فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

قدرت داستان گویی و اینکه چقدر احساس شناسید!


 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۳۵
 
 
قدرت داستان‌گویی: پیروزی بر قلب‌ها، تغییر ذهن‌ها و گرفتن نتیجه کتاب جدیدی است که راب بیزنباچ درباره همین تاثیرگذاری نوشته است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از یوراستوری، در دنیای شلوغ و پرهیجان امروزی داستان‌ها می‌توانند با تاثیر بیشتر پیام شما را به مخاطب برساند و آنها را تحت تاثیر قرار دهند. قدرت داستان‌گویی: پیروزی بر قلب‌ها، تغییر ذهن‌ها و گرفتن نتیجه کتاب جدیدی است که راب بیزنباچ درباره همین تاثیرگذاری نوشته است و گفته می‌شود که قرار است در دنیای با این همه هجمه اطلاعات استعداد و توانایی داستان گویی بتواند چیز متمایزی باشد.
 
بیزنباچ  سابق بر این در شرکت‌های بزرگ در شغل روابط عمومی کار کرده است و دو کتاب نیز در کارنامه اقتصادی خود دارد ولی بیشتر شهرت او به خاطر این کتاب آخرش است که در آن داستان را یکی از اساسی‌ترین روش‌های ارتباط با دیگران عنوان می‌کند.
 
وی در این کتاب می‌نویسد: آن بیرون همه جا پر از داستان است. تنها باید بگردید و داستان‌های مختلف را پیدا کنید. به آنها شکل دهید و با دیگران به اشتراک بگذارید. من خودم با قدرت داستان گویی در شغل خودم موفق بودم چون در هر شغلی حتی اقتصاد مردم نیاز به شنیدن داستان دارند.
 
بر اساس مطالب این کتاب شش نکته کلیدی در بالا بردن قدرت داستان گویی برای هر نویسنده یا شخص عادی لازم است که شامل مراحل زیر است: قبل از هر چیز سعی کنید واکنش‌های احساسی مخاطب را نشانه بگیرید، روی یک موضوع انگشت بگذارید، سعی کنید مخاطب را بیشتر با موضوع مذکور درگیر کنید، دلبستگی مخاطب را به موضوع افزایش دهید، سهم سخنرانی خودتان را افزایش دهید، و اینکه بیشتر از یک داستان موضوع مورد نظر را به مخاطب نشان دهید. وقتی داستان دارای شخصیت، هدف و چالش لازم باشد، مخاطب درگیر آن خواهد شد و با شما همراه می‌شود. هیچ وقت سعی نکنید شخصیت‌های داستان را غیرواقعی انتخاب کنید چون اگر شخصیت‌ها واقعی نباشد برای خواننده باورپذیر نخواهد بود.
 
در ادامه راب بیزنباچ  به ساختارهای اساسی در پرورش و ارتقای کیفیت یک داستان قوی و جذاب می‌پردازد و اعتقاد دارد بیشتر از هر چیز داستان به مخاطب نیاز دارد. نویسنده قبل از نوشتن داستان خودش باید بتواند ذهن خواننده خود را بخواند. پس اگر می‌‌خواهید نویسنده خوبی شوید باید بتوانید احساس و ذهن خواننده را پیش بینی کنید. برای این کار بهتر است به دیگر داستان‌های روایت شده در قبل مراجعه کنید. برای گفتن داستان خودتان باید شبکه ای از داستان‌ها، حوادث، مصاحبه‌ها و تمام چیزهایی که در جامعه اتفاق می‌افتند را جمع آوری کنید و در آن موقع است که برای نوشتن یک داستان آمادگی دارید.

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» برگزار شد

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

رحمتی: اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۳
 
 
بیژن عبدالکریمی می‌گوید: افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» نوشته هادی جعفری عصر روز گذشته سه‌شنبه هجدهم دی‌ماه با حضور نویسنده کتاب، بیژن عبدالکریمی و ان‌شاء‌الله رحمتی در موسسه فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

هادی جعفری در ابتدای این نشست درباره چرایی ورودش به اندیشه‌های افلاطون از چنین زاویه‌ای گفت: واقعیت این است که وقتی قرار است از یک زوایه خاص به موضوعی نگاه کنیم طبعا از همان زاویه هم می‌اندیشیم و می‌نویسیم. یعنی من اگر قرار بود به سراغ بررسی عدم امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون می‌رفتم شیوه نگاهم به او و اندیشه‌اش متفاوت می‌شد. فلسفه افلاطون فلسفه‌ای چندلایه و پیچیده و پر از ابهام و استعاره است و بسیار تمثیلی‌ست. فلسفه ارسطو نسبت به افلاطون لایه‌های کمتری دارد. 
 

او سپس در توضیح از مقصود از دین در کتاب بیان کرد: مقصود از دین در کتاب هم وجوه معنوی و باطنی مشترک بین همه ادیان است و به جنبه‌های کلامی و شریعتی ادیان کاری نداشته‌ام. در طول تاریخ این وجوه معنوی و باطنی ادیان بین انسان‌ها مشترک بوده؛ مثل باور به جاودانگی، یگانگی علم و عمل و شناخت و فضیلت. زبان رازآلود و ابهام‌آمیز افلاطون اجازه و امکان تفسیر دینی و استخراج چنین مفاهیمی را به ما می‌دهد. در باور افلاطون ایمان یعنی ایمان به حقیقتی متعالی.

این نویسنده افزود: فضیلت در باور سقراط و افلاطون جایگاه و تعریف متفاوتی دارد؛ برای آن‌ها اگر انسان فضیلت ندارد به این دلیل است که فضلیت تنها نزد خداوند است و ما چون بشر هستیم طبعا نمی‌توانیم چنین فضیلتی را داشته باشیم. یعنی عدم فضیلت به این معنا نیست که چون من نمی‌دانم فضیلت ندارم و اگر بروم و فضیلت را بشناسم به آن دست پیدا می‌کنم. در واقع از نگاه این فیلسوف انسان به فضیلت دست پیدا نمی‌کند مگر آنکه خدایی شود. در تعریف نادانی و جهلی که افلاطون ارائه می‌دهد، هم رویکرد دینی وجود دارد و تفاوتش با سقراط اینجاست که یک قدم به پیش می‌رود و به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم به فضائل راه پیدا کنیم؛ البته تا جایی که امکانش هست.

جعفری همچنین متذکر شد: یکی از قرابت‌های معنایی که می‌تواند به ما در استخراج مفاهیم دینی از آراء افلاطون کمک کند تفسیر او از نفس است. برای او اعتبار انسان به نفس است و بدن برایش در حاشیه است توجه به درون هم وجه دیگری از امکان تفسیر دینی را در اختیار ما می‌گذارد چراکه اساسا در یونان باستان بیرون و ظواهر مهم بود و این افلاطون و سقراط هستند که نفس و خودشناسی درونی را مطرح می‌کنند.

بیژن عبدالکریمی نیز در این نشست اظهار کرد: اندیشه‌های خاورمیانه‌ای، شرقی و به ویژه ایرانی بر یونانیان اثر گذاشته است. تاثیرپذیری یونان عصر متافیزیک از فرهنگ شرقی و اندیشه باستانی آن مثل زرتشت را باید جدی بگیریم تا بفهمیم چگونه امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون وجود دارد. اساسا به نظرم تعبیر «امکان» که جعفری به کار برده است تعبیر درستی است. این را هم نباید فراموش کنیم که سخن فلسفی سخن کوچه و بازار و حرف رادیو و تلویزیون نیست و به ذات خود دربردارنده امکان‌های متعدد و متکثری است. 

او ادامه داد: مثلا هگل هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان راست می‌شناسند و می‌گویند و هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان چپ از آن صحبت می‌کنند. اهل فلسفه واقعی تنها بر یک امکان از خوانش فلسفی دست نمی‌گذارد و تمامی جوانب را لحاظ می‌کند. در همین راستا افلاطون نیز متفکری‌ست که هم ناسیونالیست است و از عشق به خداوند صحبت می‌کند. افلاطون هردوی اینهاست و تنها به یک مورد تقلیل پیدا نمی‌کند.

این استاد فلسفه در بیان انتقاداتی نسبت به کتاب یادآور شد: جعفری در اثرش بیشتر به استنادات متنی توجه داشته و کوشیده با اتکا به این متون امکان دینی را در اندیشه‌های افلاطون نشان بدهد. یعنی او کمتر به تحلیل فلسفی و هرمنوتیک اندیشه‌های افلاطون پرداخته است. مورد دیگر اینکه گرچه دین در کتاب یک امر معنوی و وجودی درنظر گرفته شده است و نه امری اعتقادی و ایدئولوژیک اما در تمام فصول کتاب برای اثبات امکان دینی فلسفه افلاطون به باورهای دینی تیکه شده. منتها واقعیت این است که ما اگر به خدا، آخرت و ... اعتقاد داریم معنایش این نیست که دین داریم. دین‌داری در اصل نحوه تحقق اگزیستانس انسان است. 

به گفته عبدالکریمی، نقد فیلسوف باید با اتکا به تفکر باشد و با تفکر است که حتی می‌توانیم دو تفسیر متعارض از فلسفه افلاطون داشته باشیم. افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند. منتها ارسطو و تفکراتش وقتی به میان آمدند اروپا به رنسانس و پروتستانیسم رسید که از دلش سکولاریسم درآمد. از منظری دیگر افلاطون واقعا شرایط پیچیده‌ای دارد چراکه در پایان یک سنت و آغاز یک سنت دیگر جای گرفته است و او در پایان سنت دینی و آغاز سنت سقراط زیسته است و هرچه هست تفکرات او را نمی‌توان به مجموعه‌ای صرفاً خشک و استدلالی محدود کرد چون او اندیشیدن را به حقیقت گره می‌زند و رسالت رسیدن به حقیقت را به دوش انسان می‌گذارد.
 

همچنین ان‌شاء‌الله رحمتی درباره ویژگی‌های مثبت کتاب گفت: کار اصالت دارد و جعفری به متون دست اول یونانی و نه ترجمه‌های انکلیسی یا آلمانی اتکا کرده است. انسجام مباحت و روانی متن هم بسیار خوب است و واژه‌ها دقیق انتخاب شده‌اند. هرچند در برخی جملات کتاب با سنگینی متن مواجه می‌شویم که با توجه به روانی بخش اعظم متن بیشتر به چشم می‌آیند. من شخصا با عنوان امکان تفسیر دینی از فلسفه ارسطو چندان کنار نمی‌آیم چون خوانش دینی از اندیشه افلاطون چیز عجیبی نیست و اصلا مگر کسی گفته افلاطون را می‌توان غیردینی تفسیر کرد. شاید اگر نیچه که تاکنون از منظر غیردینی و نیهلیستی مورد واکاوی قرار گرفته با این دید بررسی می‌شد چنین عنوانی بیشتر توجیه داشت. 

رحمتی در پایان با بیان اینکه البته شاید نتوان از منظر ادیان ابتدایی به فلسفه افلاطون نگاه کرد چراکه این ادیان اساسا یک زوایه دید ابتدایی به خداوند داشته‌اند و آن را بخشی از طبیعیت و حلول‌شده در طبیعیت می‌ شناسند عنوان کرد: این ادیان پیشرفته از جمله ادیان سامی و ادیان شرق دور هستند که برای خدا تعالی قائل شده‌اند و تصویر پیشرفته‌تری از او چه از منظر متافیزیکی و چه اخلاقی ارائه می‌دهند. در ادیان ابتدایی خداوند حتی می‌تواند خدای بدی‌ها و شر باشد ولی در ادیان پیشرفته خداوند خیر مطلق است. به همین دلیل اساسا تفسیر دینی از فلسفه افلاطون مخصوصا از نگاه سه دین ابراهیمی به وفور ممکن است و ادیان ابراهیمی را می‌توانیم افلاطونی هم تفسیر کنیم. امکانی که حتی در اندیشه‌های ارسطو وجود ندارد چه برسد در فلسفه فیلسوفان مدرن. اساسا اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد.

دفاع پرشور هابرماس از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید


 
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۴
 
 
ناصرالدین علی تقویان می‌گوید: مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن او به هابرماس در این کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی»، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

از جمله مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن به هابرماس در این کتاب، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگری و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.

این تلاش دوسویه‌ هابرماس در دفاع و نقد هم‌زمان شرایط عصر جدید، خود البته برخاسته از موقعیت دوگانه‌ای است که هابرماس در سده‌ی بیستم با آن روبرو بوده است. از سویی با پدیده‌های به شدت مدرنی همچون فاشیسم، بنیادگرایی، کمونیسم، تخریب محیط زیست، جنگ‌های جهانی، جنگ سرد و مانند آنها روبرو بود و نمی‌توانست چشم بر آنها ببندد، و از سوی دیگر امواج گرایش‌ها و اندیشه‌های ضدمدرن را پیشاروی خود می‌دید که در نحله‌ها و جنبش‌های رنگارنگ پساساختارگرا، پسامدرن، پسااستعمار، فرهنگ‌گرایی، نسبی‌گرایی، چپ نو و مانند آنها پدیدار شده بود.

از سویی، شرایط اندیشه و جامعه‌ مدرن امکان‌ها و ابزارهای فکری و عملی بسیاری را فراهم آورده بود که می‌توانست خواست قدرت را با طرح ادعاهای جهان‌روا درباره‌ی ضرورت اعمال قدرت توجیه و تجهیز کند و بدین سان آزادی و معنا را از سپهر مناسبات انسانی بزداید؛ و از سوی دیگر، انواع مدهای فکری نوپدید اما بس اخلاق‌سوز و جامعه‌زدا می‌رفت که هر گونه تلاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن و هر گونه امید و آرمان اخلاقی و جهان‌روا را بی‌حاصل و بی‌بنیان جلوه دهد و بدین سان در بهترین حالت بی‌کنشی اجتماعی و سیاسی را بر سپهر مناسبات انسانی حاکم سازد و در بدترین حالت به هرج‌ومرج و باری‌به‌هرجهتی و تذبذب فکری و عملی بینجامد.

این شرایط دوسویه با وجود تقابل‌های ظاهری، در عمل دست در دست یکدیگر نهاده و چنین می‌نمود که راست «رادیکال» و «چپ رادیکال» به اتحادی شوم و پنهان اما بغایت استراتژیک دست یافته‌اند.

آنچنانکه که تقویان در کتاب حاضر اشاره می‌کند، «هابرماس از این موقعیت بغرنج به خوبی آگاه بود و بدین سان کوشید پیوندهای نامرئی چنین اتحادی را بر آفتاب افکند. او چاره‌ی کار را از سویی دفاع ایجابی و مثبت از دستاوردهای پرارزش اندیشه و کنش مدرن در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر جست‌وجو می‌کند، و از سوی دیگر نقد همه‌جانبه و رادیکال علل و پیامدهای رادیکالیسم راست و چپ را، که خود پدیده‌هایی مدرن‌اند، آماج کوشش‌های فکری و عملی خود ساخته است. او نه روشنگری و آرمان‌ها و دیالکتیک آن را، بلکه ناپیگیری در روشنگری و کمبود آن را هم باعث اوج گیری رادیکالیسم راست در عرصه‌های فکری و سیاسی می‌داند و هم علت سر برآوردن امواج نسبی‌گرایی و رادیکالیسم چپ. او در پی تثبیت، بازسازی و پیشبرد ارزش‌های عقلانیت مدرن در همه‌ی عرصه‌های زندگانی آدمیان است. او می‌کوشد گوهر عقلانی روشنگری و مدرنیته را که در اصول جهان‌روای کاربرد زبان و هم‌رسانش‌های انسانی لانه کرده است، شفاف و روشن سازد.

اگرچه کانت در ستیغ اندیشه  مدرن معیارهای داوری عقلانی در سه حوزه‌ی علم و اخلاق و هنر را در سه نقد سترگ خود بنیان نهاد و از هم جدا کرد و بدین سان به آرمان روشنگری وجهی تمایزیافته و فلسفی بخشید تا آنجا که دیگر امکان هیچ توجیهی برای اسطوره و خرافه، ستم و بی‌عدالتی، و زشتی و ابتذال بر جای نگذاشت، اما در همان حال با این جدا سازی معیارهای سه‌گانه‌ی داوری عقلانی چنان عرصه‌های علم و اخلاق و هنر را از هم بیگانه ساخت که امید آشتی‌ای میان آنها و پیوندشان در تراز بالاتری از عقلانیت که بتواند کلیت و یکپارچگی حیات انسانی را تضمین کند، چندان بر جای نماند. عقل، و از این‌رو انسانیت، به سه پاره فروهلیده شده و درست همین جا بود که همچون چشم اسفندیار روشنگری و مدرنیته، دشمنانش را به جسارت بنیان‌فکنی رادیکال عقلانیت تحریض و تشجیع کرد. این گونه بود که در سده‌ی بیستم جلوه‌های آشکارا ناعقلانی‌تری از اسطوره و خرافه (در جنبش‌های به اصطلاح معنویت‌گرا و سنت‌گرا و گذشته‌گرا)، ستم و بی‌عدالتی (در جنبش‌های فاشیستی و نژادپرستانه و بنیادگرایانه)، و زشتی و ابتذال (در جنبش‌های هنری و ادبی نوپدید اما بی‌ریشه و نااستواری همچون دادائیسم و مینی‌مالیسم و کولاژگرایی و مانند آنها و نیز البته در صنعتِ فرهنگ مصرف‌گرا و شخصیت‌زدا) از نو سر برآورد.

جامعیت فرهیختگی در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر به تکه‌پارگی‌ای فروپاشیده شد که حاصلش یا پرورش نخبگان حرفه‌ای برج‌عاج‌نشین و بیگانه در این سه عرصه (دانشمند و سیاست‌مدار و هنرمند) است یا کاربرد ناروای معیارها و تولیدات هر یک از این سه عرصه در عرصه‌های دیگر و درآمیختن خودسرانه‌ی آنها با هم. فاشیسم و نژادپرستی و بنیادگرایی، علم و تکنولوژی مدرن را در کارآمدترین شکل خود در خدمت باورهای اسطوره‌ای نژادی و قومی و دینی قرار دادند؛ نسبی‌گرایی فرهنگی، اصل آزادی و انتخاب انسانی را دستمایه‌ی توجیه تولید و مصرف آثار هنری و ادبی کم‌مایه و پخمه‌پرور و نیز سبک‌های زندگی نامسئولانه و خوش‌باشانه کرد؛ دانشمندان متخصص نیز با توسل به عینیت علمی راه هر گونه اثرگذاری متقابل حقیقت علمی و نیکی اخلاقی و زیبایی هنری را به روی یکدیگر بستند. و اینها البته تنها بخشی از فجایع دوران پرآشوب سده‌ی بیستم و چه بسا امروز باشد که در پیامد تکه‌پارگی حیات انسانی و واگرایی بدون هم‌گرایی پاره‌های عقلانیت در عرصه‌های علم و اخلاق و سیاست و هنر پدید آمد.»

به گفته مولف کتاب،  اما این همه‌ ماجرا و پایان ماجرا نبود که آشکارا نکبت و فلاکت به بار آورده بود، بلکه سویه‌های بس مثبت و نکبت‌زدا نیز در حیات مدرن آدمیان آشکارا وجود داشت و دارد. علم و تکنولوزی مدرن آشکارا ما را تا حدود زیادی از بندهای اسطوره و خرافه و جهل از سویی و از جبر طبیعت و جامعه از سوی دیگر رهانیده است و همچنان نیز نوید رهایی بیشتر می‌دهد. اخلاق و سیاست مدرن، از میزان ستم در جلوه‌های بهره‌کشی و تبعیض و خشونت کاسته و شاخص‌های آزادی و برابری و صلح را ارتقا داده است. هنر و ادبیات مدرن، از راه آفرینش بغایت پرچندوچون در فرم و محتوای آثار ادبی و هنری، سپهرهای رنگارنگِ تازه‌ای از معنا و ارزش در زندگانی آدمیان ترسیم کرده است و اینها همگی به یاری همان عقلانیت مدرن و با چشم دوختن به آرمان‌های روشنگری به دست آمده است که نه تنها باید پاس داشته بلکه هرچه بیشتر و بهتر بر دامنه‌شان افزوده شود. اینجاست که هابرماس جانانه وارد میدان می‌شود و هم‌زمان دفاع و نقد از شرایط مدرن را با محوریت بازسازی عقلانیت و اخلاقیت جهان‌روای روشنگری به پیش می‌برد.

او می‌کوشد عقلانیت‌های مندرج در سه حوزه‌ی علم و تکنولوژی، اخلاق و سیاست، و هنر و ادبیات را درون عقلانیت فراگیرتری به نام «عقلانیت هم‌رسانشی» بازیابی کند و بدین سان امکان پیوند آنها را بدون وانهادن ارزش‌های هر یک فراهم آورد. ازاین‌رو، معیارهای داوری عقلانی بر سر حقیقت علمی، نیکی و انصاف اخلاقی و سیاسی، و زیبایی هنری همگی می‌توانند در سطحی دیگر درون سامان فراگیرتر عقلانیت هم‌رسانشی مدام سنجش و بازسنجش شوند. این گونه است که هم راه نقد همواره گشوده می‌ماند و هم امید تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن فرونمی‌میرد. هابرماس فیلسوف نقد و امید است و از همین جهت بسیار ستودنی و شایسته‌ی توجه و گوش سپردن بدو. 

تقویان در کتاب یادآور می‌شود که هابرماس همچنین فیلسوف گفت‌وگو نیز خوانده شده است، و این از آن روست که هم قواعد جهان‌روای گفت‌وگو را به لحاظ فلسفی تبیین کرده و هم خود عامل راستین گفت‌وگو و پایبند همیشگی به قواعد آن بوده است. گفت‌وگو برای او بسیار فراتر از صِرف هم‌سخنی یا حرّافی معنا می‌دهد. او هر نوع کنش انسانی را گفت‌وگو می‌داند و هر گفت‌وگویی را نیز کنش. گفت‌وگو برای او تضمین‌کننده‌ حفظ و بازتولید جامعه است، ازاین‌رو سخت مراقب است که راه گفت‌وگو بسته نشود، که اگر چنین شود راه جنگ و ستیز گشوده می‌شود.

او نه تنها در حوزه‌های آکادمیک و علمی با طیف گسترده‌ی منتقدانش وارد گفت‌وگو شده، بلکه حتی به تحولات اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کل جهان نیز حساس بوده و می‌کوشیده فعالانه در آنها هم‌بهرگی جوید. او به نوعی وجدان بیدار آلمانی‌هاست، آلمانی که گرچه اندیشمندان و هنرمندان بزرگی همچون کانت و گوته و موتسارت را در دامن خود پرورانده و تحویل بشریت داده است، بلکه خاستگاه بسیاری از محنت‌ها و فلاکت‌های جهان به ویژه در سده‌ی بیستم نیز بوده است. هابرماس به نحوی خستگی‌ناپذیر می‌کوشد بر گذشته‌ محنت‌آلود و فلاکت‌افزای آلمانی‌ها، به ویژه نقشی که در دو جنگ جهان‌سوز داشتند چیره شود و این چیرگی بر گذشته را چنان در کنش فکری و اجتماعی‌اش آشکار سازد و چنان در جان و روح آلمانی‌های هم‌عصرش ریشه‌دار کند که دیگر نخواهند و نگذارند بار دیگر آلمان به کابوس بشریت تبدیل شود. با این حال، هابرماس هرگز نپنداشته است که این کابوس تکرارنشدنی است. ازاین‌رو همواره نسبت به امکان‌های بروز خشونت و ستم در جامعه‌ی بشری زنهار داده است. بی‌جهت نیست که از او با عنوان «قدرت جهانی» و «وجدان اخلاقی عصر» یاد شده است.

کتاب «هابرماس: زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی با شمارگان 500 نسخه در 210 صفحه به بهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

حواس پرتی بزرگترین دشمن نویسنده است

تاریخ انتشار : شنبه ۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۰۰
 
 اوتس تا کنون پنج مرتبه در لیست نامزدهای نهایی دریافت جایزه پولیتزر معرفی شده است و در حال نوشتن چهل و ششمین رمان خود با عنوان مسافر زمان است. او اعتقاد دارد حواس پرتی دشمن اصلی نویسنده‌هاست.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از آینیوز، جویس کرول اوتس نویسنده و شاعر مشهور آمریکایی در هشتادمین دهه زندگی خود هنوز هم یکی از چهره‌های موفق ادبیات این کشور است. اوتس تا کنون پنج مرتبه در لیست نامزدهای نهایی دریافت جایزه پولیتزر معرفی شده است و در حال نوشتن چهل و ششمین رمان خود با عنوان مسافر زمان است. بانوی ادبیات معاصر آمریکا این روزها وقت کمی برای حضور در فضای مجازی دارد ولی به اندازه کافی وقت برای نوشتن و تدریس و زندگی در روستایی در ایالت نیوجرسی دارد.  
 
اوتس سال هاست مجموعه کاملی از رمان و داستان کوتاه گرفته تا شعر و مقاله در کارنامه اش دارد که تعداد آنها به بیش از 100 عنوان می‌رسد.
 
اوتس در شهر نیویورک در دهه 20 میلادی در زمان اوج بحران اقتصادی آمریکا متولد شد ولی ترجیح داد برای آرامش به منطقه روستایی بلفور در نیوجرسی نقل مکان کند. او اولین جلد از رمان‌های سبک گوتیک خود را در این روستا نوشت و از سال  1978 تا کنون در این روستا زندگی می‌کند. وی اعتقاد دارد نویسنده باید در مکانی آرام و بدون هیاهو زندگی کند تا بتواند بیشتر به خلاقیت خود فکر کند.
 
او با وجود موفقیت و شهرت بسیار هنوز ترجیح می‌دهد در آرامش رمان‌ها و داستان ها جدیدی بنویسد. علاقه‌اش به فاکنر و همینگوی را هیچ وقت پنهان نکرده و اعتقاد دارد سبک نوشتن باید آمیزه‌ای از سبک‌های مختلف نویسندگان بزرگ باشد. از سال 1964 تا کنون تقریباً هر سال یک رمان یا داستان کوتاه منتشر کرده است و اعتقاد دارد نباید بین داستان‌ها وقفه بیفتد. اوتس وقفه و شکاف بین رمان‌ها و آثار یک نویسنده را بزرگترین دشمن نویسنده خطاب می‌کند و می‌گوید نویسنده حتی اگر نمی‌نویسد نیز باید همیشه بخواند تا وقفه ایجاد شده به آثارش لطمه وارد نکند.    
 
این نویسنده آمریکایی که گاهی اوقات به نقد آثار ادبی نیز می‌پردازد رمز موفقیت خود را در توصیه به جوان‌ترها در بازخوانی چندین باره نوشته‌هایش عنوان می‌کند. وی در توصیه به نویسندگان جوان می‌گوید هر چند بار که می‌‌توانید نوشته‌های خود و دیگران را بخوانید و نکته‌ برداری کنید تا اشتباهات شما در نوشته‌های آینده کمتر شود. توصیه من برای کسانی که نویسندگی را کار مشکلی می‌پندارند این است که هیچ وقت سعی نکنید تمرکز خود را در مقابل این همه حوادث روزگار از دست بدهید. وقتی بین شما و نوشته‌هایتان وقفه بیفتد و حواستان از کارتان پرت شود، مطمئن باشید که کار خوبی انجام نخواهید داد. سعی کنید در نیمه‌های شب بنویسید که همه خواب هستند. این موقع بهترین زمان برای تمرکز و جدا شدن از دنیای حوادث مزاحم است.
 
اوتس اولین اثرش با عنوان «سقوط لرزان» را در 26سالگی منتشر کرد و در سال 1970 به خاطر رمان «آنها» برنده جایزه ملی کتاب آمریکا شد.  فقر در روستاها، اختلافات طبقاتی، عشق به قدرت، کودکی و نوجوانی دخترانه و گاه رویدادهای ماوراء طبیعی قالب موضوعات آثارش را تشکیل می‌دهد و خشونت همواره در آثارش حضور دارد. وی با نام‌های مستعار رزاموند اسمیت و لورن کلی نیز کتاب‌های پلیسی نوشته و از آخرین آثارش می‌توان «خواهرم، عشقم» و «دختر گورکن» را نام برد که برای آن نامزد دریافت جایزه منتقدان آمریکا شده است. «ماسک خون» و «قلب ربوده‌شده» رمان هایی هستند که در سال‌های اخیر با نام مستعار لورن کلی منتشر کرده است.
 
 سرزمین عجایب (1971)،‌ هرچه ‌می‌خواهی با من بکن(1973)، زامبی (1995)، قلبم برهنه ماند ( 1998)،‌ بلوند (2000) و آبشار (2004) از مشهورترین آثار این نویسنده آمریکایی به شمار می آیند.