فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

قدرت داستان گویی و اینکه چقدر احساس شناسید!


 
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۳۵
 
 
قدرت داستان‌گویی: پیروزی بر قلب‌ها، تغییر ذهن‌ها و گرفتن نتیجه کتاب جدیدی است که راب بیزنباچ درباره همین تاثیرگذاری نوشته است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از یوراستوری، در دنیای شلوغ و پرهیجان امروزی داستان‌ها می‌توانند با تاثیر بیشتر پیام شما را به مخاطب برساند و آنها را تحت تاثیر قرار دهند. قدرت داستان‌گویی: پیروزی بر قلب‌ها، تغییر ذهن‌ها و گرفتن نتیجه کتاب جدیدی است که راب بیزنباچ درباره همین تاثیرگذاری نوشته است و گفته می‌شود که قرار است در دنیای با این همه هجمه اطلاعات استعداد و توانایی داستان گویی بتواند چیز متمایزی باشد.
 
بیزنباچ  سابق بر این در شرکت‌های بزرگ در شغل روابط عمومی کار کرده است و دو کتاب نیز در کارنامه اقتصادی خود دارد ولی بیشتر شهرت او به خاطر این کتاب آخرش است که در آن داستان را یکی از اساسی‌ترین روش‌های ارتباط با دیگران عنوان می‌کند.
 
وی در این کتاب می‌نویسد: آن بیرون همه جا پر از داستان است. تنها باید بگردید و داستان‌های مختلف را پیدا کنید. به آنها شکل دهید و با دیگران به اشتراک بگذارید. من خودم با قدرت داستان گویی در شغل خودم موفق بودم چون در هر شغلی حتی اقتصاد مردم نیاز به شنیدن داستان دارند.
 
بر اساس مطالب این کتاب شش نکته کلیدی در بالا بردن قدرت داستان گویی برای هر نویسنده یا شخص عادی لازم است که شامل مراحل زیر است: قبل از هر چیز سعی کنید واکنش‌های احساسی مخاطب را نشانه بگیرید، روی یک موضوع انگشت بگذارید، سعی کنید مخاطب را بیشتر با موضوع مذکور درگیر کنید، دلبستگی مخاطب را به موضوع افزایش دهید، سهم سخنرانی خودتان را افزایش دهید، و اینکه بیشتر از یک داستان موضوع مورد نظر را به مخاطب نشان دهید. وقتی داستان دارای شخصیت، هدف و چالش لازم باشد، مخاطب درگیر آن خواهد شد و با شما همراه می‌شود. هیچ وقت سعی نکنید شخصیت‌های داستان را غیرواقعی انتخاب کنید چون اگر شخصیت‌ها واقعی نباشد برای خواننده باورپذیر نخواهد بود.
 
در ادامه راب بیزنباچ  به ساختارهای اساسی در پرورش و ارتقای کیفیت یک داستان قوی و جذاب می‌پردازد و اعتقاد دارد بیشتر از هر چیز داستان به مخاطب نیاز دارد. نویسنده قبل از نوشتن داستان خودش باید بتواند ذهن خواننده خود را بخواند. پس اگر می‌‌خواهید نویسنده خوبی شوید باید بتوانید احساس و ذهن خواننده را پیش بینی کنید. برای این کار بهتر است به دیگر داستان‌های روایت شده در قبل مراجعه کنید. برای گفتن داستان خودتان باید شبکه ای از داستان‌ها، حوادث، مصاحبه‌ها و تمام چیزهایی که در جامعه اتفاق می‌افتند را جمع آوری کنید و در آن موقع است که برای نوشتن یک داستان آمادگی دارید.

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» برگزار شد

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

رحمتی: اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۳
 
 
بیژن عبدالکریمی می‌گوید: افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» نوشته هادی جعفری عصر روز گذشته سه‌شنبه هجدهم دی‌ماه با حضور نویسنده کتاب، بیژن عبدالکریمی و ان‌شاء‌الله رحمتی در موسسه فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

هادی جعفری در ابتدای این نشست درباره چرایی ورودش به اندیشه‌های افلاطون از چنین زاویه‌ای گفت: واقعیت این است که وقتی قرار است از یک زوایه خاص به موضوعی نگاه کنیم طبعا از همان زاویه هم می‌اندیشیم و می‌نویسیم. یعنی من اگر قرار بود به سراغ بررسی عدم امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون می‌رفتم شیوه نگاهم به او و اندیشه‌اش متفاوت می‌شد. فلسفه افلاطون فلسفه‌ای چندلایه و پیچیده و پر از ابهام و استعاره است و بسیار تمثیلی‌ست. فلسفه ارسطو نسبت به افلاطون لایه‌های کمتری دارد. 
 

او سپس در توضیح از مقصود از دین در کتاب بیان کرد: مقصود از دین در کتاب هم وجوه معنوی و باطنی مشترک بین همه ادیان است و به جنبه‌های کلامی و شریعتی ادیان کاری نداشته‌ام. در طول تاریخ این وجوه معنوی و باطنی ادیان بین انسان‌ها مشترک بوده؛ مثل باور به جاودانگی، یگانگی علم و عمل و شناخت و فضیلت. زبان رازآلود و ابهام‌آمیز افلاطون اجازه و امکان تفسیر دینی و استخراج چنین مفاهیمی را به ما می‌دهد. در باور افلاطون ایمان یعنی ایمان به حقیقتی متعالی.

این نویسنده افزود: فضیلت در باور سقراط و افلاطون جایگاه و تعریف متفاوتی دارد؛ برای آن‌ها اگر انسان فضیلت ندارد به این دلیل است که فضلیت تنها نزد خداوند است و ما چون بشر هستیم طبعا نمی‌توانیم چنین فضیلتی را داشته باشیم. یعنی عدم فضیلت به این معنا نیست که چون من نمی‌دانم فضیلت ندارم و اگر بروم و فضیلت را بشناسم به آن دست پیدا می‌کنم. در واقع از نگاه این فیلسوف انسان به فضیلت دست پیدا نمی‌کند مگر آنکه خدایی شود. در تعریف نادانی و جهلی که افلاطون ارائه می‌دهد، هم رویکرد دینی وجود دارد و تفاوتش با سقراط اینجاست که یک قدم به پیش می‌رود و به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم به فضائل راه پیدا کنیم؛ البته تا جایی که امکانش هست.

جعفری همچنین متذکر شد: یکی از قرابت‌های معنایی که می‌تواند به ما در استخراج مفاهیم دینی از آراء افلاطون کمک کند تفسیر او از نفس است. برای او اعتبار انسان به نفس است و بدن برایش در حاشیه است توجه به درون هم وجه دیگری از امکان تفسیر دینی را در اختیار ما می‌گذارد چراکه اساسا در یونان باستان بیرون و ظواهر مهم بود و این افلاطون و سقراط هستند که نفس و خودشناسی درونی را مطرح می‌کنند.

بیژن عبدالکریمی نیز در این نشست اظهار کرد: اندیشه‌های خاورمیانه‌ای، شرقی و به ویژه ایرانی بر یونانیان اثر گذاشته است. تاثیرپذیری یونان عصر متافیزیک از فرهنگ شرقی و اندیشه باستانی آن مثل زرتشت را باید جدی بگیریم تا بفهمیم چگونه امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون وجود دارد. اساسا به نظرم تعبیر «امکان» که جعفری به کار برده است تعبیر درستی است. این را هم نباید فراموش کنیم که سخن فلسفی سخن کوچه و بازار و حرف رادیو و تلویزیون نیست و به ذات خود دربردارنده امکان‌های متعدد و متکثری است. 

او ادامه داد: مثلا هگل هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان راست می‌شناسند و می‌گویند و هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان چپ از آن صحبت می‌کنند. اهل فلسفه واقعی تنها بر یک امکان از خوانش فلسفی دست نمی‌گذارد و تمامی جوانب را لحاظ می‌کند. در همین راستا افلاطون نیز متفکری‌ست که هم ناسیونالیست است و از عشق به خداوند صحبت می‌کند. افلاطون هردوی اینهاست و تنها به یک مورد تقلیل پیدا نمی‌کند.

این استاد فلسفه در بیان انتقاداتی نسبت به کتاب یادآور شد: جعفری در اثرش بیشتر به استنادات متنی توجه داشته و کوشیده با اتکا به این متون امکان دینی را در اندیشه‌های افلاطون نشان بدهد. یعنی او کمتر به تحلیل فلسفی و هرمنوتیک اندیشه‌های افلاطون پرداخته است. مورد دیگر اینکه گرچه دین در کتاب یک امر معنوی و وجودی درنظر گرفته شده است و نه امری اعتقادی و ایدئولوژیک اما در تمام فصول کتاب برای اثبات امکان دینی فلسفه افلاطون به باورهای دینی تیکه شده. منتها واقعیت این است که ما اگر به خدا، آخرت و ... اعتقاد داریم معنایش این نیست که دین داریم. دین‌داری در اصل نحوه تحقق اگزیستانس انسان است. 

به گفته عبدالکریمی، نقد فیلسوف باید با اتکا به تفکر باشد و با تفکر است که حتی می‌توانیم دو تفسیر متعارض از فلسفه افلاطون داشته باشیم. افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند. منتها ارسطو و تفکراتش وقتی به میان آمدند اروپا به رنسانس و پروتستانیسم رسید که از دلش سکولاریسم درآمد. از منظری دیگر افلاطون واقعا شرایط پیچیده‌ای دارد چراکه در پایان یک سنت و آغاز یک سنت دیگر جای گرفته است و او در پایان سنت دینی و آغاز سنت سقراط زیسته است و هرچه هست تفکرات او را نمی‌توان به مجموعه‌ای صرفاً خشک و استدلالی محدود کرد چون او اندیشیدن را به حقیقت گره می‌زند و رسالت رسیدن به حقیقت را به دوش انسان می‌گذارد.
 

همچنین ان‌شاء‌الله رحمتی درباره ویژگی‌های مثبت کتاب گفت: کار اصالت دارد و جعفری به متون دست اول یونانی و نه ترجمه‌های انکلیسی یا آلمانی اتکا کرده است. انسجام مباحت و روانی متن هم بسیار خوب است و واژه‌ها دقیق انتخاب شده‌اند. هرچند در برخی جملات کتاب با سنگینی متن مواجه می‌شویم که با توجه به روانی بخش اعظم متن بیشتر به چشم می‌آیند. من شخصا با عنوان امکان تفسیر دینی از فلسفه ارسطو چندان کنار نمی‌آیم چون خوانش دینی از اندیشه افلاطون چیز عجیبی نیست و اصلا مگر کسی گفته افلاطون را می‌توان غیردینی تفسیر کرد. شاید اگر نیچه که تاکنون از منظر غیردینی و نیهلیستی مورد واکاوی قرار گرفته با این دید بررسی می‌شد چنین عنوانی بیشتر توجیه داشت. 

رحمتی در پایان با بیان اینکه البته شاید نتوان از منظر ادیان ابتدایی به فلسفه افلاطون نگاه کرد چراکه این ادیان اساسا یک زوایه دید ابتدایی به خداوند داشته‌اند و آن را بخشی از طبیعیت و حلول‌شده در طبیعیت می‌ شناسند عنوان کرد: این ادیان پیشرفته از جمله ادیان سامی و ادیان شرق دور هستند که برای خدا تعالی قائل شده‌اند و تصویر پیشرفته‌تری از او چه از منظر متافیزیکی و چه اخلاقی ارائه می‌دهند. در ادیان ابتدایی خداوند حتی می‌تواند خدای بدی‌ها و شر باشد ولی در ادیان پیشرفته خداوند خیر مطلق است. به همین دلیل اساسا تفسیر دینی از فلسفه افلاطون مخصوصا از نگاه سه دین ابراهیمی به وفور ممکن است و ادیان ابراهیمی را می‌توانیم افلاطونی هم تفسیر کنیم. امکانی که حتی در اندیشه‌های ارسطو وجود ندارد چه برسد در فلسفه فیلسوفان مدرن. اساسا اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد.

دفاع پرشور هابرماس از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید


 
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۴
 
 
ناصرالدین علی تقویان می‌گوید: مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن او به هابرماس در این کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی»، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

از جمله مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن به هابرماس در این کتاب، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگری و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.

این تلاش دوسویه‌ هابرماس در دفاع و نقد هم‌زمان شرایط عصر جدید، خود البته برخاسته از موقعیت دوگانه‌ای است که هابرماس در سده‌ی بیستم با آن روبرو بوده است. از سویی با پدیده‌های به شدت مدرنی همچون فاشیسم، بنیادگرایی، کمونیسم، تخریب محیط زیست، جنگ‌های جهانی، جنگ سرد و مانند آنها روبرو بود و نمی‌توانست چشم بر آنها ببندد، و از سوی دیگر امواج گرایش‌ها و اندیشه‌های ضدمدرن را پیشاروی خود می‌دید که در نحله‌ها و جنبش‌های رنگارنگ پساساختارگرا، پسامدرن، پسااستعمار، فرهنگ‌گرایی، نسبی‌گرایی، چپ نو و مانند آنها پدیدار شده بود.

از سویی، شرایط اندیشه و جامعه‌ مدرن امکان‌ها و ابزارهای فکری و عملی بسیاری را فراهم آورده بود که می‌توانست خواست قدرت را با طرح ادعاهای جهان‌روا درباره‌ی ضرورت اعمال قدرت توجیه و تجهیز کند و بدین سان آزادی و معنا را از سپهر مناسبات انسانی بزداید؛ و از سوی دیگر، انواع مدهای فکری نوپدید اما بس اخلاق‌سوز و جامعه‌زدا می‌رفت که هر گونه تلاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن و هر گونه امید و آرمان اخلاقی و جهان‌روا را بی‌حاصل و بی‌بنیان جلوه دهد و بدین سان در بهترین حالت بی‌کنشی اجتماعی و سیاسی را بر سپهر مناسبات انسانی حاکم سازد و در بدترین حالت به هرج‌ومرج و باری‌به‌هرجهتی و تذبذب فکری و عملی بینجامد.

این شرایط دوسویه با وجود تقابل‌های ظاهری، در عمل دست در دست یکدیگر نهاده و چنین می‌نمود که راست «رادیکال» و «چپ رادیکال» به اتحادی شوم و پنهان اما بغایت استراتژیک دست یافته‌اند.

آنچنانکه که تقویان در کتاب حاضر اشاره می‌کند، «هابرماس از این موقعیت بغرنج به خوبی آگاه بود و بدین سان کوشید پیوندهای نامرئی چنین اتحادی را بر آفتاب افکند. او چاره‌ی کار را از سویی دفاع ایجابی و مثبت از دستاوردهای پرارزش اندیشه و کنش مدرن در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر جست‌وجو می‌کند، و از سوی دیگر نقد همه‌جانبه و رادیکال علل و پیامدهای رادیکالیسم راست و چپ را، که خود پدیده‌هایی مدرن‌اند، آماج کوشش‌های فکری و عملی خود ساخته است. او نه روشنگری و آرمان‌ها و دیالکتیک آن را، بلکه ناپیگیری در روشنگری و کمبود آن را هم باعث اوج گیری رادیکالیسم راست در عرصه‌های فکری و سیاسی می‌داند و هم علت سر برآوردن امواج نسبی‌گرایی و رادیکالیسم چپ. او در پی تثبیت، بازسازی و پیشبرد ارزش‌های عقلانیت مدرن در همه‌ی عرصه‌های زندگانی آدمیان است. او می‌کوشد گوهر عقلانی روشنگری و مدرنیته را که در اصول جهان‌روای کاربرد زبان و هم‌رسانش‌های انسانی لانه کرده است، شفاف و روشن سازد.

اگرچه کانت در ستیغ اندیشه  مدرن معیارهای داوری عقلانی در سه حوزه‌ی علم و اخلاق و هنر را در سه نقد سترگ خود بنیان نهاد و از هم جدا کرد و بدین سان به آرمان روشنگری وجهی تمایزیافته و فلسفی بخشید تا آنجا که دیگر امکان هیچ توجیهی برای اسطوره و خرافه، ستم و بی‌عدالتی، و زشتی و ابتذال بر جای نگذاشت، اما در همان حال با این جدا سازی معیارهای سه‌گانه‌ی داوری عقلانی چنان عرصه‌های علم و اخلاق و هنر را از هم بیگانه ساخت که امید آشتی‌ای میان آنها و پیوندشان در تراز بالاتری از عقلانیت که بتواند کلیت و یکپارچگی حیات انسانی را تضمین کند، چندان بر جای نماند. عقل، و از این‌رو انسانیت، به سه پاره فروهلیده شده و درست همین جا بود که همچون چشم اسفندیار روشنگری و مدرنیته، دشمنانش را به جسارت بنیان‌فکنی رادیکال عقلانیت تحریض و تشجیع کرد. این گونه بود که در سده‌ی بیستم جلوه‌های آشکارا ناعقلانی‌تری از اسطوره و خرافه (در جنبش‌های به اصطلاح معنویت‌گرا و سنت‌گرا و گذشته‌گرا)، ستم و بی‌عدالتی (در جنبش‌های فاشیستی و نژادپرستانه و بنیادگرایانه)، و زشتی و ابتذال (در جنبش‌های هنری و ادبی نوپدید اما بی‌ریشه و نااستواری همچون دادائیسم و مینی‌مالیسم و کولاژگرایی و مانند آنها و نیز البته در صنعتِ فرهنگ مصرف‌گرا و شخصیت‌زدا) از نو سر برآورد.

جامعیت فرهیختگی در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر به تکه‌پارگی‌ای فروپاشیده شد که حاصلش یا پرورش نخبگان حرفه‌ای برج‌عاج‌نشین و بیگانه در این سه عرصه (دانشمند و سیاست‌مدار و هنرمند) است یا کاربرد ناروای معیارها و تولیدات هر یک از این سه عرصه در عرصه‌های دیگر و درآمیختن خودسرانه‌ی آنها با هم. فاشیسم و نژادپرستی و بنیادگرایی، علم و تکنولوژی مدرن را در کارآمدترین شکل خود در خدمت باورهای اسطوره‌ای نژادی و قومی و دینی قرار دادند؛ نسبی‌گرایی فرهنگی، اصل آزادی و انتخاب انسانی را دستمایه‌ی توجیه تولید و مصرف آثار هنری و ادبی کم‌مایه و پخمه‌پرور و نیز سبک‌های زندگی نامسئولانه و خوش‌باشانه کرد؛ دانشمندان متخصص نیز با توسل به عینیت علمی راه هر گونه اثرگذاری متقابل حقیقت علمی و نیکی اخلاقی و زیبایی هنری را به روی یکدیگر بستند. و اینها البته تنها بخشی از فجایع دوران پرآشوب سده‌ی بیستم و چه بسا امروز باشد که در پیامد تکه‌پارگی حیات انسانی و واگرایی بدون هم‌گرایی پاره‌های عقلانیت در عرصه‌های علم و اخلاق و سیاست و هنر پدید آمد.»

به گفته مولف کتاب،  اما این همه‌ ماجرا و پایان ماجرا نبود که آشکارا نکبت و فلاکت به بار آورده بود، بلکه سویه‌های بس مثبت و نکبت‌زدا نیز در حیات مدرن آدمیان آشکارا وجود داشت و دارد. علم و تکنولوزی مدرن آشکارا ما را تا حدود زیادی از بندهای اسطوره و خرافه و جهل از سویی و از جبر طبیعت و جامعه از سوی دیگر رهانیده است و همچنان نیز نوید رهایی بیشتر می‌دهد. اخلاق و سیاست مدرن، از میزان ستم در جلوه‌های بهره‌کشی و تبعیض و خشونت کاسته و شاخص‌های آزادی و برابری و صلح را ارتقا داده است. هنر و ادبیات مدرن، از راه آفرینش بغایت پرچندوچون در فرم و محتوای آثار ادبی و هنری، سپهرهای رنگارنگِ تازه‌ای از معنا و ارزش در زندگانی آدمیان ترسیم کرده است و اینها همگی به یاری همان عقلانیت مدرن و با چشم دوختن به آرمان‌های روشنگری به دست آمده است که نه تنها باید پاس داشته بلکه هرچه بیشتر و بهتر بر دامنه‌شان افزوده شود. اینجاست که هابرماس جانانه وارد میدان می‌شود و هم‌زمان دفاع و نقد از شرایط مدرن را با محوریت بازسازی عقلانیت و اخلاقیت جهان‌روای روشنگری به پیش می‌برد.

او می‌کوشد عقلانیت‌های مندرج در سه حوزه‌ی علم و تکنولوژی، اخلاق و سیاست، و هنر و ادبیات را درون عقلانیت فراگیرتری به نام «عقلانیت هم‌رسانشی» بازیابی کند و بدین سان امکان پیوند آنها را بدون وانهادن ارزش‌های هر یک فراهم آورد. ازاین‌رو، معیارهای داوری عقلانی بر سر حقیقت علمی، نیکی و انصاف اخلاقی و سیاسی، و زیبایی هنری همگی می‌توانند در سطحی دیگر درون سامان فراگیرتر عقلانیت هم‌رسانشی مدام سنجش و بازسنجش شوند. این گونه است که هم راه نقد همواره گشوده می‌ماند و هم امید تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن فرونمی‌میرد. هابرماس فیلسوف نقد و امید است و از همین جهت بسیار ستودنی و شایسته‌ی توجه و گوش سپردن بدو. 

تقویان در کتاب یادآور می‌شود که هابرماس همچنین فیلسوف گفت‌وگو نیز خوانده شده است، و این از آن روست که هم قواعد جهان‌روای گفت‌وگو را به لحاظ فلسفی تبیین کرده و هم خود عامل راستین گفت‌وگو و پایبند همیشگی به قواعد آن بوده است. گفت‌وگو برای او بسیار فراتر از صِرف هم‌سخنی یا حرّافی معنا می‌دهد. او هر نوع کنش انسانی را گفت‌وگو می‌داند و هر گفت‌وگویی را نیز کنش. گفت‌وگو برای او تضمین‌کننده‌ حفظ و بازتولید جامعه است، ازاین‌رو سخت مراقب است که راه گفت‌وگو بسته نشود، که اگر چنین شود راه جنگ و ستیز گشوده می‌شود.

او نه تنها در حوزه‌های آکادمیک و علمی با طیف گسترده‌ی منتقدانش وارد گفت‌وگو شده، بلکه حتی به تحولات اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کل جهان نیز حساس بوده و می‌کوشیده فعالانه در آنها هم‌بهرگی جوید. او به نوعی وجدان بیدار آلمانی‌هاست، آلمانی که گرچه اندیشمندان و هنرمندان بزرگی همچون کانت و گوته و موتسارت را در دامن خود پرورانده و تحویل بشریت داده است، بلکه خاستگاه بسیاری از محنت‌ها و فلاکت‌های جهان به ویژه در سده‌ی بیستم نیز بوده است. هابرماس به نحوی خستگی‌ناپذیر می‌کوشد بر گذشته‌ محنت‌آلود و فلاکت‌افزای آلمانی‌ها، به ویژه نقشی که در دو جنگ جهان‌سوز داشتند چیره شود و این چیرگی بر گذشته را چنان در کنش فکری و اجتماعی‌اش آشکار سازد و چنان در جان و روح آلمانی‌های هم‌عصرش ریشه‌دار کند که دیگر نخواهند و نگذارند بار دیگر آلمان به کابوس بشریت تبدیل شود. با این حال، هابرماس هرگز نپنداشته است که این کابوس تکرارنشدنی است. ازاین‌رو همواره نسبت به امکان‌های بروز خشونت و ستم در جامعه‌ی بشری زنهار داده است. بی‌جهت نیست که از او با عنوان «قدرت جهانی» و «وجدان اخلاقی عصر» یاد شده است.

کتاب «هابرماس: زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی با شمارگان 500 نسخه در 210 صفحه به بهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

کتابدار را به چشم نگهبان نگاه می‌کنند/خیلی‌ها تفاوت کتابخانه و کتاب‌فروشی را نمی‌دانند


 
تاریخ انتشار : شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۳
 
 
هنوز به کتابدار اعتماد ندارند. بعضی‌ها توقع دارند کار مدیریت را که تخصصی است خودشان انجام دهند یا گمان می‌کنند امور کتابخانه را غیر از کتابدار هم می‌تواند انجام دهد.
 
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از قم مهدی درویشی متولد ماهشهر است، ۳۵ سال دارد و فارغ‌التحصیل رشته کارشناسی‌ارشد کتابداری و اطلاع‌رسانی است. او می‌گوید عنوان رشته‌شان تغییر کرده و این روزها به نام علم اطلاعات و دانش‌شناسی شناخته می‌شود. نزدیک به ۱۴ سال است به شغل کتابداری مشغول است و رشته و شغلش را به دلیل علاقه به مطالعه انتخاب کرده است.

محسن آخوندی اما متولد تهران است. متولد آذر سال ۱۳۶۲. با چند ماه بالا و پایین هم سن و سال همکارش است. او نیز می‌گوید از دوران کودکی به کتاب و مطالعه علاقه داشته و حتی کتاب‌هایی را که در کتابخانه منزل پدری‌اش بوده، با علاقه بر اساس موضوع می‌چیده است. باور دارد دست تقدیر او را به سمت کتابخانه آورده و بالاخره تبدیل شده به یک کتابدار تجربی. محسن به همین اکتفا نکرده و بعد از چند سال کار تجربی تحصیلات دانشگاهی‌اش را هم در همین زمینه ادامه داده و در مقطع کارشناسی‌ارشد کتابداری و اطلاع‌رسانی فارغ‌التحصیل شده و حالا ۱۳سال از اولین روز کاری‌اش در یک کتابخانه می‌گذرد.

به بهانه هفته کتاب و ۲۴ آبان - روز کتاب و کتابخوانی و کتابدار- به کتابخانه مدرسه اسلامی هنر رفتم. با محسن و مهدی گپی زدم و از تلخ و شیرین‌های کتابداری شنیدم.
 
قبل از این که وارد بحث شویم واقعا خودتان کتاب می‌خوانید؟

محسن: می‌خوانم ولی متاسفانه به صورت مستمر نیست. سعی می‌کنم حداقل روزانه چند صفحه مطالعه داشته باشم. برخی دوستان فکر می‌کنند کسی که در کتابخانه کار می‌کند خیلی وقت برای مطالعه دارد اما اگر کلیه امورات کتابخانه بر عهده یکی دو نفر باشد قطعا به راحتی نمی‌توانند به مطالعه بپردازند. از کتاب‌های داستان که واقعا یک‌روزه مطالعه‌اش کردم «شماس شامی» نوشته مجید قیصری بود. کتاب خیلی جذابی است و پیشنهاد من به دوستان است. کتاب‌های جلال آل‌احمد را هم دوست دارم و خوانده‌ام. کتاب «بی‌مترسک» علی غبیشاوی هم از داستان‌هایی بود که خوانده‌ام. در حال حاضر هم کتاب «هر صبح می‌میریم» از سید احمد بطحایی، «تن‌ها» نوشته مهدی شریفی را هم در دست مطالعه دارم. کتاب شعر هم می‌خوانم.

چه گروه سنی بیشتر به کتابخانه شما مراجعه می‌کنند؟ و بیشترین بخشی که مورد استفاده قرار می‌گیرد کدام حوزه است؟

مهدی: این جا یک کتابخانه تخصصی است. مراجعه‌کنندگان ما دانشجویان و پژوهشگران در رشته‌های فلسفه هنر و حکمت هنر و موضوعاتی از این قبیل‌اند. در حال حاضر بیشترین مراجعه به بخش هنر و فلسفه است. مراجعه‌کننده‌ها جوان‌اند، البته افراد میان‌سال هم تا حدودی به این کتابخانه مراجعه می‌کنند.

محسن: این را اضافه کنم که در مدرسه هنر دوره‌های آموزش آزاد هم داریم  پس در زمینه سینما و ادبیات و داستان‌نویسی هم مراجعان زیادی به اینجا می‌آیند.

از کمبودها و مشکلات حرفه‌تان بگویید؟ به نظر کارتان ساده و راحت می‌رسد.

مهدی: از سختی‌ها در وهله اول این که هنوز به کتابدار اعتماد ندارند. بعضی‌ها توقع دارند کار مدیریت را که تخصصی است خودشان انجام  دهند یا گمان می‌کنند امور کتابخانه را غیر از کتابدار هم می‌تواند انجام دهد،  این خیلی بد است. 

متاسفانه نگاه به کتابدار یک نگاه نگهبان‌گونه است. جایگاه کتابدار در ایران هنوز جای خود را به درستی در بین مردم مشخص نیست و هنوز خیلی از افراد تفاوت کتابخانه و کتاب‌فروشی را نمی‌دانند.

محسن: حرف‌های مهدی را قبول دارم. منتها مهدی از زاویه مخاطب به موضوع نگاه کرد و  من از زاویه مدیریتی به آن می‌پردازم. هر حرفه‌ای مشکلات و کمبودهای مخصوص به خودش را دارد که معمولا به مدیران بالادستی و همچنین بودجه برمی‌گردد و با توجه به شرایط اقتصادی که بر فضای جامعه ما حاکم است خیلی از مشکلات فعلا قابل رفع نیست.

جدای از مباحث اقتصادی به عنوان یک کتابدار چه پیشنهادی برای توسعه فرهنگ کتابخوانی دارید؟

محسن: ایجاد فرهنگ کتابخوانی در جامعه ما نیاز به کار ریشه‌ای دارد. از پایه باید روی این موضوع کار شود. امروزه گوشی‌های هوشمند تلفن همراه و همچنین فضای مجازی به شدت جامعه را مشغول کرده است. نیاز داریم همراه با رشد تکنولوژی فرهنگ کتابخوانی نیز گسترش پیدا کند. متاسفانه شاهدیم علاقه به مطالعه و مخصوصا مطالعه کتب چاپی به شدت کم شده است.

یکی از کارهایی که به نظرم در بالا بردن سطح مطالعه بسیار تاثیرگذار است -به خصوص در مورد کتاب‌های چاپی- رفتار عملی والدین در خانه است. لازم است پدر و مادر در استفاده از وسایل ارتباطی مثل موبایل تجدیدنظر کنند و کنار فرزندانشان کتاب دست بگیرند و مطالعه کنند. این روش تاثیر فراوانی روی کودکان می‌گذارد. ناگفته پیداست که  فرزندان از پدر و مادر خود الگو می‌گیرند.

مهدی: در خصوص توسعه فرهنگ مطالعه مطلب زیاد است، ولی مختصرا عرض می‌کنم که ما از هر زاویه‌ای به این موضوع نگاه کنیم تقریبا با مباحث اقتصادی مواجه می‌شویم. در حال حاضر نگاه مردم به کتاب و کتابخوانی و کتابخانه یک نگاه عبث و بیهوده است. یک جور وقت تلف کردن. به جای این کار به فکر نان و پول و ماشین و غیره‌اند. البته از یک نگاه شاید بشود به آن‌ها حق داد اما آشنا کردن مردم به مطالعه و فواید آن می‌تواند اندکی این فرهنگ را تقویت کند. یکی از کارهایی که می‌تواند کمک به توسعه فرهنگ کتاب‌خوانی کند هدیه دادن کتاب به دیگران است یا لااقل کتاب‌های که برای خودمان خریداری کرده‌ایم را در اختیار دیگران بگذاریم.

به نظرتان چه عواملی باعث روگردانی و عدم مراجعه مخاطب به کتابخانه‌ها می‌شود؟

محسن: با توجه به گرانی کاغذ و تحریم‌های اخیر، این وضعیت باعث شده آمار نشر کتاب پایین بیاید. از طرفی قیمت کتاب‌ها هم بالاست و معمولا کتابخانه‌ها با مشکل تامین منابع مالی برای خرید کتاب‌ها و نشریات روز مواجه‌اند. وقتی که کتابخانه‌ای کتاب‌ها و نشریاتش به‌روز نباشد کم‌کم آمار مراجعه کننده‌های ثابتش نیز کم خواهد شد.

اینجا چه امکاناتی برای سهولت مراجعین تدارک دیده‌اید؟

مهدی: اینجا یک کتابخانه تخصصی است که معمولا دانشجویان و پژوهشگران از آن استفاده می‌کنند.  با این حال ما به افرادی که برای یک روز و یا حتی مطالعه یک کتاب می‌خواهند از فضای کتابخانه استفاده کنند اجازه می‌دهیم از محیط کتابخانه و کتاب‌ها استفاده کنند و نیازی به عضویت ندارند. الا این که بخواهند مدت طولانی‌تری مثلا چند ماه مراجعه کنند و یا کتاب را امانت بگیرند، این طور موارد باید بر اساس آیین‌نامه داخلی عضو کتابخانه شوند.

چه راهکارهایی برای جذب مخاطب به نظرتان می‌رسد؟

محسن: فضای کتابخانه‌ها باید جذاب باشد. متاسفانه اکثر کتابخانه‌های ما، مخصوصا کتابخانه‌های عمومی اینگونه نیستند. ساختمان کتابخانه‌ها فرسوده است و جذابیتی ندارند. محیط‌ کتابخانه‌ها سرزندگی و شادابی را ندارند. علاوه بر به وجود آوردن فضای فیزیکی مناسب و طراحی جذاب برنامه‌های جنبی کتابخانه‌ها از قبیل برگزاری شب شعر، داستان‌خوانی،کارگاه‌های مهارت‌های زندگی و حتی مسابقات آشپزی با محوریت کتابخانه می‌تواند به جذب مخاطب کمک کند.

در این مسیر مسئولین چه نقشی می‌توانند داشته باشند و  انتظارتان از آن‌ها چیست؟

مهدی: مسولین در مرحله اول خودشان باید اهل کتاب و کتاب‌خوانی و کتابخانه باشند. قطعا با ایجاد این فضا حس خوب و علاقه و انگیزه به جامعه و مردم تزریق می‌شود.

برنامه‌ریزی‌های خوب برای استفاده از کتاب و اضافه کردن این کالای فرهنگی به سبد خانواده حتما موثر است. کتاب باید مانند نان و از دوران کودکی در اختیار مخاطب قرار بگیرد تا تبدیل به ملکه ذهن و عادت رفتاری کودکان شود. برگزاری نمایشگاه کتاب در شهرهای کوچک و بزرگ نیز می‌تواند تقویت کننده باشد.

محسن: از مسئولین کتابخانه‌ها و یا موسساتی که دارای کتابخانه‌اند انتظار می‌رود محیط‌های کتابخانه و منابع موجود را تا جایی که امکان دارد جذاب و به روز نگه دارند. این امر باعث می‌شود مراجعه‌کننده با صرف کمترین هزینه به آن چه که می‌خواهد دسترسی پیدا کنند. برای کتابدارها که کارکنان این کتابخانه‌ها هستند نیز شرایطی را به وجود آورند که آن‌ها بتوانند خدمات مطلوبی به مراجعه‌کننده‌ها ارائه دهند.

نکته مهمی که بنظرم می‌رسد و از جمله مشکلات جامعه امروز ماست این است که برای امورات مختلف از افراد متخصص استفاده نمی‌شود. کتابخانه‌ها معمولا از این قضیه آسیب دیده‌اند. با توجه به این که کتابدار حلقه واسط مراجعه‌کننده و کتاب است، وقتی که کتابدار از لحاظ روحی دارای آرامش باشد به طبع می‌تواند خدمات بهتری ارائه دهد. این نکته می‌تواند در بالا بردن سطح مطالعه جامعه هم تاثیر بسزایی داشته باشد. این آرامش روحی هم با ایجاد امنیت شغلی و حمایت‌های مادی و معنوی از سوی مدیران بالادستی محقق می‌شود.

وضعیت کتابخانه‌های کشور و میزان استقبال مردم  از این مراکز را چگونه ارزیابی می کنید؟

محسن: این را باید از متولیان امر پرسید. کتابخانه ما چون تخصصی است مراجعه به آن معمول است، که توقع می‌رود بیشتر هم باشد. اما در کتابخانه‌های عمومی طبق شنیده‌ها مراجعه بسیار کم است و می‌تواند علل مختلفی داشته باشد که در خلال بحث به برخی از آن‌ها اشاره شد.

به نظر شما یک کتابدار حرفه‌ای باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

محسن
: یک کتابدار حرفه‌ای بنظر بنده کسی است که بتواند افرادی که به او مراجعه می‌کنند را درست راهنمایی کند و مراجعین را به کتاب‌هایی که مورد نیازشان است برساند. از نظر رفتاری هم با مراجعه‌کننده به نحوی برخورد کند که مراجعه‌کننده ترغیب شود مجددا به کتابخانه بازگردد. گاهی اوقات کتابدارها جوری برخورد می‌کنند که افراد اگر کلاهشان هم بیفتد حاضر نیستند دوباره وارد کتابخانه شوند.

مهدی: یک کتابدار خوب باید دارای ویژگی‌های متعددی باشد از جمله این که در رشته خود متخصص باشد. خوش‌رو بودن، نظم داشتن، تسلط کامل به امور محوله، تسلط به نرم‌افزارهای کتابخانه‌ای، آشنایی با اینترنت و پایگاه‌های اطلاعاتی و از همه مهم‌تر اهل مطالعه بودن.

کزازی: «تاریخ اندیشه ایرانی» ساختاری نوپدید و بی‌پیشینه دارد


از فرهنگ مادرسالار عهد عیلامی تا اندیشه ایرانی در عهد خسرو انوشیروان
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۳۵
 
 
میرجلال‌الدین کزازی کتاب را کم‌مانند و در زمینه ساختار درونی نوپدید و بی‌پیشینه دانست و گفت: «این کتاب کاری خرد و خام نیست. دستاورد سال‌ها پژوهش است و کاری است که تنها باوری پولادین به ایران و فرهنگ گرانسنگ ایرانی می‌توانسته است آن را به انجام رساند.» ژاله آموزگار نیز در قالب چند نکته برخی ایرادهای کتاب را متذکر شد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست معرفی و بررسی کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی؛ اندیشه، فرهنگ و آیین ایرانیان در عهد باستان» چهارشنبه 23 آبان با حضور دکتر میرجلال‌الدین کزازی، دکتر ژاله آموزگار و آزرمیدخت فرهیخته‌والا نویسنده کتاب در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد.

در ابتدای این نشست، نویسنده کتاب آزرمیدخت فرهیخته‌والا گفت: «ما هر چه در حوزه فرهنگ باستانی ایرانی کرده‌ایم در حوزه تاریخ بوده و توجه چندانی به مباحث اندیشه‌ای در این حوزه نشده است. شاید به نظر برسد مشکل اصلی ما در ریشه‌یابی مباحث اندیشه، فرهنگ و رسوم و تمدن ایرانی کمبود منابع است. من در این کتاب به منابع گوناگونی از زبان‌های مختلف از ایرانی تا سریانی و ارمنی نظر انداخته‌ام و از مباحث باستان‌شناسی نیز استفاده کرده‌ام. شاخص‌ترین منبع من در این کتاب که به طور ویژه از آن بهره برده‌ام شاهنامه فردوسی بوده است.»

وی در ادامه با اشاره به اینکه منابع اوستایی کتاب حتی تا سده دوم و سوم پس از اسلام را هم شامل شده است گفت: «ما پنج گروه منابع اوستایی داریم که مهترین منابع دسته پنجم روایت‌های شفاهی‌ای هستند که در دینکرد در سده‌های دوم و سوم پس از اسلام تعلق دارد. همچنین منابع فراوانی از فرهنگ ما به زبان‌های دیگر گستره تمدن ایران وجود دارد، از ارمنی تا آرامی که نیاز به بازشناسی دارند و شناخت این منابع به شناخت فرهنگ ایران باستان کمک می‌کند. در این کتاب تلاش کرده‌ام این گستره منابع را انعکاس دهم.»

فرهیخته‌والا افزود: «من سه بخش اصلی را در این کار مورد بررسی قرار داده‌ام. اندیشه اجتماعی ایرانی از دوران عیلامی تا ساسانی، اندیشه فرهنگی ایرانی و اندیشه سیاسی. کتاب در پنج کرده (فصل) و حدود سی و پنج پرگرد (بخش) ارائه شده است. این کتاب از فرهنگ مادرسالار عهد عیلامی تا اندیشه ایرانی در عهد خسرو انوشیروان را مورد بررسی قرار می‌دهد. هدف این کتاب اندیشه‌شناسی بوده است و در پی ارائه تاریخ دینی نبوده است.» 

وی ادامه داد: «آداب و رسوم، گاهشمار، باورها و فولکلور مواردی بوده‌اند که در کتاب به آن بسیار توجه شده است. اخلاق در دوره باستان نیز از مواردی بوده  که مورد توجه کتاب بوده است. از دیگر موارد مدنظر کتاب خرده‌فرهنگ‌های داخل فلات ایران بوده است. تمدن رنگین‌کمانی امروز ما بازمانده دوران پیشین ماست و ما در بخش خرده‌فرهنگ‌ها مسیحیان، کلیمیان و بودائیان ایرانی را مورد توجه قرار داده‌ایم.»

به گفته نویسنده: «این کتاب کامل‌ترین گفتارها در شناخت جنبش فکری مانی و جنبش مزدکیان را نیز ارائه داده است. اجتماعی‌ترین و واقع‌گراترین نگاه به مزدکیان را فردوسی در شاهنامه انجام داده است. در این کتاب تلاش کرده‌ام با تکیه بر منابع ایرانی و با تداوم ایده فردوسی به جنبش مزدک بپردازم و رویکرد کمونیستی به این جنبش را به چالش بکشم. در انتهای کتاب نیز واژه‌نامه‌ای موضوعی از حیات فکری انسان عهد باستان را از نیمه جلد سوم ارائه می دهد.»


میر جلال‌الدین کزازی

در ادامه نشست دکتر میرجلال‌الدین کزازی کتاب را کم‌مانند و در زمینه ساختار درونی نوپدید و بی‌پیشینه دانست و گفت: «از دید پیکره و ساختار برونی، می‌توانیم تاریخ اندیشه ایرانی را با یکی از شاهکارهای پژوهشی هانری کربن بسنجیم. کربن در آغاز تنها می‌خواست به اندیشه فرزانگان ایرانی پس از اسلام بپردازد اما در گیراگیر پژوهش پی برد اگر به خاستگاه‌ها نپردازد کاری از پیش نخواهد برد و به ایران باستان بازگشت و در نخستین پوشینه کتاب خود به سرگذشت آئینی اندیشه ایرانی در ایران کهن پرداخت. کتاب چهارجلدی کربن «در جهان اسلام ایرانی» نام دارد و کتاب تاریخ اندیشه ایرانی که رویکرد اندیشه‌ای به ایران باستان دارد با این کتاب کربن هم‌راستا است.»

این استاد زبان و ادبیات فارسی در ادامه گفت: «این‌که یک بانوی فرهیخته و والای ایرانی این اثر را نوشته است خود شایان ارزش‌گذاری است. این کتاب کاری خرد و خام نیست. دستاورد سال‌ها پژوهش است و کاری است که تنها باوری پولادین به ایران و فرهنگ گرانسنگ ایرانی می‌توانسته است آن را به انجام رساند. این کتاب پژوهشی نیست که به پاس مزد و نام و نان سامان گرفته باشد و همین کتاب را ارزشمند می‌سازد از منظر انگیزه پدیدآوردن کتاب می‌توانم این کتاب را با شاهنامه فردوسی بسنجم. انگیزه پدیدآوردن شاهنامه نیز نمی‌توانسته است دریافت مزد بوده باشد که اگر این‌گونه بود راه‌های ساده‌تری برای گرفتن مزد از محمود غزنوی بود. نوشتن چنان کتابی و چنین کتابی تنها می‌تواند برآمده از شیفتگی و باور به فرهنگ این سرزمین باشد.»

کزازی گفت: «هنگامی که این کتاب را تورق کردم به اندیشه افتادم آنچه که نیاکان ما به آن می‌اندیشیده‌اند هر چند شاید باورناپذیر و خردآشوب باشد بی‌پایه نیست. پیشینیان ما بر این باور بوده‌اند که نام هر کس پیوندی سرشتین و هستی‌شناختی با او دارد و از همین روست که برترین آسیب‌جای نامور نام اوست و یکی از رسوم پهلوانی این است که پهلوان به آسانی نام خود را به هماورد نمی‌گوید. حتی رستم دستان هم نام خود را به هماورد نمی‌گفته است. هنگامی که پهلوان کوشانی که به نبرد رستم آمده است نام او را می‌پرسد رستم می‌گوید: مرا مام من نام مرگ تو کرد، زمانه مرا پتک ترگ تو کرد. اعراب نیز باور دارند که نام‌ها از آسمان فرو می‌افتند. اما چرا به این اندیشه گرائیدم؟ به پاس نام نویسنده که فرهیخته والاست.»

در پایان کزازی نوشتن این کتاب را رخدادی بنیادین در فرهنگ و اندیشه ایران دانست و گفت: «ارزش کتاب در نکته‌های نو و بی‌پیشینه آن نیست، ارزش کتاب در فراگیری آن است. شما اگر بخواهید آنچه را در این کتاب فراهم آمده است در جای دیگری بجوئید باید ده‌ها کتاب را ببینید. نمایه فراگیر کتاب در انتهای آن بسیار سودمند است و اگر شما بخواهید بدانید فلان اندیشه که چندان چیزی از آن نمی‌دانید از کجا آمده است می‌توانید از این کتاب بهره ببرید. از این رو می‌شود کتاب را آبشخورین (مرجع) دانست.»


آزرمیدخت فرهیخته‌والا

پس از کزازی، آزرمیدخت فرهیخته والا توضیحات درباره کتابش را اینگونه ادامه داد: «من در کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی» در طول 23 سالی که برایش عمر گذاشته‌ام به مبانی شهری‌گری انسان ایرانی هم پرداخته‌ام و به ویژه در حوزه جشن‌های ایرانی تمرکز فراوانی داشته‌ام. نگاه اندیشه‌ورزانه و دقتی که پدران ما در نوشتن تاریخ فرهنگی خود بر هر سفال نوشته و هر بنایی داشته‌اند نشان می‌دهد که ما هویتی تاریخ‌مدار داشته‌ایم. من از دکتر زرین‌کوب آموخته‌ام که ارزش کار تاریخی در پژوهش عرضی است و باید ابعاد مختلف موضوع را دریافت. درباره میترا گاه می‌شد که مطلبی در کشورهای شرق اروپا یافته می‌شد و من آن را نگاه می‌کردم و پژوهش را بر مبنای آن به روز می‌کردم.»

وی افزود: «در این اثر من نودونه درصد منابع در حوزه فرهنگ و تاریخ ایرانی را واکاوی کرده‌ام. نزدیک به چندین هزار منبع درجه اول و درجه دوم را گردآورده‌ام و می‌توانم بگویم این کتاب می‌تواند منبعی باشد که بتوان آن را به جهانیان به عنوان منبعی درباره تاریخ اندیشه و فرهنگ ایران در عهد باستان ارائه کرد. شاید در عصر اسلام برای نوشتن تاریخ اندیشه احتیاج به چندین پژوهشگر داشته باشیم اما این کتاب همه آن چیزی است که از تاریخ اندیشه ایران عهد باستان باقی مانده است و می‌توان گفت حرف زیادی در این حوزه باقی نمانده است. این کتاب به پادشاهان تمرکز ندارد و بنا دارد تاریخ زندگی در عهد باستان باشد.»


ژاله آموزگار

در ادامه دکتر ژاله آموزگار گفت مولف بخشی از جوانی خود را به پای این کار گذاشته است و منابع بسیاری را برای نوشتن این اثر دیده است. او سپس در قالب چند نکته برخی ایرادهای کتاب را متذکر شد. به گفته آموزگار نویسنده کتاب ایزدبانو آناهیتا را از منظر نام تداوم ایزدبانوی بین‌النهرینی نانا دانسته است که این موضوع صحت ندارد.

آموزگار افزود: «نام کامل آناهیتا، اردویسور آناهیتا است. آناهیتا صفت است و نام اصلی این ایزدبانو اردویسور است و به همین خاطر نمی‌توان نام این ایزدبانو را با نانا که خدای بین‌النهرینی است یکی دانست. از اساس وقتی ما تمام مسئله زندگیمان مرتبط با آب است چرا باید تصور کنیم ایزدبانوی آب را از بین‌النهرین وارد کرده‌ایم؟»

دومین نکته‌ای که آموزگار متذکر شد این بود: «در کتاب ورهرام را با ورونه یکی انگاشته شده که این هم درست نیست. ما از آنجا که ایزد جنگ نداشته‌ایم صفت خدای جنگ هندوان ایندره را که ورسپرنه بوده است گرفته‌ایم و از آن نام ایزد جنگ که ورهرام یا بهرام است را ساخته‌ایم و این نام ربطی به ورونه که خدای هندی دیگری است ندارد.»

آخرین نکته آموزگار این بود: «ثابت شده است که خاستگاه زرتشت شرق و شمال شرق ایران و خراسان بزرگ بوده است و این نگرش که خاستگاه او آذربایجان بوده است و نویسنده در کتاب نقل کرده است رد شده است.»

در ادامه فرهیخته والا در پاسخ به نکات آموزگار گفت: «ویژگی این اثر ارائه همه نظرات است و نظراتی مانند وارداتی بودن ایزد آناهیتا برگرفته از نگاه استاد دکتر بهار است.»

پس از پایان سخنان دکتر آموزگار مراسم رونمایی کتاب «تاریخ اندیشه ایرانی؛ اندیشه، فرهنگ و آیین ایرانیان در عهد باستان» برگزار شد. فرهیخته‌والا به پاس قدردانی پرتره‌‌هایی را از کزازی و آموزگار به همراه ظروف میناکاری به آن‌ها پیشکش کرد.