابخانه‌های ما، مخصوصا کتابخانه‌های عمومی اینگونه نیستند. ساختمان کتابخانه‌ها فرسوده است و جذابیتی ندارند. محیط‌ کتابخانه‌ها سرزندگی و شادابی را ندارند. علاوه بر به وجود آوردن فضای فیزیکی مناسب و طراحی جذاب برنامه‌های جنبی کتابخانه‌ها از قبیل برگزاری شب شعر، داستان‌خوانی،کارگاه‌های مهارت‌های زندگی و حتی مسابقات آشپزی با محوریت کتابخانه می‌تواند به جذب مخاطب کمک کند.

در این مسیر مسئولین چه نقشی می‌توانند داشته باشند و  انتظارتان از آن‌ها چیست؟

مهدی: مسولین در مرحله اول خودشان باید اهل کتاب و کتاب‌خوانی و کتابخانه باشند. قطعا با ایجاد این فضا حس خوب و علاقه و انگیزه به جامعه و مردم تزریق می‌شود.

برنامه‌ریزی‌های خوب برای استفاده از کتاب و اضافه کردن این کالای فرهنگی به سبد خانواده حتما موثر است. کتاب باید مانند نان و از دوران کودکی در اختیار مخاطب قرار بگیرد تا تبدیل به ملکه ذهن و عادت رفتاری کودکان شود. برگزاری نمایشگاه کتاب در شهرهای کوچک و بزرگ نیز می‌تواند تقویت کننده باشد.

محسن: از مسئولین کتابخانه‌ها و یا موسساتی که دارای کتابخانه‌اند انتظار می‌رود محیط‌های کتابخانه و منابع موجود را تا جایی که امکان دارد جذاب و به روز نگه دارند. این امر باعث می‌شود مراجعه‌کننده با صرف کمترین هزینه به آن چه که می‌خواهد دسترسی پیدا کنند. برای کتابدارها که کارکنان این کتابخانه‌ها هستند نیز شرایطی را به وجود آورند که آن‌ها بتوانند خدمات مطلوبی به مراجعه‌کننده‌ها ارائه دهند.

نکته مهمی که بنظرم می‌رسد و از جمله مشکلات جامعه امروز ماست این است که برای امورات مختلف از افراد متخصص استفاده نمی‌شود. کتابخانه‌ها معمولا از این قضیه آسیب دیده‌اند. با توجه به این که کتابدار حلقه واسط مراجعه‌کننده و کتاب است، وقتی که کتابدار از لحاظ روحی دارای آرامش باشد به طبع می‌تواند خدمات بهتری ارائه دهد. این نکته می‌تواند در بالا بردن سطح مطالعه جامعه هم تاثیر بسزایی داشته باشد. این آرامش روحی هم با ایجاد امنیت شغلی و حمایت‌های مادی و معنوی از سوی مدیران بالادستی محقق می‌شود.

وضعیت کتابخانه‌های کشور و میزان استقبال مردم  از این مراکز را چگونه ارزیابی می کنید؟

محسن: این را باید از متولیان امر پرسید. کتابخانه ما چون تخصصی است مراجعه به آن معمول است، که توقع می‌رود بیشتر هم باشد. اما در کتابخانه‌های عمومی طبق شنیده‌ها مراجعه بسیار کم است و می‌تواند علل مختلفی داشته باشد که در خلال بحث به برخی از آن‌ها اشاره شد.

به نظر شما یک کتابدار حرفه‌ای باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

محسن
: یک کتابدار حرفه‌ای بنظر بنده کسی است که بتواند افرادی که به او مراجعه می‌کنند را درست راهنمایی کند و مراجعین را به کتاب‌هایی که مورد نیازشان است برساند. از نظر رفتاری هم با مراجعه‌کننده به نحوی برخورد کند که مراجعه‌کننده ترغیب شود مجددا به کتابخانه بازگردد. گاهی اوقات کتابدارها جوری برخورد می‌کنند که افراد اگر کلاهشان هم بیفتد حاضر نیستند دوباره وارد کتابخانه شوند.

مهدی: یک کتابدار خوب باید دارای ویژگی‌های متعددی باشد از جمله این که در رشته خود متخصص باشد. خوش‌رو بودن، نظم داشتن، تسلط کامل به امور محوله، تسلط به نرم‌افزارهای کتابخانه‌ای، آشنایی با اینترنت و پایگاه‌های اطلاعاتی و از همه مهم‌تر اهل مطالعه بودن.

کزازی: «تاریخ اندیشه ایرانی» ساختاری نوپدید و بی‌پیشینه دارد


از فرهنگ مادرسالار عهد عیلامی تا اندیشه ایرانی در عهد خسرو انوشیروان
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۳۵
 
 
میرجلال‌الدین کزازی کتاب را کم‌مانند و در زمینه ساختار درونی نوپدید و بی‌پیشینه دانست و گفت: «این کتاب کاری خرد و خام نیست. دستاورد سال‌ها پژوهش است و کاری است که تنها باوری پولادین به ایران و فرهنگ گرانسنگ ایرانی می‌توانسته است آن را به انجام رساند.» ژاله آموزگار نیز در قالب چند نکته برخی ایرادهای کتاب را متذکر شد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست معرفی و بررسی کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی؛ اندیشه، فرهنگ و آیین ایرانیان در عهد باستان» چهارشنبه 23 آبان با حضور دکتر میرجلال‌الدین کزازی، دکتر ژاله آموزگار و آزرمیدخت فرهیخته‌والا نویسنده کتاب در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد.

در ابتدای این نشست، نویسنده کتاب آزرمیدخت فرهیخته‌والا گفت: «ما هر چه در حوزه فرهنگ باستانی ایرانی کرده‌ایم در حوزه تاریخ بوده و توجه چندانی به مباحث اندیشه‌ای در این حوزه نشده است. شاید به نظر برسد مشکل اصلی ما در ریشه‌یابی مباحث اندیشه، فرهنگ و رسوم و تمدن ایرانی کمبود منابع است. من در این کتاب به منابع گوناگونی از زبان‌های مختلف از ایرانی تا سریانی و ارمنی نظر انداخته‌ام و از مباحث باستان‌شناسی نیز استفاده کرده‌ام. شاخص‌ترین منبع من در این کتاب که به طور ویژه از آن بهره برده‌ام شاهنامه فردوسی بوده است.»

وی در ادامه با اشاره به اینکه منابع اوستایی کتاب حتی تا سده دوم و سوم پس از اسلام را هم شامل شده است گفت: «ما پنج گروه منابع اوستایی داریم که مهترین منابع دسته پنجم روایت‌های شفاهی‌ای هستند که در دینکرد در سده‌های دوم و سوم پس از اسلام تعلق دارد. همچنین منابع فراوانی از فرهنگ ما به زبان‌های دیگر گستره تمدن ایران وجود دارد، از ارمنی تا آرامی که نیاز به بازشناسی دارند و شناخت این منابع به شناخت فرهنگ ایران باستان کمک می‌کند. در این کتاب تلاش کرده‌ام این گستره منابع را انعکاس دهم.»

فرهیخته‌والا افزود: «من سه بخش اصلی را در این کار مورد بررسی قرار داده‌ام. اندیشه اجتماعی ایرانی از دوران عیلامی تا ساسانی، اندیشه فرهنگی ایرانی و اندیشه سیاسی. کتاب در پنج کرده (فصل) و حدود سی و پنج پرگرد (بخش) ارائه شده است. این کتاب از فرهنگ مادرسالار عهد عیلامی تا اندیشه ایرانی در عهد خسرو انوشیروان را مورد بررسی قرار می‌دهد. هدف این کتاب اندیشه‌شناسی بوده است و در پی ارائه تاریخ دینی نبوده است.» 

وی ادامه داد: «آداب و رسوم، گاهشمار، باورها و فولکلور مواردی بوده‌اند که در کتاب به آن بسیار توجه شده است. اخلاق در دوره باستان نیز از مواردی بوده  که مورد توجه کتاب بوده است. از دیگر موارد مدنظر کتاب خرده‌فرهنگ‌های داخل فلات ایران بوده است. تمدن رنگین‌کمانی امروز ما بازمانده دوران پیشین ماست و ما در بخش خرده‌فرهنگ‌ها مسیحیان، کلیمیان و بودائیان ایرانی را مورد توجه قرار داده‌ایم.»

به گفته نویسنده: «این کتاب کامل‌ترین گفتارها در شناخت جنبش فکری مانی و جنبش مزدکیان را نیز ارائه داده است. اجتماعی‌ترین و واقع‌گراترین نگاه به مزدکیان را فردوسی در شاهنامه انجام داده است. در این کتاب تلاش کرده‌ام با تکیه بر منابع ایرانی و با تداوم ایده فردوسی به جنبش مزدک بپردازم و رویکرد کمونیستی به این جنبش را به چالش بکشم. در انتهای کتاب نیز واژه‌نامه‌ای موضوعی از حیات فکری انسان عهد باستان را از نیمه جلد سوم ارائه می دهد.»


میر جلال‌الدین کزازی

در ادامه نشست دکتر میرجلال‌الدین کزازی کتاب را کم‌مانند و در زمینه ساختار درونی نوپدید و بی‌پیشینه دانست و گفت: «از دید پیکره و ساختار برونی، می‌توانیم تاریخ اندیشه ایرانی را با یکی از شاهکارهای پژوهشی هانری کربن بسنجیم. کربن در آغاز تنها می‌خواست به اندیشه فرزانگان ایرانی پس از اسلام بپردازد اما در گیراگیر پژوهش پی برد اگر به خاستگاه‌ها نپردازد کاری از پیش نخواهد برد و به ایران باستان بازگشت و در نخستین پوشینه کتاب خود به سرگذشت آئینی اندیشه ایرانی در ایران کهن پرداخت. کتاب چهارجلدی کربن «در جهان اسلام ایرانی» نام دارد و کتاب تاریخ اندیشه ایرانی که رویکرد اندیشه‌ای به ایران باستان دارد با این کتاب کربن هم‌راستا است.»

این استاد زبان و ادبیات فارسی در ادامه گفت: «این‌که یک بانوی فرهیخته و والای ایرانی این اثر را نوشته است خود شایان ارزش‌گذاری است. این کتاب کاری خرد و خام نیست. دستاورد سال‌ها پژوهش است و کاری است که تنها باوری پولادین به ایران و فرهنگ گرانسنگ ایرانی می‌توانسته است آن را به انجام رساند. این کتاب پژوهشی نیست که به پاس مزد و نام و نان سامان گرفته باشد و همین کتاب را ارزشمند می‌سازد از منظر انگیزه پدیدآوردن کتاب می‌توانم این کتاب را با شاهنامه فردوسی بسنجم. انگیزه پدیدآوردن شاهنامه نیز نمی‌توانسته است دریافت مزد بوده باشد که اگر این‌گونه بود راه‌های ساده‌تری برای گرفتن مزد از محمود غزنوی بود. نوشتن چنان کتابی و چنین کتابی تنها می‌تواند برآمده از شیفتگی و باور به فرهنگ این سرزمین باشد.»

کزازی گفت: «هنگامی که این کتاب را تورق کردم به اندیشه افتادم آنچه که نیاکان ما به آن می‌اندیشیده‌اند هر چند شاید باورناپذیر و خردآشوب باشد بی‌پایه نیست. پیشینیان ما بر این باور بوده‌اند که نام هر کس پیوندی سرشتین و هستی‌شناختی با او دارد و از همین روست که برترین آسیب‌جای نامور نام اوست و یکی از رسوم پهلوانی این است که پهلوان به آسانی نام خود را به هماورد نمی‌گوید. حتی رستم دستان هم نام خود را به هماورد نمی‌گفته است. هنگامی که پهلوان کوشانی که به نبرد رستم آمده است نام او را می‌پرسد رستم می‌گوید: مرا مام من نام مرگ تو کرد، زمانه مرا پتک ترگ تو کرد. اعراب نیز باور دارند که نام‌ها از آسمان فرو می‌افتند. اما چرا به این اندیشه گرائیدم؟ به پاس نام نویسنده که فرهیخته والاست.»

در پایان کزازی نوشتن این کتاب را رخدادی بنیادین در فرهنگ و اندیشه ایران دانست و گفت: «ارزش کتاب در نکته‌های نو و بی‌پیشینه آن نیست، ارزش کتاب در فراگیری آن است. شما اگر بخواهید آنچه را در این کتاب فراهم آمده است در جای دیگری بجوئید باید ده‌ها کتاب را ببینید. نمایه فراگیر کتاب در انتهای آن بسیار سودمند است و اگر شما بخواهید بدانید فلان اندیشه که چندان چیزی از آن نمی‌دانید از کجا آمده است می‌توانید از این کتاب بهره ببرید. از این رو می‌شود کتاب را آبشخورین (مرجع) دانست.»


آزرمیدخت فرهیخته‌والا

پس از کزازی، آزرمیدخت فرهیخته والا توضیحات درباره کتابش را اینگونه ادامه داد: «من در کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی» در طول 23 سالی که برایش عمر گذاشته‌ام به مبانی شهری‌گری انسان ایرانی هم پرداخته‌ام و به ویژه در حوزه جشن‌های ایرانی تمرکز فراوانی داشته‌ام. نگاه اندیشه‌ورزانه و دقتی که پدران ما در نوشتن تاریخ فرهنگی خود بر هر سفال نوشته و هر بنایی داشته‌اند نشان می‌دهد که ما هویتی تاریخ‌مدار داشته‌ایم. من از دکتر زرین‌کوب آموخته‌ام که ارزش کار تاریخی در پژوهش عرضی است و باید ابعاد مختلف موضوع را دریافت. درباره میترا گاه می‌شد که مطلبی در کشورهای شرق اروپا یافته می‌شد و من آن را نگاه می‌کردم و پژوهش را بر مبنای آن به روز می‌کردم.»

وی افزود: «در این اثر من نودونه درصد منابع در حوزه فرهنگ و تاریخ ایرانی را واکاوی کرده‌ام. نزدیک به چندین هزار منبع درجه اول و درجه دوم را گردآورده‌ام و می‌توانم بگویم این کتاب می‌تواند منبعی باشد که بتوان آن را به جهانیان به عنوان منبعی درباره تاریخ اندیشه و فرهنگ ایران در عهد باستان ارائه کرد. شاید در عصر اسلام برای نوشتن تاریخ اندیشه احتیاج به چندین پژوهشگر داشته باشیم اما این کتاب همه آن چیزی است که از تاریخ اندیشه ایران عهد باستان باقی مانده است و می‌توان گفت حرف زیادی در این حوزه باقی نمانده است. این کتاب به پادشاهان تمرکز ندارد و بنا دارد تاریخ زندگی در عهد باستان باشد.»


ژاله آموزگار

در ادامه دکتر ژاله آموزگار گفت مولف بخشی از جوانی خود را به پای این کار گذاشته است و منابع بسیاری را برای نوشتن این اثر دیده است. او سپس در قالب چند نکته برخی ایرادهای کتاب را متذکر شد. به گفته آموزگار نویسنده کتاب ایزدبانو آناهیتا را از منظر نام تداوم ایزدبانوی بین‌النهرینی نانا دانسته است که این موضوع صحت ندارد.

آموزگار افزود: «نام کامل آناهیتا، اردویسور آناهیتا است. آناهیتا صفت است و نام اصلی این ایزدبانو اردویسور است و به همین خاطر نمی‌توان نام این ایزدبانو را با نانا که خدای بین‌النهرینی است یکی دانست. از اساس وقتی ما تمام مسئله زندگیمان مرتبط با آب است چرا باید تصور کنیم ایزدبانوی آب را از بین‌النهرین وارد کرده‌ایم؟»

دومین نکته‌ای که آموزگار متذکر شد این بود: «در کتاب ورهرام را با ورونه یکی انگاشته شده که این هم درست نیست. ما از آنجا که ایزد جنگ نداشته‌ایم صفت خدای جنگ هندوان ایندره را که ورسپرنه بوده است گرفته‌ایم و از آن نام ایزد جنگ که ورهرام یا بهرام است را ساخته‌ایم و این نام ربطی به ورونه که خدای هندی دیگری است ندارد.»

آخرین نکته آموزگار این بود: «ثابت شده است که خاستگاه زرتشت شرق و شمال شرق ایران و خراسان بزرگ بوده است و این نگرش که خاستگاه او آذربایجان بوده است و نویسنده در کتاب نقل کرده است رد شده است.»

در ادامه فرهیخته والا در پاسخ به نکات آموزگار گفت: «ویژگی این اثر ارائه همه نظرات است و نظراتی مانند وارداتی بودن ایزد آناهیتا برگرفته از نگاه استاد دکتر بهار است.»

پس از پایان سخنان دکتر آموزگار مراسم رونمایی کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی؛ اندیشه، فرهنگ و آیین ایرانیان در عهد باستان» برگزار شد. فرهیخته‌والا به پاس قدردانی پرتره‌‌هایی را از کزازی و آموزگار به همراه ظروف میناکاری به آن‌ها پیشکش کرد.

ترانه‌های فولکلوری که ستارخان را قهرمان زنان و مردان کرد

«تبریز مه‌آلود» سرآغاز رمان تاریخی در ادبیات آذربایجان
 
تاریخ انتشار : جمعه ۲۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۰۰
 
 
«تبریز مه‌آلود» (نوشته محمدسعید ارذوباری- ترجمه رحیم رئیس‌نیا) را سرآغاز رمان تاریخی در ادبیات آذربایجان به شمار می‌رود. مهم‌ترین ویژگی این رمان را وجه تاریخی و بازتاب زیست و مبارزه مردم رنجبر در دل این روایت داستانی - تاریخی دانسته‌اند.
 
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نسیم خلیلی: سال‌ها پیش مردی در روستای کوچکی آن سوی رود ارس - که امروزه در محدوده جمهوری آذربایجان است - متولد شد که تاریخ مبارزه آزادی‌خواهانه مشروطیت را در سوی دیگر رودخانه نوشت، «تبریز مه‌آلود» را که می‌گویند سرآغاز رمان تاریخی در ادبیات آذربایجان به شمار می‌رود. مهم‌ترین ویژگی این رمان را وجه تاریخی و بازتاب زیست و مبارزه مردم رنجبر در دل این روایت داستانی - تاریخی دانسته‌اند مثلا محمدعارف داداش‌زاده - از منتقدان ادبیات داستانی آذربایجان - درباره آن نوشته‌ است که «قهرمانان مثبت رمان و در راس آنها ستارخان، قهرمانانی هستند فعال و کارساز. چهره قهرمان یاغی برآمده از میان خلق و رهبری‌کننده خلق را نخستین بار تبریز مه‌آلود به ادبیات‌مان آورد. در این رمان قدرت انقلابی توده‌های زحمتکش و نقش تاریخی مثبت آنها انعکاس یافته‌است.»


وقتی قهرمان تاریخ، قهرمان رمان تاریخی می‌شود
سخن از محمد‌سعید اردوبادی است که قصه تپنده مبارزه‌ مشروطه را در ایران، با خاطراتش از مبارزه کوچک‌تری در زادگاه خودش آغاز می‌کند؛ قیام چوپان‌ها یا چنانچه در تاریخ ثبت شده‌ است، «چوپانلار عصیانی»، این خاطرات در واقع تاریخ مردم است، مردم فرودستی که به قیام چوپان‌های اندوهگینی تعلق داشتند که بعدها در قالب قیام ستارخان باز‌آفرینی شد و حیاتش را در جغرافیایی دیگر ادامه داد. برای مردم قفقاز و قره‌داغ و از جمله محمدسعید، قصه آزادی‌خواهی مشروطه‌طلبان ایرانی، قصه‌ای سراسر امید و زندگی بود از این رو که آنان نیز با مرور خاطرات چوپان‌ها، در سایه رنج‌های خویش، به مفاهیمی همچون آزادی و حب وطن فراوان می‌اندیشیدند و مخصوصا قیام مشروطه ایران را یک رویارویی انگیزه بخش در برابر روسیه تزاری می‌دیدند، درست در اوج روزهایی که قفقاز تحت سلطه شدید روسیه بود.

اردوبادی اخبار مبارزه مشروطه و افت و خیزهایش را در ایران به فراوانی دنبال می‌کرد و با نثر و لحنی مملو از عواطف عمیق انسانی و با طنینی دلگرم‌کننده در مقالاتی که در این‌باره در نشریات قفقاز منتشر می‌کرد، با مردم ایران به گفت‌وگو می‌نشست: «روزی می‌آید که وطنتان صورت یک گلزار معرفت را به خود می‌گیرد. اینک آن روز نزدیک می‌شود! با خون مقدس فرزندان جان‌باخته شما در راه حریت، گل‌های حریت و مساوات در ایران چهره‌گشای مسرت می‌شود. اکنون دیگر زمان ابراز دلتنگی از جفای مشتی خوانین مستبد نیست. اکنون وقت به دنیا آوردن و پروردن فرزندان بافرهنگ و حریت‌پرست است.»

و باز در مقاله‌ای دیگر که در روزنامه‌ای به نام صدا منتشر می‌شود، با لحنی محکم‌تر ایرانیان را برای تداوم مبارزه تهییج می‌کند، گویی می‌کوشد در جانفشانی آزادیخواهان ایرانی، آرزوهای خود را ببیند که شکوفه می‌دهند که اگر ایرانیان مبارزه را به استبداد ببازند این شکوفه‌ها پرپر خواهند شد: «ایرانی‌ها انسان‌هایی هستند تلخی اسارت و استبداد چشیده. ایرانی‌ها خوب می‌دانند که در هر روز با هزار خنجر پاره‌پاره شدن خیلی شیرین‌تر از اسارت است. صریح‌تر بگویم بهتر آنکه به جای بربادرفتن عرض و ناموس، سر و تن با خنجرها مثله شود. کسب ناموس ملی برای هرکس و از آن جمله ایرانیان فرض است.»

اما از این مقالات که کارنامه فکری درخشانی برای نویسنده تبریز مه‌آلود ساخته، اگر بگذریم باید اذعان کنیم که تبلور این رویکردهای متهورانه بیش از هر مقاله‌ای در پردازش رمان تبریز مه‌آلود بازتاب پیدا کرده‌ است، آنجاست که قهرمانان تاریخی در همان نقش و با همان جنگندگی شورمندانه و آرمان‌گرایانه‌ای ظاهر می‌شوند که روزنامه‌نگار آن سوی ارس، در ذهن و جان و مقالاتش بدان دل داده بود و به این ترتیب است که به تعبیر فریده وزیرووا، یکی دیگر از منتقدان ادبیات داستانی آذربایجان، «قهرمانان، به ویژه چهره‌های بدیع شخصیت‌های تاریخی برجسته‌ترین دستاورد رمان است.

چهره‌های ستارخان، قهرمان محبوبی که در پرتو فداکاری در راس جنبش مسلحانه مردمی قرار گرفته، رفیق و همرزم او باقرخان، علی‌مسیو، انقلابی بی باک و مدبر، امیرحشمت و دیگران با مهارت ترسیم شده است. گذشته از اینها نویسنده چهره ده‌ها انقلابی گمنام اعم از مرد و زن و نیز ضدانقلابیون معروف و نامعروف و عناصر منفی و... را نیز تصویر کرده‌است.» که این آخری هم باز می‌تواند بازتابی باشد از خدمت غیرقابل کتمانی که اردوبادی به تاریخ مردم کرده‌ است.

شربت جام انقلاب را نوشیدم
نخستین بازتاب‌های قهرمان روایت - ستارخان قره‌داغی - بر زبان یک درشکه ران پیر، که اسمش نوروز است، در قصه منعکس می‌شود شاید از این رو که نویسنده تلویحا می‌خواهد نقش نمادین قهرمانان را در تار و پود زیست و معیشت مردم خرده‌پا به مخاطبانش نشان دهد، کوششی که به روشنی همان رهیافتی است که درباره تاریخ از پایین، تاریخ فرودستان در گستره تاریخ‌نگاری پیشتاز سراغ داریم:
«درشکه‌ران‌مان نوروز ترانه‌ای را که درباره ستارخان سروده شده بود به آهنگی مخصوص می‌خواند و دخترها (دو دختر روس مسافر به ایران) در زیر و بم ترانه شرقی جذب شده بودند: ستارخان‌ام، پسر حسن‌خان/ فرزند جوان انقلاب بزرگ/سلاح برگرفتم و از جان خود گذشتم/شربت جام انقلاب را نوشیدم/ هفت-هشت رفیق جوانمرد نیز یافتم/ بر اسب کهر سوارشده، به سنگر تاختم/ اردوها پراکندم و فوج‌ها آشفتم/ و تبریز را سراسر درنوردیدم/ امیرخیز، خیابان، لیل‌آباد سرخاب/ ششکلان، مارالان، شتربان، اهراب/ ستارخان پسر حسن‌خان گوید/ضرب شستم را تعریف می‌کند»



اگر به یاد بیاوریم که ستارخان فرزند یک بزاز دوره‌گرد بوده‌ است که از تبریز پارچه می‌خرید و در دهات ارسباران می‌فروخت و در نتیجه زندگی‌اش همچون دیگر رنجبران هم‌روزگارش به سختی و فقر و فاقه می‌گذشت، بیشتر قادر به درک اهمیت مردم در این روایت و همچنین  محوریت ستارخان به عنوان قهرمان موردپسند رنجبران خواهیم بود؛ رضا براهنی درباره وجه اجتماعی و مردمی‌ای که نهضت مشروطیت در تاریخ و تاریخ‌نگاری آفریده‌ است، تحلیل تامل‌برانگیزی دارد؛ او در کتاب «طلا در مس‌‌» در این زمینه می‌نویسد: «نهضت مشروطیت انبار باروتی بود در مرز پوسیدگی، و موقعی که منفجر شد ارکان تحجر فکری را اگر نه به کلی، از خیلی لحاظ‌ها نابود کرد. بزرگترین تاثیر مشروطیت، در جهت اجتماعی بود... مشروطیت حادثه‌ای بود تا مردم ایران، ظرفیت قرن‌ها پنهان‌مانده اجتماعی خود را کشف کنند، و انسانی که سرش را می‌انداخت به پایین و به کسب و کار خود ادامه می‌داد فهمید که در نهاد او چیزی به عنوان ظرفیت اجتماعی وجود دارد.

مشروطیت به فردی که در طول قرون، آگاهی درستی به چگونگی از بین بردن معضلات اجتماعی حیات خود نداشت، آموخت که دست روی قلب خود بگذارد و بداند که چیزی اجتماعی در آن می‌تپد و چیزی اجتماعی از مرکز قلب به سوی تمام بدن، درون خون و گلبول‌های خون، جریان پیدا می‌کند و از فرق سر تا نوک پا را از حرارت وصف‌ناپذیری سرشار می‌کند. این حرارت از یک دلال اسب، ستارخان می‌سازد، چرا که آن دلال اسب، چیزی اجتماعی که از دینامیسم تاریخی برخوردار است در وجود خود پیدا می‌کند و برای پرکردن آن ظرفیت اجتماعی، تفنگ دینامیسم در دست می‌گیرد.»

اما بازگردیم به روایت درشکه‌ران قصه تبریز مه‌آلود که با گفت ,گوی راوی با دو دختر کنجکاو درباره قهرمان ترانه فولکلور ادامه پیدا می‌کند و زمینه را برای شناخت مخاطب از قهرمان قصه بیش از پیش هموار می‌سازد: «همچنان که درشکه‌چی از دلاوری‌ها و پیروزی‌های ستارخان می‌خواند، من برای دخترها ترجمه می‌کردم. نینا که با علاقه‌مندی گوش می‌کرد، سرانجام پرسید: -آیا این درست است که ستارخان سازمان رزمنده بر ضد حکومت را با شرکت هفت-هشت نفر تشکیل داده‌است؟ نینا در حالی که این سخنان را بر لب داشت، خصوصیات ظریف جوانی در چشمانش می‌درخشید. من سخنان دیگری درباره ستارخان گفتم: -او با جسارت بی‌مانندی عرض‌اندام کرد. با نیرویی اندک به میدان آمد، اما بعدا خیلی‌ها در اطراف او گرد آمدند. عناصر ناراضی از حکومت هم به او پیوسته بر ضد حکومت به مبارزه پرداختند.»

اما آنچه در روایت بیش از هر داده‌ای روشن و پررنگ است، همان ترانه‌های فولکلوری است که مردم ساده کوی و برزن زمزمه می‌کرده‌اند شاید همانند تاریخی موازی با تاریخ رسمی روزگار، اشعاری که نویسنده تبریز مه‌آلود با مکتوب کردن آنها خدمت بزرگی به این شعبه از تاریخ‌نگاری - تاریخ مردم- کرده‌ است وجود این ترانه‌ها همان چیزی است که می‌تواند موید نظریاتی باشد که درباره نقش رنجبران ناآگاه و اندوهگین در پیشبرد جنبش مشروطیت نوشته شده‌ است.




مثلا احمد کسروی با حیرت از این تحرک توده‌های مردم که از آنها تحت عنوان بی‌چیزان نام می برد، سخن می‌گوید و در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» می‌نویسد: «چون شور و خروش دراز کشیده‌ بود کم‌کم رشته از دست خردمندان بیرون رفته به دست آشوبگران می‌افتاد، و کم‌کم برخی نابسامانی‌ها پدیدار می‌گردید. شگفت است که باربران و اینگونه بی‌چیزان از پیش‌آمد لذت می بردند و با آنکه در نتیجه نبودن بازار بی‌کار و بی پول می‌ماندند با سختی زندگانی ساخته بازشدن بازارها را نمی‌خواستند. اینان معنی قانون اساسی را نمی‌دانستند و با این همه در طلبیدن آن، پافشاری می‌نمودند.»

این پافشاری در تبریز مه‌آلود و آنچه از فولکلوریک مردم ثبت می‌کند، داده‌های عمیق‌تری درباره این بی‌چیزان ارایه می‌کند مثلا از دل این داده‌ها می‌توان به روشنی نگرش مردم جامعه وقت را درباره شاه مملکت بازجست، شاهی که در فلسفه سلطنت، سال‌ها به سان سایه خداوند ستوده می‌شد اکنون از دریچه نگاه توده‌های رنجبران اجتماع، تا بدین‌پایه مفلوک و مغضوب تصویر می‌شود: «در تبریز انقلاب است / ممدلی بگیر بخواب / برو دنبال کمک / لحاف بکش بگیر بخواب / از انگلیس کمک بگیر / ممدلی بگیر بخواب / از روس‌ها قزاق بخواه / ممدلی بگیر بخواب / التماس کن به لیاخوف / ممدلی بگیر بخواب / در تبریز ستارخان هست / ممدلی بگیر بخواب / ممدلی بگیر بخواب / کنسول فرستد سالدات / بفروش تبریز به تهران / ممدلی بگیر بخواب»

چنانچه پیداست برای مردم در این روزها قهرمان ساده خودشان که کوچک و بزاز‌زاده اما متکی به پشتوانه مردم ستم‌کشیده بود به روشنی بر قدرت نمادین و دیرینه سایه خداوند بر زمین که همان سلطان قاجار باشد، برتری داشت، تبریز مه‌آلود با ثبت این اشعار نشان می‌دهد که در جهان در حال گذار، قهرمانان ساده بر صاحبان قدرت و مشروعیت‌های چندین صد‌ساله می‌تاختند تا زندگی و معیشت رنج‌آلود مردم محروم و غمگین را از بحران‌های بزرگ‌تر نجات دهند و تبریز مه‌آلود محمل بزرگ و فراخ همین تغییر جهان بینی‌ها و معرفت‌شناسی‌ها در میان بافت اجتماع ایرانی ست مستند‌تر از هر متن تاریخ‌نگارانه و مستدل‌تر از هر نظریه‌پردازی جامعه‌شناسانه‌ای.

نویسنده بعدتر روایت می‌کند که تاثیر این ترانه‌های فولکلور و عواطف شورمندانه نهفته در آن، در میان مردم و به ویژه زنان چنان بوده‌ است که حتی مصر بوده‌اند که مثلا با ستارخان و قهرمانان شبیه به او ازدواج کنند گویی به این ترتیب با جهان‌بینی ساده و محدود و خانگی خود می‌خواستند شکوه قهرمانان را به خانه‌های کوچک خودشان بکشانند: «زن‌ها انقلاب را خیلی دوست دارند. آنها رهبران انقلاب را آدم‌های خارق‌العاده‌ای به شمار می‌آورند. امروز نامه‌ای از یک بیوه‌زن دریافت داشته‌ام که همین نکته را اثبات می‌کند. ببین چه نوشته است: می‌دانم که شما چند زن دارید. این از نظر من عیبی ندارد. من یک زن بیوه هستم. مال و ثروت و دهات زیاد دارم. شما را هم ندیده‌ام. می‌دانم که قهرمان انقلاب هستید. من نام شما را با کمال امتنان قبول می‌کنم اگر شما هم قبول بکنید خودم را خوشبخت خواهم دانست.»

                         ستارخان - باقرخان

و به این ترتیب ستارخان نه تنها یک مرد قهرمان در دل مبارزات اجتماعی معرفی و تبیین می‌شود بلکه فراتر از آن نقش مثال‌زدنی مردی را به خود می‌گیرد که معشوقه‌گان را نیز به خود جذب می‌کند گویی در سیما و جان و روح او جاذبه‌ای اسرار‌آمیز نهفته که عاشقانه‌آفرین هم هست و از این روست که می‌توان با صراحت گفت که در تبریز مه‌آلود پاشنه بر مدار ستارخان می‌گردد و نویسنده گاه و بیگاه او را در سجایای اخلاقی از همقطارانش ممتاز می‌انگازد و مثلا درباره باقرخان می‌نویسد: «من به دقت گوش به سخنان باقرخان سپرده بودم. هیچ‌یک از خصوصیات او به خصوصیات ستارخان شباهت نداشت. ستارخان با دیگران مصلحت و مشورت می‌کرد. هرگز خود را از دیگران برتر نمی شمرد در حالی‌که باقرخان چنین نبود. او همه‌اش در پاسخ دیگران می‌گفت که ما همه‌چیز را می‌دانیم انگار پاسخ دیگری در چنته نداشت.»
محمد‌سعید اردوبادی
و به این ترتیب راوی تبریز مه‌آلود در قالب قصه‌ای تاریخ‌محور و روایت‌های تودرتویی از زندگی روزمره و زیست شرقی مردم تبریز، موقعیت اجتماعی شهری را به تصویر می‌کشد که دکتر مهدی ملک‌زاده در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت»‌ درباره آن چنین نوشته است: «خوشبختانه در تبریز انقلاب در دست کسانی بود که می‌دانستند آزادی را با آتش و آهن باید حفظ کرد و با ناله و گریه و اظهار مظلومیت کردن و حرف‌های پوچ زدن دشمن بدخواه را که سرتاپا غرق اسلحه بود نمی‌توان از بین برد.»