فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

نقد ادبی دچار عامه‌پسندی شده است/ جشن‌ امضاء جای نشست‌ نقد ادبی را گرفته است

کامیار عابدی مطرح کرد:
نقد ادبی دچار عامه‌پسندی شده است/ جشن‌ امضاء جای نشست‌ نقد ادبی را گرفته است
 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۳
 
 
کامیار عابدی در نشست «شناختی از تحقیق، تحلیل و نقد شعر معاصر» گفت: از سال 92 به این طرف ما شاهد بدترین سال‌های نقد ادبی در شعر هستیم که دلایل بسیار زیادی دارد. یکی از دلایل این است که جامعه دلزده به هرگونه نقد و تحلیل است و فضای مجازی در آن نقش عمده‌ای دارد؛ چراکه فضای مجازی نقد موشکافانه را برنمی‌تابد و نقد دچار عامه‌پسندی می‌شود.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «شناختی از تحقیق، تحلیل و نقد شعر معاصر در چهل سال اخیر (۱۳۵۷-۱۳۹۷) با حضور کامیار عابدی عصر روز دوشنبه (۱۲ شهریور) در سرای اهل قلم برگزار شد.
 
کامیار عابدی که تنها سخنران این نشست بود در ابتدای جلسه گفت: امروز قصد داریم که به بررسی وضعیت نقد ادبی در چهار دهه اخیر بپردازیم؛ من فکر می‌کنم که در بررسی این موضوع سه حیطه تحقیق ادبی، نقد ادبی و تحلیل ادبی در هم تنیده شده است. در معرفی این سه حیطه باید بگویم که تحقیق ادبی، همانطور که از اسمش پیداست به معنی آن است که باید ابتدا به متن‌ها ادبی مراجعه کرده و مطالعه داشته باشیم.

وی ادامه داد: نقد ادبی نیز دو تعریف کلاسیک و مدرن داردکه بر اساس تعریف کلاسیک باید به بیان حسن‌ها و عیب‌های اثر بپردازیم و تعریف جدید آن می‌گوید که نقد ادبی یعنی، همه آن چیزهایی که به شناخت یک متن کمک می‌کند. در انتها در بیان تحلیل ادبی باید بگویم که تحلیل ادبی کار کسانی است که به نقد ادبی به شکل کلاسیک‌تری و کامل‌تری نگاه می‌کنند. این سه حیطه و موضوعاتی از این دست معمولا در قالب یک نگاه تاریخی بیان می‌شود که خود من به آن علاقه زیادی دارم اما این نگاه امروز خریداری ندارد.
 
این منتقد ادبی در توضیح وضعیت نقد ادبی در چهار دهه گذشته گفت:‌ من این دوره چهل‌ساله را با استفاده از مدارک موجود در کتاب‌ها، نشریات و مجلات ادبی به چهار دوره تقسیم کردم. دوره نخست از سال 57 آغاز می‌شود و تا سال 67 ادامه دارد؛ در این دوره ما شاهد تغییر حکومت و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی و سپس جنگ تحمیلی هستیم؛ این دوره تا پایان جنگ ادامه پیدا می‌کند. در این دوره رنگ و بوی سیاست در نقد شعر بسیار پررنگ است و اگر سری به مجلات ادبی این دوره بزنیم رنگ و بوی خون و سیاست به خوبی حس می‌شود.
 
وی ادامه داد: برای بیان بهتر این دوره چند مثال می‌زنم؛ شما توجه کنید که بین سال‌های 57 تا 63 همه چیز سیاسی است و شاید این سیاسی بودن به دلیل آزادی زیاد است که در شعر و نقد ادبی نیز بازتاب دارد. در همین دوره کتاب «شعر شهادت است» اثر فرامرز سلیمانی چاپ می‌شود که به بررسی شعرهای دهه 50 و انقلاب می‌پردازد که دیدگاهی کاملا سیاسی دارد.
 
 
این پژوهشگر حوزه ادبیات افزود: همان طور که گفتم شعر سیاسی و نگاه سیاسی به شعر و نقد ادبی در این دوره بسیار زیاد بوده است اما در همین دوره می‌بینیم که به یکباره و از سال 66 به بعد شعرهای سهراب سپهری برای جامعه‌ای که مانند من در آن سال‌ها جوان و نوجوان بود به یکباره بسیار مطرح می‌شود و می‌توان گفت که دیگر ما به شعر سیاسی کاری نداشتیم.
 
وی ادامه داد: بعد از آن ما به سمت سیاست‌گریزی رفتیم، این مسیر ادامه داشت و از اواسط سال 67 حس می‌شود که فضا روبه‌ تغییر است اما تا سال 69 نیز باقیمانده شعر سیاسی و نقد سیاسی در جامعه وجود داشت. در فاصله سال‌های 57 تا 67 تک‌وتوک نقدهای خوبی در شعر نوشته شده است و نمی‌توان این دوره را دوره پری از نظر نقدهای ادبی نامید. اما به یکباره در دوره دوم یعنی از سال 67 تا 84 به دلیل بازشدن فضای فرهنگی و فضای دانشگاهی نقد از سیطره سیاست خارج می‌شود و منقدان دیگر آن حالت عصبی گذشته را که تنها به کوبیدن شعر و شاعر می‌پرداختند را ندارند. در این دوره که کمتر از 20 سال می‌شود منتقدان در نقد تلاش می‌کنند تا معیارهای زیباشناسی را بیشتر ببینند و اگر کسی در محتوا آثارش قابل تمجید است برای منتقد الزامی به تمجید وجود ندارد.
 
عابدی با اشاره به ویژگی‌های دوره دوم گفت: وقتی در این دوره به مجله «آدینه»، «گردون»، «تکاپو» و مجله‌هایی از این دست نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که در مباحث ادبی صف‌بندی متعهد و غیرمتعهد وجود ندارد. در همین دوره و از نیمه دهه 70 و با فروپاشی شوروی از یکطرف و تبعات جنگ از طرف دیگر و افزایش کتاب‌های ترجمه حوزه نقد پساساختارگرا که در اروپا و امریکا بود، شاهد تغییر هستیم؛ وقتی این کتاب‌ها ترجمه و به فارسی منتقل می‌شود باعث ایجاد نحله‌های پسامدرن در فضای ادبی می‌شود که هم بر ساختار شعرها و هم بر ساختار نقدها تاثیر می‌گذارد. این افراد منتقد در این دوره بیشتر کسانی هستند که در کنار شعر نوشتن نقد هم می‌کنند و در مجلات حضور دارند.
 
وی افزود: اگر به نقدهای این دوره نگاه کنیم می‌بینیم که چند صدایی و مطالب بینامتنی بسیار ضعیف شده است و بیشتر به متن توجه می‌شود. نقدهای این دوره ویژگی‌هایی دارد که یکی از آن‌ها دوری از فضای سیاسی است؛ البته جدال‌هایی هم بین محافظان شعر نیمایی و شاعران پسامدرن درمی‌گیرد. اگر به نقدها توجه‌ای بیشتری داشته باشیم می‌بینیم که پیچیدگی از ویژگی‌های نقدهای این دوره است و گاهی این پیچیدگی به قدری زیاد می‌شود که مخاطب چیزی نمی‌فهمد. در این دوره ما شاهد وفور ترجمه کتاب‌های نقد ادبی هستیم که البته همه‌شان قابل قبول نیست؛ چرا که بخش قابل توجهی توسط مترجمانی ترجمه شده است که فقط کلمات را کلمه به کلمه معنا کرده‌اند و کنار هم گذاشته‌اند.
 
عابدی در ادامه به معرفی دوره سوم پرداخت و گفت: در معرفی دوره سوم باید بگویم که این دوره از سال 84 شروع می‌شود و تا پایان دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد یعنی سال 92 ادامه دارد. در این دوره ما شاهد آن هستیم که دولت یک دولت رادیکالیسم سیاسی است و همین موضوع باعث می‌شود که فرهنگ و ادبیات به حاشیه برود و اگر در دوره قبل کتاب و نقد ادبی زیادی بود، در این دوره کم می‌شود و شاید یکی از دلایل آن دلزدگی از نقد پسامدرن است و تقریبا از سال 84 به آنطرف دیگر شاهد فضای ادبی گذشته در نشست‌های ادبی نیستیم.
 
وی افزود: شاعرانی مثل سیدعلی صالحی، گروس عبدالملکیان، عباس صفاری و رسول یونان بیشترین شهرت و اعتبارشان مربوط به این دوره است که از نفوذ پسامدرن می‌آید. در این دوره ما شاهد آن هستیم که حرف‌هایی بیان می‌شود که می‌گوید شاعران پسامدرن حرفی برای گفتن ندارند در نتیجه جامعه به سمت دسته‌ای از شاعران که در بالا نام برده شد، می‌آید. یکی از ویژگی‌های قابل بحث این دوره آن است که ما شاهد کاهش مجلات ادبی هستیم و تقریبا بعد از تعطیلی مجله «کارنامه»، مجله تخصصی ادبیات معاصر دیگر نمی‌بینیم. در این دوره نقد ادبی دانشگاهی که همیشه در حاشیه بوده است تلاش می‌کند به مرکز برسد؛ در همین راستا تعدادی مجله کاغذی چند برگی منتشر می‌شود و با انتشار این مجلات و تشکیل انجمن نقد ادبی علمی (دانشگاهی) اوضاع کمی تغییر می‌کند.
 
این پژوهشگر حوزه شعر در تعریف دوره چهارم اظهار کرد: دوره چهارم را باید از سال 92 به این طرف بررسی کرد؛ در این دوره ما شاهد بدترین سال‌های نقد ادبی در شعر هستیم که دلایل بسیار زیادی دارد. یکی از دلایل این است که جامعه دلزده به هرگونه نقد و تحلیل است و فضای مجازی در آن نقش عمده‌ای دارد؛ چراکه فضای مجازی نقد موشکافانه را برنمی‌تابد و نقد دچار عامه‌پسندی می‌شود.

وی افزود: فضای مجازی در این دوره باعث می‌شود که معیارها در هم بریزد و هیچگونه فیلتری وجود نداشته باشد و به همین دلیل در این دوره انتشار کتاب شعر و انتشار شعر در مجلات دیگر یک افتخار محسوب نمی‌شود. اینها همه دلایلی است که باعث می‌شود که وضعیت نقد ادبی شعر نامطلوب شود و ما شاهد آشفتگی زیادی در این حوزه باشیم. در دوره‌های قدیم سه قرن طول می‌کشید که ما از یک سبک مانند خراسانی به سبکی مانند عراقی برسیم اما در دنیای امروز می‌بینیم که در چند سال چقدر فضا تغییر می‌کند.
 

عابدی در بخش دوم صحبت‌هایش به بیان ویژگی‌ این چهار دوره پرداخت و گفت: درباره دوره اول صحبت نمی‌کنم؛ چراکه این فضا درگیر مسائل سیاسی است. درباره دوره دوم باید گفت که نقد ادبی تلاش کرد که از آراء ایدئولوژی فاصله بگیرد. در این دوره منتقدان ادبی یک بازاندیشی نسبت به خودشان انجام می‌دهند و یک نوع تغییر در نگاه رخ می‌دهد. در این دوره ما شاهد آن هستیم که فاصله نقد ادبی دانشگاهی و غیردانشگاهی کمتر می‌شود؛ چراکه استادان دانشگاه تعصباتی که استادان قدیمی‌تر داشتند نداشتند. در این دوره اگر آن جریان پسامدرن که سروصدای زیادی کرد را کنار بگذاریم به‌طور کلی می‌توان گفت که جریان اعتدالی نسبت به نقد ادبی دیده می‌شود و منتقدان ادبی کار تخصصی‌تری انجام می‌دهند.
 
وی افزود: در این دوره منتقدان برای گفته‌های خود منبع می‌آورند یعنی در این فاصله زمانی اگر منتقدی یک مقاله بنویسد و نگوید که منبع صحبت‌هایش کجاست، یک ضعف محسوب می‌شود و این همان تاثیر دانشگاه بر حوزه نقد ادبی است. در این دوره تفکر انتقادی بیشتر می‌شود و ما این را به خوبی در نقدها حس می‌کنیم. در این دوره پژوهشگران نقد ادبی دانشگاهی رشد می‌کنند که سه ایده دارند.
 
این ادیب در معرفی سه گروه منتقد ادبی دانشگاهی گفت: یک، گروه تک‌رو هستند؛ یعنی افرادی که ایده خودشان را دارند، به پژوهش اهمیت می‌دهند و در نشست‌های ادبی کمتر شرکت می‌کنند. نقدهای این افراد در مجلات علمی و پژوهشی چاپ نمی‌شود و بیشتر در کتاب‌ها و مجلات ادبی منعکس می‌شود. دسته دوم کسانی هستند که آثار خودشان و دانشجویان‌شان را به مجلات علمی و پژوهشی منتقل می‌کنند و دسته سوم افراد عضو انجمن علمی نقد ادبی (انجمن دانشگاهی نقد ادبی) هستند که خودشان مجله دارند، نقد می‌نویسند و همایش‌هایی را برگزار می‌کنند.

وی ادامه داد: در این دوره کسانی که فعالیت می‌کنند، بیشتر نظریه‌محور هستند و کمتر مقاله‌ای را پیدا می‌کنیم که به نظریه‌ای نپرداخته باشد. به‌خصوص دسته دوم و سوم که از حوزه پژوهش فاصله گرفته‌اند و بیشتر نظریه‌محور هستند. بنابراین در این دوره بین استادان قدیم و جدید دانشگاهی یک گسست ایجاد می‌شود و استادان جدید چندان به معلمان قبل از خود توجه ندارند. در این سال‌ها به دلیل رشد کمی جمعیت، دانشجو، استادان و دانشگاه‌ها شاهد کاهش کیفیت هستیم و همه‌چیز زیر متوسط است و کمتر اثر درخشانی را می‌بینیم.
 
عابدی در بخش آخر صحبت‌هایش به مجلات ادبی پرداخت و اظهار کرد: همان طور که گفتم «کارنامه» آخرین مجله ادبی معاصر بود؛ مجله‌ای که یک شاعر افتخار می‌کرد که شعرش در آن باشد و یک منتقد افتخار داشت که نقدش در آن چاپ شود. می‌توان گفت که به مرور زمان فضای مجازی جایگزین مجلات چاپی شد و اگر وضعیت مجلات را بین سال‌های 67 تا 84 بررسی کنیم متوجه تحولات نقد شعر معاصر می‌شویم. فضای مجازی در دهه 80 کارش را شروع می‌کند و با وبلاگ، سایت، فیسبوک و بعد نرم‌افزارهای موبایلی خودش را بروز می‌دهد.

وی ادامه داد: این فضای مجازی وظیفه انتشار بخشی از شعر را برعهده دارد و در نتیجه به دلیل کم‌حوصله بودن مخاطب، شعرها کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود؛ همین‌ها شاید باعث شده که ما در این سال‌ها شاهد کم‌شدن نشست‌های ادبی باشیم و می‌بینیم که جشن‌های امضاء جای نشست‌های نقد ادبی را گرفته است و فقط شاعر یک مراسمی برای امضای کتابش می‌گذارد و نهایتا یک نفر یا دو نفر در آن مراسم به تعریف و تمجید از کتاب می‌پردازند.
 
این پژوهشگر با اشاره به نقدهای منتشر شده در فضای مجازی گفت: در فضای مجازی شاهد انتشار مطالبی به‌عنوان نقد ادبی هستیم اما واقعیت این است که اینها بیشتر شبیه یادداشت‌نویسی می‌ماند. این مطالب در لحظه خوانده می‌شود اما در آینده آن‌ها را جدی نمی‌گیرند و این به دلیل شتابزدگی آن است. در دنیای امروز و به دلیل استفاده از فضای مجازی شاعر برای دیده شدن باید لحظه به لحظه صفحه خود را به روز کند که بدون شک این تولید لحظه به لحظه پشتوانه مطالعاتی ندارد. در حوزه نقد نیز وضعیت به همین شکل است و من معتقدم که یادداشت‌نویسی بهترین حالت آن است و برخی از نقدها حتی به یادداشت‌نویسی هم نمی‌رسد.
 
عابدی در پایان گفت: فضای مجازی یک فضای عمومی است و در نتیجه همه کارها در آن عامه‌پسند می‌شوند. در این دوره می‌بینیم کسانی که نقد ادبی می‌نویسند حوصله فضای مجازی را ندارند و کسانی که در فضای مجازی فعال هستند، کتاب نمی‌خوانند و نقد ادبی نمی‌دانند. ما در فضای مجازی با مخاطبانی روبه‌رو هستیم که همگی در عین حال که باسواد هستند بی‌سواد نیز هستند و می‌توان گفت که به یک سطح یکسانی رسیده‌ایم؛ البته در بیان صحبت‌هایمان نباید از ویژگی‌های مثبت و دموکراتیک فضای مجازی نیز غافل باشیم؛ چراکه همین فضای مجازی شرایطی را فراهم کرده است که همه بدون توجه به موقعیت مکانی می‌توانند نگاه خودشان را منتقل کنند.

لقب ایراندوست را دهخدا به ریچارد فرای داد

مترجم کتاب «خاطرات ریچارد فرای» در گفت‌وگو با ایبنا:
لقب ایراندوست را دهخدا به ریچارد فرای داد
 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۳۹
 
 
بهمن زبردست می‌گوید: فرای در خاطرات خود از مرحوم دهخدا که با او خیلی دوست بوده، بسیار تعریف کرده است، مرحوم دهخدا به او لقب ایراندوست داده بود و فرای هم در تمام مواردی که به فارسی امضا می‌کرد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ریچارد نلسون فرای، زبانشناس و ایرانشناس آمریکایی است که بیش از ۷۰ سال از زندگی‌اش را صرف مطالعه و پژوهش درباره تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد. او یکی از مهم‌ترین ایرانشناسان و شرق‌شناسانی چون آرتور کریستین‌سن و آرتور پوپ، رومن گیرشمن و پروفسور آلبرت امستد بود که شرق‌شناسی را در دانشگاه‌های جهان بنیان گذاشتند و تألیفات بسیاری درباره فرهنگ و هنر و تاریخ ایران داشتند. تلاش‌های ریچارد نلسون فرای منجر به ایجاد کرسی تدریس مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا شد و به عنوان اولین استاد کرسی مطالعات ایرانی منصوب شد. همچنین یکی دیگر از کارهای فرای، تأسیس مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد بود. او یکی از بنیانگذاران مرکز مطالعات خاورمیانه در تهران بود و نخستین مدرسه تابستانی مطالعات ایرانی را در دانشگاه شیراز سازمان داد.
 
بهمن زبردست، مترجم کتاب «خاطرات ریچارد فرای» در گفت‌وگو با ایبنا درباه این کتاب گفت: این خاطرات شامل کلیتی از زندگی ریچارد فرای و خاطرات او مربوط به ایران است. کتاب شامل دو مصاحبه است که دو طرح تاریخ شفاهی، یکی کار شهلا حائری و دیگری کار سیدولی‌رضا نصر(پسر سید حسین نصر) بوده و نسخه‌های انگلیسی آن در اینترنت موجود است. این دو در سال‌های مختلف با ریچارد فرای صحبت کرده‌ و خاطرات او درباره ایران را جمع‌آوری کردند. همان‌طور که می‌دانید ریچارد فرای سال‌ها در روسیه، تاجیکستان و دیگر کشورها هم بوده است و خاطرات او گسترده است ولی در این دو مصاحبه فقط از خاطراتی که درباره ایران بوده، سوال شده است.
 


زبردست درباره قسمت‌های جذاب این خاطرات بیان کرد: برای من به عنوان یک ایرانی همه این خاطرات جذاب بود. مثلا اینکه ریچارد فرای 5 روز قبل از کودتای 28 مرداد به دیدار دکتر مصدق می‌رود. صحبت‌ها و سوالات زیادی در این باره هست، مثلا نامه‌ای که مصدق به آیزنهاور داده و آیزنهاور به آن جواب داده، چه بوده که در اینجا برای ریچارد فرای تعریف می‌کند و می‌گوید: «من به آیزنهاور نوشته‌ام که از نظر پولی نمی‌توانم مملکت را اداره کنم و اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، کمونیست‌ها دولت را می‌گیرند.»، این خاطره و این موضوع خیلی برای من جالب بود؛ یا مثلا چیزهایی که درباره تاریخ ایران و اینکه رابطه دین و دولت قبل و بعد از مغول در ایران چطور بوده، صحبت می‌کند. یک جمله جالبی هم که دارد این است که می‌گوید من سال‌ها درباره ایران تحقیق کردم ولی تا زمانی که به ایران رفتم و مسئولیت پذیرفتم، یعنی مدیر موسسه ایرانشناسی در شیراز شدم، درک درستی از جامعه ایران و اینکه دیوانسالاری ایران چگونه کار می‌کند، نداشتم و این شرایط به اندازه سال‌ها درس تاریخ خواندن به من درس و تجربه آموخت.
 
نظر فرای به ایرانی‌ها نزدیک‌تر است تا به آمریکایی‌ها
این مترجم درباره دید و نظر فرای نسبت به ایران گفت: فرای در مجموع نظر مثبتی نسبت به ایران داشته است. مرحوم دهخدا به او لقب ایراندوست داده بود و فرای هم در تمام مواردی که به فارسی امضا می‌کرد، نام خود را ریچارد فرای ایراندوست می‌نوشت. علاقه او به ایران به حدی زیاد بود که با وجود اینکه خودش امریکایی است، نظرش این بود که آمریکا درک درستی از ایران ندارد و برخورد مناسبی با ایران نکرده است. در کل می‌توان گفت که نظر او به ایرانی‌ها نزدیک‌تر است تا به آمریکایی‌ها.
 

بهمن زبردست
زبردست درباره اندیشمندان ایرانی که فرای با آن‌ها در ارتباط و دوستی بوده، عنوان کرد: فرای در خاطرات خود از مرحوم دهخدا که با او خیلی دوست بوده، بسیار تعریف کرده است؛ یا از کسانی مانند شاهپور شهبازی که او را برای کار کردن در ایران دعوت کرده و تعداد دیگری از بزرگان ادبی ایران در خاطرات خود یاد کرده است. البته از برخی هم انتقاد کرده، مثلاً در مورد باستانی‌پاریزی می‌گوید، درست است که باستانی اطلاعات جالبی داشت، ولی نمی‌توانست تاریخ را به روش جدید تدریس کند و سر کلاس فقط قصه تعریف می‌کرد.
 
مترجم کتاب «خاطرات ریچارد فرای» درباره حیطه کاری فرای در ایران گفت: فرای بیشتر زبانشناس و ایرانشناس است و حیطه تخصص او بیشتر ایران باستان بود، ولی با فرهنگ ایران هم آشنا بوده است. مثلاً یک خانقاه خاکساریه در شیراز بوده، که فرای به آنجا می‌رود و در آنجا درویش می‌شود. البته پیر این فرقه در تهران به دلیل اینکه دین فرای مسیحی بوده، دستور می‌دهد که او را نپذیرند، اما پیروان این فرقه در شیراز او را می‌پذیرند. فرای رابطه گسترده‌ای با ایرانی‌ها داشته و به دیدار بسیاری از علما هم رفته، مثلا آیت‌الله بروجردی از کسانی است که فرای با او دیدار داشته است.
 
تاسف فرای از صدمه ایرانشناسی در غرب
زبردست درباره خواسته یا خواسته‌های فرای که در خاطرات او ذکر شده ولی به آن نرسیده، بیان کرد: فرای در بخشی از خاطرات خود می‌گوید خیلی حیف شد که کار موسسه ایرانشناسی که برای ایران تاسیس کردیم و خیلی از خارجی ها را به آن دعوت کردیم، ادامه پیدا نکرد. یا مثلاً خیلی تاسف می‌خورد که با به هم خوردن رابطه ایران با کشورهای غربی، ایرانشناسی هم در غرب صدمه دید و کسی هم روی این مسئله کار و هزینه‌ای نکرد؛ برعکس عرب‌ها که خیلی هزینه می‌کنند.
 
وی همچنین به وصیت فرای برای دفن او در ایران اشاره کرد و افزود: این دو مصاحبه که در قالب کتاب «خاطرات ریچارد فرای» چاپ شده، سال‌ها قبل از مرگ او انجام شده است؛ اما در همین مصاحبه‌ها هم اشاره می‌کند و با تأثر می‌گوید که من وصیت کرده‌ام در ایران دفن شوم. البته دولت‌ هم به او قول این کار را داده بود، اما  با اعتراض برخی که او را جاسوس CIA می‌دانستند، این کار انجام نشد. همسر ریچارد فرای هم ایرانی است، یعنی بار دومی که ازدواج می کند، همسر ایرانی برمی‌گزیند.


ریچارد فرای و رومن گیرشمن در محوطه باستانی شوش- سال 1345
زبردست به بحث‌هایی که فرای درباره ایران داشته هم اشاره کرد و گفت: فرای در خاطرات خود، درباره خیلی چیزها در ایران نظر داده و مطالبی دارد که شرق‌شناسان دیگر به آن توجهی ندارند. مثلاً درباره تفاوت آجر نایین با آجر شهر دیگری مثل شیراز می‌گوید که آجر نایین به دلیل نمک کمتر، دیرتر خراب می‌شود. یا اینکه می‌گوید، کارگر اصفهانی پرکار و کارگر شیرازی تنبل‌تر است. فرهنگ ایران بسیار برای او جالب است و با نگاهی دقیق به آن پرداخته است. مثلاً در خاطرات خود از تفاوت یک فرد شمال شهری با جنوب شهری در تهران تفاوت شهرستان‌ها و تهران و ... مطالبی را بیان کرده است که شاید هیچ کس دیگری با این دقت و ظرافت به آن نپرداخته باشد. چیز جالبی هم که به آن اشاره کرده این است که می‌گوید، من خودم را ایرانی‌تر می‌دانم تا کسانی که در ایران به دنیا آمده‌اند؛ چرا که کسی که در ایران به دنیا آمده، از اول این زبان و ملیت را داشته، ولی من برای رسیدن به آن زحمت کشیده‌ام؛ پس من از بعضی ایرانی‌ها، ایرانی‌تر هستم.
 
وی در ادامه اظهار کرد: دو مصاحبه‌ای که در این کتاب ترجمه شده‌اند، با هم همپوشانی دارند، اما خیلی جالب است که در آن مصاحبه‌ای که پسر آقای نصر با وی انجام داده، خیلی از پدر او بد نمی‌گوید، ولی در مصاحبه‌ای که خانم حائری دارد، این طور نیست. در کل این دو مصاحبه با هم بسیار تفاوت دارند. مثلاً در آن مصاحبه‌ای که زمانش دیرتر است، فرای برخی مسائل را فراموش کرده است. بنابراین با اینکه هر دو مصاحبه در مواردی هم‌پوشانی دارند، اما من لازم دیدم که هر دو آن‌ها ترجمه شود.
 
ترجمه «خاطرات ریچار فرای» برای قدردانی از زحمات یک ایراندوست
زبردست در دلیل خود برای ترجمه کتاب «خاطرات ریچارد فرای» عنوان کرد: من به فرای خیلی علاقه داشتم و کتاب‌های او را خوانده بودم. کتاب خاطرات ریچارد فرای، شماره دوم طرح تاریخ شفاهی در انتشارات شرکت سهامی انتشار است و شماره اول آن خاطرات دکتر قریب است؛ بنابراین برای ترجمه این کتاب، با ناشر هم صحبت کردم و با هم به این نتیجه رسیدیم، ولی خوشحالم که این انتخاب را کردم. البته به عنوان یک ایرانی، یک مقدار هم از برخوردی که با فراری در زمان دفن او شد و آن احترامی که باید به او گذاشته نشد، احساس عذاب وجدان می‌کردم؛ بنابراین فکر کردم شاید ترجمه این اثر جبرانی باشد در قدردانی از زحمات این ایراندوست و ایرانشناس غربی.

پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به کشورهای اسکاندیناوی است

در میزگرد بررسی آثار یو نسبو در ایبنا مطرح شد:
پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به کشورهای اسکاندیناوی است
یو نسبو سلطان جنایت نروژ است
 
تاریخ انتشار : جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۱
 
 
در میزگرد بررسی آثار یو نسبو به دلایل شکوفایی ادبیات جنایی اسکاندیناوی و همچنین سبک نویسندگی یو نسبو پرداخته شد.
 
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_مائده مرتضوی: میزگرد بررسی آثار یو نسبو با هدف معرفی و تحلیل ادبیات جنایی اسکاندیناوی در خبرگزاری کتاب ایران برگزار شد. در این میزگرد،‌ کاوه میرعباسی نویسنده و مترجم، مهرداد مراد،‌ نویسنده رمان­‌های پلیسی و زهرا نی‌چین  حضور داشتند. در این نشست درباره وجه تمایز یو نسبو با نویسندگان کلاسیک جنایی‌نویس چون ریموند چندلر و آگاتا کریستی و همچنین جنبه‌های روانشناختی آثار یو نسبو به لحاظ  شخصیت‌پردازی خاص این نویسنده بحث شد. در انتها مدعوین این میزگرد از دلایل توفیق نیافتن ژانر جنایی- پلیسی در میان نویسندگان ایرانی سخن گفتند. مشروح این میزگرد را در ادامه می‌خوانید.

میزگرد ما دارای دو بخش است. در بخش اول درباره ژانر جنایی و ساب‌ژانر آن ادبیات پلیسی بحث می‌شود و تعریف دقیقی از ادبیات جنایی- پلیسی ارائه می‌دهیم. و در بخش دوم به تحلیل آثار یو نسبو و همچنین المان‌های روانشناختی موجود در آثار یو نسبو و حضور هر چه بیشتر علم روانشناسی در آثار جنایی امروز می‌پردازیم.

کاوه میرعباسی: اصطلاح رایجی که برای این نوع ادبیات به کار می‌رود همان ادبیات پلیسی است. انگلیسی‌ها به این نوع ادبیات عنوان ادبیات جنایی- معمایی داده‌اندکه این نوع ادبیات ساب‌ژانرهای مختلفی مانند سوسپانس (تعلیقی) و تریلر پیدا می‌کند که البته برخی معتقدند تریلر را باید از آن‌ها تفکیک کرد. البته به طور کامل نمی‌توان تریلر را از این ژانر جدا کرد و آثار یو نسبو مثال خوبی در این باره است چون  به نحوی هم تریلر است و هم معمایی. انگلیسی‌ها معتقدند رمان پلیسی به رمانی اطلاق می‌شود که کاوشگر آن پلیس است. در این زمینه ما کاراگاه خصوصی حرفه‌ای داریم و کاراگاه آماتور که در آثار آگاتا کریستی مانند شخصیت‌های مارپل و همچنین پوآرو دیده می‌شوند.

این کاراگاه‌ها به نوعی ذوق‌ورز و آماتور محسوب می‌شوند و می‌توان گفت که شرلوک هولمز جزو اولین کاراگاه‌های خصوصی حرفه‌ای است که همیشه از موکلان خود صحبت می‌کرده است. در این میان ژانر دیگری هم به نام سوسپانس یا تعلیقی وجود دارد که  اصطلاحا به آن رمان جنایی - معماییِ وارونه هم می‌گویند. آنتونی برکلی کسی است که  اولین رمان تعلیقی را به این صورت نوشته است. وی همدوره آگاتا کریستی بوده است. در این رمان جنایت اتفاق می‌افتد و ما قاتل را می‌شناسیم و  ما در جایگاه خواننده قاتل را دنبال می‌کنیم و شاهد اتفاقاتی هستیم که برایش می‌افتد. یکی از نویسندگانی که در این نوع رمان‌های تعلیقی اسم و رسمی پیدا کرد، پاتریشیا های‌اسمیت است. بسیاری از فیلم‌های هیچکاک هم از این نوع و تعلیقی هستند. در اولین رمان های‌اسمیت یعنی «بیگانگان در قطار» ما از همان ابتدا قاتلان را می‌شناسیم و شاهد اتفاقاتی هستیم که بین‌ این دو قاتل می‌افتد و در پی دنیای ذهنی آن‌ها هستیم.


 کاوه میرعباسی

زهرا نی‌چین: من اتفاقی سراغ یو نسبو برای ترجمه رفتم. به نظرم با توجه به سریال‌هایی که دیده‌ام، بخشی از ادبیات و سینمای پلیسی و جنایی به ژانر علمی-تخیلی هم گرایش پیدا می‌کند. به عنوان مثال سریال «ایکس فایلس» کاملا علمی-تخیلی است و همچنین سریال «فرینج». در اینگونه سریال‌ها پلیس‌ها پرونده‌های علمی تخیلی را پیگیری می‌کنند و قاتل‌ها براساس موارد علمی دست به ارتکاب قتل می‌زنند. ترورهای بیوشیمیایی مثال خوبی در این زمینه است. این ژانر تلفیقی نسبت به کارهای کلاسیک پیشرفته‌تر است. در ادبیات کاراگاهی سه بخش وجود دارد؛‌ کاراگاه ، قربانی و جنایتکار. به نظرم در کارهای یو نسبو با این شخصیت‌ها بازی می‌شود و جای اینکه ما باید با چه کسی همذات پنداری کنیم- کاراگاه، قربانی یا قاتل؟ -خصوصا در رمان «پسر» عوض شده است.
 
مهرداد مراد: ما درباره تحلیل آثار یو نسبو با سه بخش مواجه هستیم؛‌ خود یو نسبو و رمان‌هایش،‌ ادبیات پلیسی اسکاندیناوی و همچنین تعریف دقیق ادبیات پلیسی. در کل، داستان پلیسی از داستان جنایی نشات می‌گیرد. از زمان «ایلیاد و ادیسه» می‌توان این ژانر را تعقیب کرد. ژانر جنایی به داستانی گفته می‌شود که در آن جنایتی رخ می‌دهد و یک یا چند نفر به انتقام برمی‌خیزند یا اینکه به نحوی سعی می‌کنند تا عدالت در این رابطه جاری شود. که البته به شاخه‌های گوناگونی مثل پلیسی، نوآر، جاسوسی، کارآگاهی و معمایی تقسیم می‌شود. اما ژانر پلیسی از  حدود سال 1850 با داستان‌های کارآگاهی ادگار آلن‌پو آغاز می‌شود.  از همان ابتدا هم ما شاهد یک سری قوانین برای داستان‌های پلیسی بودیم.

کاوه میرعباسی: دو نفر این قوانین را نوشتند. ده فرمان را رانالد ناکس کشیش نوشت و اس اس وانداین آمریکایی  هم بیست فرمان را نوشت.



مهردادمراد: تا مدت زیادی شاهد داستان‌های کلاسیک در این ژانر بودیم. این داستان‌ها ویژگی‌های مشترکی داشتند، بدین ترتیب که  ماجراها اغلب در میان خانواده‌های ثروتمند و اشرافی می‌افتاد و خدمتکارها همیشه نقش شاهد ماجرا را ایفا می­‌کردند و هیچگاه قاتل از میان طبقه آن‌ها انتخاب نمی­‌شد. تعلیق در این گونه داستان‌ها بلندمدت بود و هیجان و ترس آنچنانی در خواننده پدید نمی‌آورد. در بیشتر داستان‌های پلیسی کلاسیک عصر طلایی تعلیق‌ها اینگونه بود. تا اینکه ریموند چندلر آمریکایی با آوردن پلیس‌های خیابانی سبک جدیدی را وارد اینگونه داستان‌ها کرد. چندلر قتل را از خانواده‌های ثروتمند به کف خیابان‌ها آورد و شکل رئال‌تری به کاراگاه داد. داستان‌ها حالت خشن پیدا کردند و به جای سلول­‌های خاکستری، بیشتر اسلحه در آن‌ها حکفرما بودند. این داستان‌ها به سبک هارد بویلد معروف شدند. کاراگاه‌های این سبک داستان‌ها رفتاری مانند فیلیپ مارلو و سم اسپید داشتند و نه پوآرو. بعد از این داستان‌ها نوبت به ژانر تریلر رسید.

تریلر بر دو پایه استوار است، تعلیق زیاد و کوتاه‌مدت. تعلیق در داستان‌های تریلر نزدیک به هم است. در داستان‌های یو نسبو هم تعلیق‌ها به هم نزدیک است. تعلیق در ادبیات داستانی به سوالی گفته می­‌شود که نویسنده در ذهن خواننده ایجاد می­‌کند و گاهی در پاراگراف بعدی، یا صفحه بعدی یا فصل بعدی یا
میرعباسی: نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو محوریت داستان قتل زنجیره‌ای است.
آخر کتاب به آن پاسخ می­‌دهد و در برخی موارد اصلا به آن جواب نمی‌­دهد و به همین علت ذهن خواننده تامدت‌ها درگیر داستان می­‌شود.

تعلیق در ژانر تریلر بسیار کوتاه مدت است و خواننده مرتب در پی این است که در صفحه بعد چه اتفاقی رخ می­‌دهد. رکن دوم ژانر تریلر، جنگ‌های نامتقارن است. به این معنی که یک نفر در مقابل یک عده زیادی آدم قرار می‌گیرد که توانای مقابله با آن‌ها را ندارد.  به عنوان مثال در فصل اول سریال «شهرزاد» هم شاهد این مساله بودیم، قباد در مقابل خانواده خود،‌ شهرزاد و فرهاد هم به همین شکل و دلیل جذابیت فصل اول هم همین مساله بود اما در فصل‌های بعد این لشگرها برابر شدند و هر کدام از قهرمان‌ها حامیانی برای خود پیدا کردند. حتا در مساله عاشورا هم این موقعیت وجود دارد و عده قلیل یاران امام حسین در مقابل لشگری سترگ قرار گرفتند که این عظمت واقعه را چند برابر کرد.



از حدود 1940 تا 1970 شاهد داستان‌های نوآر بودیم که ضدقهرمان بر آن‌ها حاکم بود. یو نسبو در «خون بر برف» و «خورشید نیمه شب» ضد قهرمان دارد و  شخصیت «هری هوله» هم به نظر من در بطن خود ویژگی‌های یک قهرمان مثبت را ندارد و خاصیت ضدقهرمانی را به نحوی داراست.

یو نسبو به طور کلی وام‌دار چه نویسندگان جنایی‌نویسی قبل از خود است و همچنین وجه تمایز او با نویسندگان کلاسیک این ژانر در کجاست؟

کاوه میرعباسی:  وجه غالب در ادبیات پلیسی تا دوره‌ای متعلق به کشورهای انگلوساکسون آمریکا و انگلیس و فرانسه بود. اما در حال حاضر پرطنین‌ترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به ادبیات کشورهای اسکاندیناوی است و سرنخ آن به ده رمانی که زن و شوهری سوئدی به نام پر والو و مای اسیووال نوشتند برمی‌گردد. این‌ها در اوایل دهه هفتاد این رمان‌ها را نوشتند. در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی به جای کاراگاه خصوصی، پلیس وجود دارد و به ندرت به کاراگاه خصوصی برمی‌خوریم اما در این رمان‌ها یک کاوشگر اصلی به همراه یک گروه وجود دارد. در آثار یونسبو و هنینگ مانکل هم یک پلیس به همراه یک گروه به چشم می‌خورد و این رمان‌ها  یک نوع دیدگاه اجتماعی داشتند که کم‌کم تبدیل به سنتی در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی شد. در این رمان‌ها به مسائل روز و فسادهای اجتماعی اقتصادی به وفور پرداخته می‌شد. برخی  یو نسبو را  جانشین هنینگ مانکل می‌دانند و به نوعی سلطان ادبیات پلیسی امروز کشورهای اسکاندیناو. شکوفایی این ادبیات در قرن بیست و یکم است و هر روز اسم تازه ای از آن‌ها می‌شنویم. البته نویسندگان زیادی از این خطه هستند و به عنوان مثال اگر یو نسبو را سلطان جنایت نروژ بدانیم،‌ ملکه جنایت ادبیات پلیسی نروژ هم خانمی به نام کارین فوسوم است.



زهرا نی‌چین: مساله اصلی رمان «پسر» بحث مواد مخدر است. یو نسبو با توصیفاتی که داشته،‌آدم‌هایی از طبقه پایین در رمان خود آورده که  در پی بهبود وضعیت خود نیستند و یو نسبو با این کار به نوعی از وضعیت موجود انتقاد می‌کند. در «خورشید نیمه شب»  بحث مذهب هم مطرح می‌شود. یو نسبو بحث مذهب را در این رمان  به صورت زیرمتنی می‌آورد.

کاوه میرعباسی: یو نسبو موضعی منفی نسبت به دموکرات مسیحی نروژ دارد. در رمان «پسر» منبع الهام مذهبی هم وجود دارد و این رمان با آیه‌ای از انجیل آغاز می‌شود. دو تا از آثار یو نسبو به متون کهن ارجاع دارد. یکی همین رمان «پسر» و دیگری رمان «مکبث» که اقتباس از تراژدی شکسپیر است و در دهه هفتاد در مکانی که تلفیقی از نروژ و اسکاتلند است؛ روایت می‌شود و در رمان «پسر» هم که پیرنگ داستان، مبنای انجیلی دارد.

زهرا نی‌چین: یو نسبو در «پسر» به جمعه نیک اشاره دارد و به برگزاری بزرگداشت به صلیب کشیدن عیسی در جلجتا. در این داستان ما با قربانی همذات‌پنداری نمی‌کنیم و همذات‌پنداری ما با سنی است که مساله را به صورت انتقام پیش می‌برد و کاراگاه ضدقهرمان می‌شود. درباره خاصیت نوآر در کارهای یو نسبو هم می‌توان آن را به کلاسیک‌های نوآر نسبت داد و بحث روانشناسی نا متقارن و همچنین فلاش‌بک‌ها.

بحث فلاش‌بک‌ها را همین جا نگه می‌داریم چون به بحث روانشناسی مربوط می‌شود و در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت. در اینجا می‌رسیم به تاثیرپذیری یو نسبو و سبک خاص این نویسنده در پرداخت داستان و شخصیت‌هایش.

مهرداد مراد: در ادبیات جنایی اسکاندیناوی اصطلاحی به نام نوردیک نوآر وجود دارد، به معنای ادبیات سیاه شمالی. پنج کشور سوئد، نروژ، ایسلند، دانمارک و فنلاند خطه اسکاندیناوی را تشکیل می‌دهند. خاستگاه ادبیات جنایی اسکاندیناوی کشور سوئد و همان زن و شوهری بودند که جناب میرعباسی فرمودند و بعدها نویسندگان جدیدتر مانند هنینگ مانکل و یو نسبو ظهور کردند. آن‌ چه که باعث دیده شدن ادبیات اسکاندیناوی شد «دختری با خالکوبی اژدها» نوشته استیگ لارسن بود.  با این اثر نگاه‌ها به سمت ادبیات اسکاندیناوی جلب شد و یو نسبو و مانکل توانستند خودی نشان دهند. یو نسبو در پاسخ به این سوال که وامدار چه نویسنده‌ای است پاسخ می‌دهد؛ پر والو و اسیووال این سنت را پایه‌گذاری کردند و نویسندگان اسکاندیناو جرات پیدا کردند تا به این حوزه وارد شوند. ادبیات جنایی اسکاندیناو سیستمی متفاوت با نوع کلاسیک ژانر جنایی دارد. در داستان‌های کلاسیک دو بخش وجود دارد. در بخش اول جنایتی اتفاق می‌افتد و سپس کاراگاه ظاهر می‌شود و به دنبال کشف معمای قتل می‌رود اما در داستان‌های یو نسبو و نوآر همزمان با حضور کاراگاه و پلیس جنایت اتفاق می‌افتد.




کاوه میرعباسی: بحث بر سر تاثیرپذیری یو نسبو زیاد بوده است. اما یو نسبو خود را وامدار مایکل کانلی و کارگاه آثار او به نام هری بوش می‌داند.  به گفته خود یو نسبو شباهت‌هایی بین هری هوله و هری بوش وجود دارد.

مهرداد مراد: داستان‌های اسکاندیناوی سه ویژگی دارند که باعث شهرت شان شده است.  اولین آن زبانی ساده و قابل فهم به دور از هر گونه فرم روایی پیچیده است و اینکه این داستان‌ها برعکس سبک هارد بویلد آمریکایی که کاملا عینیت­‌گرا هستند، رگه­‌های نسبتا زیادی از ذهن‌گرایی دارند. دومین مورد این داستان‌ها، شخصیت‌پردازی آن‌هاست. هری هوله کاراگاهی پرکشش است و اینگونه کاراکترها در دنیا هویت‌سازی می‌کنند. ویژگی دیگر فضاسازی این رمان‌هاست. در آثار یو نسبو فضا طوری شرح داده می‌شود که خواننده کاملا به آن کشور و شهر اشراف می‌یابد. همچنین این بحث توجیه اقتصادی هم دارد و باعث جلب توریست به مکان‌های یاد شده می‌شود. کاراگاه‌ها در این داستان‌ها کاملا رئال‌اند و از مدل شخصیت ماورایی فیلیپ مارلو، مایک هامر و یا حتی پوآرو فاصله دارند. خواننده با این کاراگاه‌ها به
مهرداد مراد: نویسنده باید پژوهش کند و تمام ژانرها و زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی نمی‌توان پلیسی‌نویس شد.
آسانی  همذات‌پنداری می‌کند.

کاوه میرعباسی:  اگر بخواهیم با توجه به  مولفه‌های رمان‌ها یو نسبو آن را در  ژانر خاصی از ادبیات پلیسی طبقه بندی کنیم باید بگوییم که هر یازده رمان یو نسبو که قهرمان آن‌ها هری هوله هستند، همه شان در زیرژانر تریلر- معمایی قرار می‌گیرند. ما تریلر به عنوان رمان حادثه‌ای داریم و خیلی از تریلرها هستند که عنصر معما را ندارند. هر یازده رمان هری هوله عنصر معما را دارند، عناصری مانند مظنونین کاذب در رمان‌های هری هوله یافت می شوند. خواننده معمولا بارها در حدس اینکه قاتل چه کسی است،‌ رودست می‌خورد. این آثار خیلی هم پرتحرک‌اند. هیچکاک همیشه معتقد بود مردم به فیلمی علاقه‌مندند که روند آن شبیه رولر کاستر ـ ترن هوایی شهر بازی - باشد. این حالت نفس‌گیر و وقفه‌های هیجان انگیز در آثار یو نسبو هم وجود دارد.

یکی از ویژگی‌های دیگری که به طور مشخص در ادبیات جنایی اسکاندیناو به  چشم می‌خورد بحث خانواده است. کاراگاه‌هایی مانند والاندر و هری هوله دارای خانواده مشخص و روابط معمول هستند که در نوع کلاسیک وجود ندارد. همچنین  از شرلوک هولمز به بعد کاراگاهان یک دشمن قدر داشته‌اند نظیر پرفسور موریاتی در ماجراهای هولمز ؛ در داستان‌های جان لوکاره هم «کارلا» به عنوان حریف هم زور «جورج اسمایلی» حضور دارد. در رمان‌های نسبو هم به «پرنس » برمی‌خوریم که  دشمن مهیب هری هوله به شمار می‌آید و در پنج شش رمان هری هوله با چنین دشمنانی برمی‌خوریم که وجه شباهت آثاریو نسبو با رمان‌های کلاسیک است. نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو محوریت داستان قتل زنجیره‌ای است.

زهرا نی‌چین: در رمان «پسر» هم قتل‌ها به صورت زنجیره‌ای اتفاق می‌افتد و در خلال این قتل‌ها با پیشینه خانوادگی سنی آشنا می‌شویم. در روال داستان می‌بینیم که سُنی، شخصیت اصلی داستان به لحاظ شخصیتی تغییر می‌یابد. در آثار یو نسبو اگر بخواهیم به وجه نوآر آن اشاره بکنیم باید این وجه هیجان‌نمایی شخصیت‌ها را هم بیاوریم و همچنین بحث تغییری که در شخصیت‌ها رخ می‌دهد. به نظرم بحث روانشناسی را یو نسبو به طور مستقیم در آثارش مطرح نمی‌کند و به صورت غیرمستقیم کاری می‌کند که خواننده با شخصیت اصلی همذات‌پنداری کند. وظیفه نویسنده در رمان‌های پلیسی این است که جهان محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و  این چیزی است که در آثار یو نسبو اتفاق می‌افتد.

مهرداد مراد: من به فضای نوآر داستانی یو نسبو می‌پردازم. ادبیات سیاه از میان گذر جامعه سنتی به سوی مدرنیته سر برآورد و رشد کرد. رمان‌های سیاه انعکاسی بودند از توسعه جامعه شهری، هجوم مهاجرین، اختلاف طبقاتی شدید و از همه مهم­‌تر، باندهای جنایتکاری که در بحبوحه بحران اقتصادی، فعالیت‌های زیرزمینی و روزمینی داشتند و بر آتش تنش‌های اجتماعی دامن می‌زدند. نویسندگان در پی نشان دادن فساد اجتماعی و فساد اقتصادی بودند و یو نسبو هم در آثارش در پی نشان دادن همین چیزهاست. بر طبق آمارهایی که از کشورهای اسکاندیناوی داده می‌شود همیشه جزو زیباترین، ‌امن‌ترین و شادترین کشورها هستند اما زیرلایه‌های دیگری هم وجود دارد که در این داستان‌ها برملا می‌شود. یو نسبو در آثارش فسادهای اجتماعی را به طور گسترده‌تری نشان می‌دهد. در داستان‌های مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای خود به خود داستان‌ها روانشناختی می‌شوند. خواننده باید هم به ذهن کاراگاه اشراف داشته باشد هم قاتل و شرح چگونه رسیدن این دو به هم در ادامه این داستان‌ها می‌آید.

در برخی از آثار یو نسبو به خصوص «پسر» بحث روانشناسی به طور پررنگی مطرح می‌شود. فلاش‌بک عنصر جدایی ناپذیر آثار یو نسبو است و به طور مشخص بیشتر این فلاش‌بک‌ها به دوره کودکی قهرمانان زده می‌شود که در رمان «پسر» این اتفاق به روشنی می افتد. در اینجا بحث روانشناسی فروید هم مطرح می‌شود. به طور کلی تا چه حد می‌توان فلاش‌بک‌های یو نسبو را به روانشناسی پیوند داد و سهم  علم روانشناسی در آثار یو نسبو چقدر است؟

کاوه میرعباسی: فلاش‌بک‌ها در رمان‌های یو نسبو دو کارکرد دارد: یو نسبو تاکید خاصی بر گذشته تاریخی و رویدادهای تاریخی مهم دارد. با رمان سوم «سینه سرخ» یو نسبو وارد فضای نروژ می‌شود. و در پی گفتن این است که اعمال گذشته و گذشته دست بردار آدم نیستند. در «سینه سرخ» وقایع داستان به جنگ جهانی دوم برمی‌گردد. در آن زمان در نروژ عده‌ای بودند که با دولت آلمان همکاری کردند و به نیروهای اس‌اس پیوستند که برخی از فلاش‌بک‌های رمان به این زمان برمی گردد و همچنین برخی از فلاش‌بک‌ها به جنگ استالینگراد و بخشی مربوط به وین و بمباران هامبورگ مربوط می‌شوند. در هر کدام از آن‌ها هم سرنخی از حل معما وجود دارد. ساختارهای معمایی یو نسبو هم خیلی پیچیده‌اند هم استادانه طراحی شده‌اند. و او این اطلاعات را خارج از کلیشه‌ها و قواعد رایج داستان معمایی به کار می‌برد و این‌ها را با عناصر دیگری تلفیق می‌کند. وقتی صحبت از دیدگاه اجتماعی یو نسبو می‌کنیم می توانیم از «سوسک‌ها» مثال بیاوریم؛  در رمان «سوسک‌ها» قتلی در عشرتکده‌ای رخ می‌دهد و در این جا تعدادی از نهادهای مهم اجتماعی زیر سوال می‌رود و هری هوله در صورت برملاکردن راز قتل تهدید می‌شود. در اثر « نجات‌بخش» شروع داستان به گذشته برمی‌گردد. دختر چهارده‌ساله‌ای در کمپی متعلق به ارتش رستگاری مورد تجاوز قرار می‌گیرد و این مساله لاپوشانی می‌شود تا آبروی کلیسا محفوظ بماند. فسادهایی که در اینجا مطرح می‌شود اغلب ریشه در گذشته دارند و عملکرد دیگرش این است که بر گذشته تاریخی نروژ و اروپا نوری روشنی بخش می تاباند.

زهرا نی‌چین: ما می‌توانیم با توجه به این بحث‌ها یو نسبو را به عنوان طراح یک معما هم در نظر بگیریم. یو نسبو ماجراهایی را در «پسر» به صورت پراکنده نقل می‌کند و به نوعی به تاریخی از جنگ جهانی اشاره می‌کند. نامه‌های پایانی داستان وقایع را در ذهن سنی متحول می‌کند و فلاش‌بک‌هایی که از ذهن سیمون به دوران رفاقت با پدر سنی زده می شود به همان وجه گذشته نگری یو نسبو برمی‌گردد.

سُنی در این رمان یک آدم سایکوپت و ضداجتماعی نیست. سنی شخصیتی محبوب در این داستان است. اگر که بخواهیم بخش روان شناختی و ریشه شناختی فروید را در اینجا مطرح کنیم در اعمال  سنی هنگام ارتکاب قتل‌ها می‌توانیم رگه هایی از آن را ببینیم.

مهرداد مراد: کلا بحث روان‌شناسی بیشتر در داستان‌های جنایی هویدا می­‌شود تا پلیسی. در قتل‌های زنجیره‌ای همیشه ریشه‌های روان‌شناسی وجود دارد اما با قطعیت نمی‌توان داستان های یو نسبو را روان‌شناسی خواند.

کاوه میرعباسی: درباره شخصیت
زهرا نی‌چین: وظیفه نویسنده در رمان‌های پلیسی این است که جهان محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و این چیزی است که در آثار یو نسبو اتفاق می‌افتد.
هری هوله می توان گفت،‌ متولد 1965، قدبلند و ورزیده، گرایش شدید به الکل،‌ انسان بسیار حساس و دارای روش‌های نامتعارف که او را شبیه  کاراگاهان نوآر امریکایی می‌کند. رابطه او با پدرش رابطه‌ای فرویدی است. همواره پرسوناژهای مختلفی در مقابل هری هوله قرار می‌گیرند. در رمان «شیر کوهی » شاهد این هستیم که  پدر هری هوله بیماری لاعلاجی دارد و قصد اتانازی داشته و هری هوله در ملاقاتش  با قاتلی که به نام  آدم‌برفی شناخته می‌شود  و در عین حال یادآور هانی‌بال لکتر است، سعی می‌کند از عذاب وجدانی که از مرگ پدر دارد، برهد و برای جبران این ندامت به درخواست آدم برفی که از عذاب وجدان رنج می‌برد،‌ او را می‌کشد. در حقیقت کاری که برای پدرش نکرده را برای آدم‌برفی انجام می‌دهد.

مسائل روان‌شناسی را در روابط عاطفی هری هوله هم می‌توان دید و این مساله به ویژگی دیگر ادبیات اسکاندیناوی که خانواده‌دار بودن است برمی گردد.

آخرین سوال این میزگرد درباره این است که چرا ادبیات پلیسی و جنایی در ایران پا نگرفته و چرا ما در ادبیات خود جنایی نویس معروفی نداریم که برای اقشار مختلف جامعه شناخته شده باشد؟

مهرداد مراد: جنایی‌نویسی بر خلاف تصور خیلی ها نیازمند مطالعه و تحقیق بسیاری است. نویسنده باید پژوهش کند و تمام ژانرها و زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی نمی‌توان پلیسی‌نویس شد. چرا که در این صورت، این رمان‌ها به خلق کاراکترهای تکراری مانند پوآرو و ... می‌انجامد. یکی از کارهایی که جنایی‌نویس‌های اسکاندیناو مانند یو نسبو انجام داده‌اند این است که ژانرها را با هم تلفیق کرده اند. یو نسبو تاریخ را در هم تنیده و کاراگاهی رئال به نام هری هوله به وجود آورده که شبیه هیچ کاراگاه دیگری نیست و مورد مشابه ندارد.  یک نویسنده برای اینکه یک جنایی‌نویس موفق شود  باید تمام ژانرها را مطالعه کند،‌ در درجه دوم از هر ژانری چند کتاب بخواند و سازوکارهای پلیس ایران را بداند و بعد از تلفیق آن‌ها برای خود شخصیت بسازد. اینکه نویسندگان اسکاندیناو جهانی شده‌اند به حمایت‌های رسانه‌ای از آن‌ها هم برمی‌گردد. مساله زبان هم اینجا مطرح است و ما باید زبان خودمان را بین‌المللی کنیم تا بتوانیم آن را به دنیا عرضه کنیم. از زمان انقلاب به بعد، رمان ژانر توسط جامعه ادبی حاکم در آن زمان خفه شد. چندی پیش در یک کتابفروشی بودم که صاحبش کتاب «فیل در تاریکی» را به عنوان بهترین و اولین و آخرین رمان پلیسی ماقبل انقلاب معرفی کرد. وقتی به او گفتم که نویسندگان پلیسی دیگری هم بودند، خیلی راحت به آنها توهین کرد. مشکل این برخوردها در  اینجاست که آنها قواعد رمان ژانر را با معیارهای رمان مدرن و نخبه پسند امروزی می‌سنجند. من سال 1391 اولین رمان خودم را نوشتم و به نظرم نوشتن چنان رمانی در آن زمان جرات می‌خواست.

کاوه میرعباسی: من رمان خودم - «سین مثل سودابه » را سال 1386  به ناشر سپردم ولی  1393 چاپ شد.   درباره این سوال باید بگویم که علت موفقیت نویسندگان اسکاندیناو این است که به قواعد این ژانر کاملا آگاهند و مطالعات زیادی در آن داشته‌اند.
به عنوان مثال من خودم برای نوشتن تز دکترایم که موضوع آن سوسپانس با تکیه بر اقتباس‌های سینمایی از آثار پاتریسیا های‌اسمیت بود وقتی به استاد راهنمایم مراجعه کردم،‌ او به من یک کتاب‌نامه  داد از 300 عنوان کتاب  بنیادین ادبیات پلیسی. من در آنجا به طور سیستماتیک روند تحول ادبیات پلیسی را مطالعه کردم. در سال های اخیر هم  به برکت دانلود کتاب‌های روز و مطالعه آن‌ها و تحقیقات اینترنتی با ادبیات روز پلیسی جهان آشنا شدم.  حاصل آن مجموعه پلیسی است که در حال انتشار آن هستیم. هنری که این نویسندگان دارند این است که آن‌ها بومی‌سازی می‌کنند. یک  دیالکتیکی در ادبیات ژانر وجود دارد که  باید بر پایه آشنایی زدایی و آشنایی زایی انجام بگیرد تا ادبیات ژانر در آن کشور تولید شود. این دو کاری است که اسکاندیناوها به خوبی انجام می دهند و باعث شده که ادبیات جنایی اسکاندیناو رایحه خودش را داشته باشد و به عنوان یک صدای تازه مطرح شود.

اخیرا خانمی اهل عربستان صعودی رمانی به نام «طوق کبوتر» نوشته که به چند زبان هم ترجمه شده و وقایع آن در کشور عربستان می‌گذرد. این رمان‌ها هواخواه دارند اما نویسنده باید دغدغه ادبیات پلیسی و شناخت کامل از این ژانر داشته باشد و کار تقلیدی انجام ندهد و یک حرف تازه بزند.
یک مساله هم به خوانندگان ما برمی گردد که باید  آمادگی پذیرش نوآوری را داشته باشد و این چیزی است من در میان خوانندگان ایرانی کمتر می‌بینم.
 
مهرداد مراد: من رمان «الفبای مرگ» را دقیقا بر اساس استاندارد جهانی نوشتم.  در ادبیات اسکاندیناو فقط دو نفر مانند پر والو و اسیووال وجود داشتند که باعث شدند پنج کشور جنایی‌نویس شوند و البته در این راه، حمایت رسانه‌ها و ناشران هم وجود داشت اما چنین فضایی اینجا وجود ندارد و کمتر نویسنده‌ای به این حوزه وارد می‌شود.


زهرا نی‌چین

کاوه میرعباسی: : ادبیات پلیسی بسیار طیف گسترده‌ای دارد که باید در میان خوانندگان جا بیفتد تا کم‌کم از آن استقبال شود.

زهرا نی چین: مساله دیگری که اینجا مطرح می‌شود این است که در کشورهای دیگر  از شخصیت پلیس و کاراگاه به نوعی تقدس‌زدایی شده اما در اینجا به این شکل نیست و  در پرداخت این شخصیت‌ها نویسندگان ما با نوعی محدودیت روبه‌رو هستند.

مهرداد مراد: این ذهنیت از سریال‌های پلیسی صدا و سیما به وجود آمده است که با ترفندهای تاریخی قابل رفع و رجوع است. به طور مثال می‌توان از پلیسی استفاده کرد که در زمان شاه زندگی می‌کند.

کاوه میرعباسی: من تمام امیدم به نسل جدید است. ادبیات فانتزی که در غرب بازار خوبی دارد در ایران هم که ترجمه می‌شود بسیار خواننده دارد اما به عنوان مثال مجموعه ژانری که  نشر ققنوس درآورد،‌ موفقیتی نداشت.




کاوه میر عباسی: مثلا در رمان خانم ضحی کاظمی پیرنگ داستان برای نوجوانان است اما زبان داستان برای  نوجوان اندکی دشوار است . روی‌هم رفته  مرا یاد رمان‌هایی که در زمان کودکی خوانده بودم،‌ می‌انداخت و پرسوناژها به گونه‌ای بودند که توانایی جذب مخاطب بزرگسال را نداشتند.

مهرداد مراد: بله گلشیری در این حوزه خوب عمل کرده اما  مساله این است که مخاطبان به عنوان مثال نشر ققنوس ژانرخوان نیستند.

کاوه میرعباسی: بله اینکه هم رمان «دالان بهشت» منتشر کنی هم رمان ژانر واقعا جوردر نمی‌آید.

مهرداد مراد: در جهانی‌شدن نویسنده‌ای مانند یو نسبو حمایت بسیار موثر بوده و نروژی‌ها بسیار او را دوست دارند.

کاوه میرعباسی: : اقتباس‌های سینمایی هم که از آثار یو نسبو به خصوص «آدم برفی» شد در جهانی شدن این نویسنده بسیار موثر بود و اثارش به بیش از 50 زبان زنده دنیا ترجمه شده اند.