فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

به مناسبت 18 تیر و سالروز فوت مهدی آذر یزدی سراغی از او گرفتیم


ننه سرما داشت دامنش را بر می‌چید، بهار به آستانه در رسیده بود که فرزندی در خانواده آذریزدی متولد شد. می‌گویند آمدن یک کودک بخصوص اگر با بهار همراه باشد، شور و شوق می‌آورد، اما نه در خانه یک رعیت فقیر که به سختی روزگار می‌گذراند.

زندگی قصهگو خودش قصهای است بلند بالا و خواندنی که البته در خاطرات و مصاحبههایش به آنها اشاره کرده است اما شاید روزی روزگاری، کسی باشد که قصه قصهگوی پیر را روایت کند؛ قصه روزگار سخت و ملتهب دوران کودکیاش را، نبرد بیامان با نداری در روزگار جوانی و روزهای سالمندی و تنهاییاش را.

مهدی آذریزدی 87 سال بین آخرین روزهای سال 1300 تا 18 تیر ماه 1388 فرصت داشت که زندگی کند و این سالها اگر چه بر او سخت گذشت ولی برای ادبیات ایران سرمایهای ارزشمند محسوب میشود. آذر یزدی مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» را نوشت و جایزه یونسکو را به دست آورد و جایزه سلطنتی کتاب سال را که به دلیل شرایط سخت مالی حتی نتوانست در مراسم اهدای این جایزه شرکت کند. مهمتر از همه اینکه آذریزدی با کتابها و اشعارش، ادبیات بومی کودک و نوجوان را در ایران پایهریزی کرده بود و بعدها بسیاری متاثر از او دست به قلم شدند و برای کودکان و نوجوانان این سرزمین قصههای خواندنی نوشتند و شعرهای جذاب سرودند.

از قصهگو بیشتر از 30 اثر به یادگار مانده که برخی به نظم و برخی به نثر هستند. دوره هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب»، دوره ده جلدی «قصههای تازه از کتابهای کهن»، «گربه ناقلا»، «شعر قند و عسل»، «مثنوی بچه خوب»، «قصههای ساده برای نوآموزان»، «تصحیح مثنوی مولوی»، «گربه تنبل»، «خودآموز مقدماتی شطرنج»، «خودآموز عکاسی برای همه»، «قصههای پیامبران»، «یاد عاشورا»، «تذکره شعرای معاصر ایران»، «لبخند»، «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)»، «دستور طباخی و تدبیر منزل» و «خاله گوهر» از آن جمله هستند و البته کتابهای دیگری که در زمان حیاتش فرصت انتشار پیدا نکردند.

جوانیاش را لابهلای دستگاههای جورابباقی میگذراند. ممکن بود استعدادش برای همیشه لای رشتههای نخ جوراببافی در هم بپیچد اما گویا اهل کتاب بود یا شاید هم فقط جوانکی سر به زیر و قابل اعتماد؛ هر چه بود صاحب کارگاره پس از آنکه تصمیم به تأسیس دومین کتابفروشی شهر یزد گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی فرصتی شد برای آشنایی آذریزدی با اهالی شعر و ادب. این شد که بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و به سفارش یک همشهری مهربان به نام حسین مکی در چاپخانه حاج محمدعلی علمی واقع در خیابان ناصرخسرو مشغول بهکار شد. روزهای جوانی آماده میشدند که جایشان را به روزگار میانسالی بدهند اما قصهگو هنوز تنها بود؛ نه همسری داشت و نه فرزندی. سال 1335 بود و او هم 35 ساله. روزها از پی هم میآمدند و میرفتند و قصهگو در خلوت پر هیاهوی خودش بود که چشمش به کتاب انوار سهیلی افتاد؛ کتاب را در چاپخانه حاج علمی دید و فکری به سرش زد. تصمیم گرفت، قصههای کهن را برای کودکان ساده بنویسد و این چنین شد که «قصههای خوب برای بچههای خوب» نوشته شد.

پدر همه بچهها بعلاوه یکی

قصهگو زیر گنبدکبود تنها نشسته بود و اگرچه برای همه بچهها قصه میگفت اما هرگز پدر فرزندی نشد که با قصههایش او را شبها بخواباند. مهدی آذریزدی تا پایان عمرش مجرد ماند ولی به ناچار پسرکی به نام محمد صبوری را به فرزندخواندگی پذیرفته بود!

در مراسم بزرگداشتی که موسسه سپاس بعد از فوت قصهگو برایش ترتیب دادهبود، محمد صبوری تعریف کرده بود که در پایان سالهای کودکی برای پیدا کردن کار به یک شرکت عکاسی رفته بود؛ صبوری میخواست آنجا شاگردی کند اما آذریزدی نمیتوانست یک کودک را به کار بگیرد. دست رد به سینه پسرک زده بود و دلش را شکسته بود اما همکارش نشست و یک دل سیر با پسرک حرف زد. از زندگی محمد پرسیده بود و از یتیمی و نداریاش. تمام قصه را بیکم و کاست به آذریزدی منتقل کرده و گفته بود: بچه مودبی است. تو فرض کن فرزندی داشتی که مادرش مرده است، پس این بچه را به فرزندی قبول کن. آذریزدی که آرزو داشت فرزندی داشته باشد، محمد را به خانه برد.

کودکی یتیم و بیسرپرست به کسی پناه برده بود که روزگار چندان بهتری نداشت؛ فرقش این بود که نداری و فقر را با هم تحمل میکردند. چه کسی میتواند باور کند که آذریزدی یک سال برای خریدن لباسهای عید فرزندخواندهاش، کتابهایش را فروخت؟!

در دنیای آرام و ساکت آذریزدی و فرزندخواندهاش، فقر حسابی جولان داده بود. صبوری در مراسم بزرگداشت پدرخواندهاش، تعریف کرده بود: تا زمانی که من ازدواج کنم با آذریزدی در یک خانه 36 متری در نازیآباد زندگی میکردیم. زمانی که ایشان برنده جایزه کتاب سلطنتی شد، گفتند باید با تشریفات به دربار بروید و جایزه را از دست شاه بگیرید، اما ما به دلیل اینکه فقیر بودیم و نمیتوانستیم لباس مناسبی برای خود تهیه کنیم، برای دریافت جایزه نرفتیم.

بعد از ازدواج فرزند خوانده، قصهگو تنها زندگی میکرد و بعدها مسائلی پیش آمد که او را ناگزیر کرد به شهر یزد برگردد. مصطفی رحماندوست میگوید که چند سال بعد از مرگ قصهگو، فرزندخوانده هم دار فانی را وداع گفت و حالا بازیابی قصههای خانه آرام و روزگار ناآرام آذریزدی از همیشه دشوارتر است.

قصهگوی همیشه تنها

آرام بود و درونگرا؛ این را میشود از خاطراتش در کتاب حکایت پیر قصهگو که به کوشش پیام شمس الدینی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده براحتی فهمید. آذریزدی در فرازهای مختلفی از این گفتوگو، از زودرنجی، مردمگریزی یا حتی روحیه ناسازگار خود با زندگی اجتماعی و روزمره مردم سخن گفته است. او در جایی از این گفتوگوی بلند میگوید: نمیدانم چرا هرجا منزل کردم، همسایههایش بد از آب درآمدند!

شاید تنهایی قصهگو عجیب نباشد و اینکه عشق بیپایانش به بچهها نتوانست او را به پدر شدن مشتاق کند. مصطفی رحماندوست که چند جلد از «قصههای خوب برای بچههای خوب» را زیر نظر آذریزدی بازنویسی کرده و به همین بهانه فرصت همراهی و معاشرت با قصهگو را بیشتر از قبل داشته، درباره مجرد ماندنش تا پایان عمر میگوید: همیشه به شوخی میگفت من از زنها میترسم اما این یک شوخی بود. شاید برای کسی که همه عمر را با سختی و تنگدستی گذرانده بود، زندگی و صاحب فرزند شدن، آرزویی دور و غیرمنطقی بود.

قصهگو همه عمرش را به نوشتن گذرانده بود؛ گاهی غلطگیری و ویرایش میکرد و گاهی هم فهرست اعلامنویسی. در تمام این سالها نه وارد کار دولتی شد و نه از جوایز، تقدیرها با صلهها و اعانهها سهمی برای خودش خواست تا زمانی که در بیمارستان آتیه تهران برای همیشه از جهان فانی رخ بر بست.

رحماندوست تعریف میکند که روزی با هم در خیابان آذریزدی در شهر یزد قدم میزدند. رو به قصهگو کرده و گفته بود: میدانی اینجا را به نام تو زدهاند. قصهگو بیدرنگ اما آهسته جواب داده بود: چه فایده که نه همسری دارم و نه فرزندی که به آنها فخر بفروشم!

همان بود که دنبالش بودم

رهبر معظم انقلاب 15 دی سال 1386 با اشاره به اینکه رسیدگی به فرزندانش را مدیون این مرد و کتابهای او بوده است، درباره مهدی آذریزدی فرمودهاند: بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم.

آذر مهاجر

ادبیات و هنر

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)


در این شماره از خواندنی ها با پژوهشی درباه کیمیا خاتون، رمانی از گرترود استاین، مجموعه داستان کوتاه از کاترین منسفیلد و... آشنا شوید.

برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با پژوهشی درباه کیمیا خاتون، رمانی از گرترود استاین، مجموعه داستان کوتاه از کاترین منسفیلد و... آشنا شوید.

آیدا

  • گرترود استاین
  • ترجمه ی فهیمه زاهدی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: 97

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)

گرترود استاین در سال ۱۸۷۴ در پنسیلوانیا به دنیا آمد. از کالج رادکلیف فارغ‌التحصیل شد. در دانشگاه به تشویق ویلیام جیمز به مطالعه تشریح مغز پرداخت. اما خیلی زود از اینکار خسته شد. در ۱۹۰۲ به فرانسه رفت و تا پایان عمر در آنجا و دور از وطن به سر برد. خانه‌اش محفل نویسندگان و نقاشان بزرگ زمان بود. سه زندگی (داستان‌هایی دربارهٔ دو دختر خدمتکار و زنی سیاه پوست) و تشکیل آمریکایی‌ها از نخستین نوشته‌های او هستند. استاین به سال ۱۹۴۶ بر اثر ابتلا به سرطان معده درگذشت. وی رابطه صمیمانه‌ای با پابلو پیکاسو داشت و پیکاسو در سال ۱۹۰۶ تک‌چهره‌ای از او کشید که اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می‌شود.

این قصه آیداست، که زندگی‌اش را به استراحت می‌گذراند، به حرف ‌زدن با خودش، به ازدواج و ازدواج و ازدواج .... آیدا شاید رمانی کوتاه، شعری بلند، قصه مدرن پریان یا نقاشی با کلمات باشد. توصیف خانم استاین اما از جنس دیگری است: آیدا آیداست آیداست.


کیمیا (پرورده حرم مولانا)

  • غلامرضا خاکی
  • نشر هرمس
  • چاپ اول:97

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)
موضوع کتاب حاضر درباره چند و چون و عاقبت رابطه شمس تبریزی است با کیمیا نام دختری از پروردگان حرم مولانا. تاهل شمس یکی از فصول مبهم زندگی اوست. می‌توان گفت، این‌که شمس در دومین دوره اقامتش در قونیه با دختری به نام کیمیا عقد زناشویی بسته، قطعی است. در مقالات شمس بر این امر تصریح شده و با روایت افلاکی و سپهسالار نیز می‌خواند. اما غیر از این، مابقی ماجرا یعنی هویت کیمیا (برخلاف نظر کسانی که او را دخترخوانده مولانا داسته‌اند، هیچ‌گونه دلیل و نشانه مستندی بر این مدعا وجود ندارد)، سرانجام زندگی و زناشویی این دو و عاقبت حال کیمیا، همه مشکوک است و محل اختلاف...


بی نهایت بلند و به غایت نزدیک

  • جاناتان سفران فوئر
  • ترجمه ی لیلا نصیری ها
  • نشر چشمه
  • چاپ اول:97

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)
چند سال بعد از مرگ پدرش در یازدهم سپتامبر، اسکار شِل کلیدی را در گلدانی پیدا می‌کند. کلید به پدرش تعلق دارد، اسکار از این بابت مطمئن است. اما این کلید کدام یک از ۱۶۲ میلیون قفل شهر نیویورک را باز می‌کند؟ این سؤال اسکار کاشف، نامه‌نگار و کارآگاه آماتور را بر آن می‌دارد که هر پنج محله‌ی نیویورک را زیر پا بگذارد و وارد زندگی دوستان، اقوام و آدم‌هایی کاملاً غریبه شود. در این راه، غم‌وغصه‌های زیادی روی شانه‌های اسکار سنگینی می‌کند، تحت‏تأثیر این غم‌و‌غصه‌ها حتا جراحت‌هایی به خودش وارد می‌کند و با هر کشفی یک قدم به قلب ماجرای پُررمز‌و‌رازی نزدیک می‌شود که به پنجاه سال پیش و تاریخچه‌ی خانوادگی‌شان بازمی‌گردد. اما آیا این سفر او را از پدر درگذشته‌اش دورتر می‌کند یا او را به پدرش نزدیک‌تر؟


زنی از مصر

  • جهان سادات
  • ترجمه ی مریم بیات
  • نشر نو
  • چاپ اول:97

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)
جهان سادات، همسر محمد انور سادات خاطرات دوران کودکی خود را باز می‌گوید و با اشاره به تاریخ و جغرافیای مصر، به شرح وقایع و اوضاع سیاسی - اجتماعی در دوران حکومت پادشاهی می‌پردازد. سپس ضمن حکایت ماجرای آشنایی خود با همسرش، چگونگی شکل گرفتن سازمان افسران آزاد در مصر و کودتای ۱۹۵۲ به رهبری عبدالناصر را شرح می‌دهد و از ماجراهای پشت پردهٔ جنگ شش روزه می‌گوید.
پس از آن وقایع دوران زمامداری همسرش، و ناآرامی‌ها و شورش‌های مکرر در مصر و جنگ اکتبر ۱۹۷۳ با اسرائیل و گزینش راه صلح با اسرائیل را به تفصیل بیان می‌کند. خانم جهان سادات، در مقام بانوی اول مصر از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۱، جزئیاتی از مسائل پشت پرده در مصر و سرانجام ترور همسرش و پیامدهای پس از آن را شرح می‌دهد، روایتی از زندگینامهٔ مردی که بسیاری از مصریان او را خائن می‌دانند.


یک فنجان چای

  • کاترین منسفیلد
  • ترجمه ی نرگس انتخابی
  • نشر ماهی
  • چاپ اول:97

خواندنی‌ها با برترین‌ها (۱۵۷)
زندگی کوتاه کاترین منسفیلد مملو از ناکامی، سرخوردگی و درد و رنج و بیماری بود، اما او وجود خود را یکسره وقف داستان‌نویسی کرد. داستان‌های او بازتاب حال و هوای امپرسیونیستی زمانه‌اش هستند. او در این داستان‌ها فضا را با رنگ‌هایی لطیف بر کاغذ ترسیم می‌کند، آن‌گاه احساس را چون قطره‌های رنگ بر آن می‌پاشد و به این ترتیب داستانی می‌آفریند که با ظرافت تمام از دل روزمرگی‌ها بیرون کشیده شده، داستانی از بهشتی گمشده به نام «زندگی».

نویسنده‌های مشهوری که بی پول از دنیا رفتند!


نویسندگی همیشه کار سختی بوده است. نوشتن، اساسا کار نان و آب داری نیست و کمتر قلم به دستی توانسته است به این کار به عنوان شغل نگاه کند. افلاس و بی پولی نویسندگان، کلیشه ای به قدمت چند قرن است و همچنان نیز واقعیت دارد.

روزنامه خراسان - یاسمین مشرف: نویسندگی همیشه کار سختی بوده است. نوشتن، اساسا کار نان و آب داری نیست و کمتر قلم به دستی توانسته است به این کار به عنوان شغل نگاه کند. افلاس و بی پولی نویسندگان، کلیشه ای به قدمت چند قرن است و همچنان نیز واقعیت دارد. شاعران و نویسندگان گاهی از نان و آب شان می زنند تا کمبود بودجه شان را جبران کنند. سختی وکم درآمد بودن این حرفه، شاید باعث شده باشد برخی ها که به عنوان سرگرمی به آن روی آورده اند کم کم از آن فاصله بگیرند و در نهایت از آن دست بکشند. اما تاریخ، نویسندگان فقیر و بی پول زیادی را به خود دیده است که فقر و بی پولی نتوانسته آن ها را از ادامه کار باز دارد. بسیاری از همین شاعران و رمان نویسان، امروز در زمره نویسندگان افسانه ای قرار دارند که آثارشان به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده و در سرتاسر جهان مورد توجه قرار گرفته است. با تعدادی از این افراد که در فقر و بی پولی از دنیا رفته اند اما جایگاه جاودانه ای در تاریخ ادب و هنر جهان یافته اند، آشنا می شویم:

الهام بخش فلاسفه فرانتس کافکا

نویسنده های مشهوری که قبل از مرگ درآمدی از نویسندگی کسب نکردند

فرانتس کافکا در ژوئیه ۱۸۸۳ در شهر پراگ پایتخت کشور چک به دنیا آمد. او از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان در قرن بیستم است و آثارش از تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می آید. دو رمان «مسخ» و «محاکمه» از پُرآوازه ترین آثار کافکا هستند که الهام بخش فیلسوفان مکتب اگزیستانسیالیسم بوده اند. تاثیر آثار کافکا بر ادبیات تا جایی بوده است که کلمه «کافکایی»، برای توضیح فضاهای داستانی به کار می رود که موقعیت های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع گرایانه توصیف می کنند، فضاهایی که در داستان های کافکا زیاد به چشم می خورند. کافکا برخی از آثارش را در طول زندگی اش منتشر کرد اما بسیاری دیگر را برای خودش نگه داشت و به دوست نزدیکش «ماکس برود» وصیت کرد آن ها را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیت نامه سرپیچی کرد و با انتشار بیشتر آثار کافکا او را به شهرت جهانی رساند. کافکا که قادر نبود زندگی اش را از طریق نویسندگی بچرخاند به چندین شغل که به او اجازه می دادند عصرها به نوشتن بپردازد روی آورد. او اغلب از شغلش به عنوان «کاری برای نان درآوردن» و پرداخت مخارجش یاد کرده است. کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و در دوره بیماری اش، خانواده به خصوص خواهرش اُتا مخارج او را می پرداختند. او سرانجام بر اثر این بیماری از دنیا رفت و هرچند درطول عمرش تقریبا ناشناخته ماند اما پس از مرگش به شهرت رسید.


طولانی نویس تاریخ مارسل پروست

نویسنده های مشهوری که قبل از مرگ درآمدی از نویسندگی کسب نکردند

مارسل پروست نویسنده و مقاله نویس فرانسوی است. او به دلیل نگارش اثر عظیمش، رمان در جست و جوی زمان از دست رفته، یکی از بزرگ ترین نویسندگان تاریخ ادبیات قلمداد می شود. رمان هفت جلدی او یکی طولانی ترین رمان هایی است که تاکنون به نگارش درآمده اند. پروست در سال 1871 در پاریس متولد شد. پدرش پزشکی کاتولیک و مادرش اهل هنر و ادبیات بود. مارسل، بنیه ضعیفی داشت و در 9 سالگی مبتلا به آسم شد. نفس تنگی همه عمر او را خانه نشین کرد. این شرایط از او فردی منزوی و گوشه نشین ساخت که فقط در دنیای کتاب ها و نوشته هایش سیر می کرد. با این حال به دلیل کافی نبودن درآمد نویسندگی اش، مجبور شد به طور نیمه وقت به مشاغل دیگری نیز بپردازد. مدتی در پستی در یک کتابخانه مشغول به کار شد اما شدت بیماری اش به گونه ای بود که مجبور به استعفا شد. پروست با پدر ومادرش زندگی می کرد و پس از مرگ آن ها نیز با ارثی که به او رسید، زندگی را می گذراند. پروست پول اندکی از طریق نویسندگی کسب کرد اما تا پیش از مرگش در سن 51 سالگی، آثارش به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفتند.


پایه گذار جنبش رمانتیک ادگار آلن پو

نویسنده های مشهوری که قبل از مرگ درآمدی از نویسندگی کسب نکردند

پو نویسنده، شاعر، ویراستار و منتقد ادبی اهل آمریکا بود که از او به عنوان پایه گذار جنبش رمانتیک آمریکا یاد می شود. داستان های پو به رازآلود و ترسناک بودن شهرت دارند. پو از اولین نویسندگان داستان های کوتاه آمریکایی است که از او به عنوان مبدع داستان های کارآگاهی نیز یاد می شود. پو همچنین از نخستین کسانی بود که از ژانر علمی تخیلی استفاده کرد. نویسندگان و شاعرانی نظیر والت ویتمن، ویلیام فاکنر، اسکار وایلد، فئودور داستایوسکی و توماس مان از جمله نویسندگانی هستند که از او تأثیر پذیرفته اند. پو اولین نویسنده مشهور آمریکایی نیز بود که سعی کرد تنها از راه نویسندگی مخارج زندگی اش را تأمین کند اما در این کار موفق نبود و دچار مشکلات مالی در کار و زندگی اش شد. شعر «غراب» معروف ترین اثر پو که در سال 1845 منتشر شد و به موفقیت و محبوبیت دست یافت، دقیقا 9 دلار عاید او ساخت. شهرت پو پس از انتشار غراب و پرداختن به ویراستاری مجله نیز نتوانست سر و سامانی به وضعیت مالی او بدهد و از بدهی هایش بکاهد. پو در ۴۰ سالگی در بالتیمور درگذشت. او را در حال خلسه و روی نیمکتی در پارک پیدا کردند و پس از چهار روز بدون آن که علت مرگش مشخص باشد، از دنیا رفت.


جوان ترین استاد دانشگاه فردریک نیچه

نویسنده های مشهوری که قبل از مرگ درآمدی از نویسندگی کسب نکردند

فردریک ویلهم نیچه، شاعر و فیلسوف آلمانی که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشه مدرن به جا گذاشت، در اکتبر 1844 در پروس به دنیا آمد. در سال ۱۸۶۹ با ۲۴ سال سن، به عنوان جوان ترین فرد دردانشگاه بازل سوییس که از آن دانش آموخته شده بود، به تدریس پرداخت. نیچه نمی توانست از فروش کتاب هایش پول زیادی به دست بیاورد و اغلب مجبور می شد از دوستانش پول بخواهد. اما این شرایط او را از ادامه کار باز نداشت و او در اوج کار نویسندگی اش، سالی یک کتاب با محتوای بالا می نوشت. نیچه در سال ۱۸۸۹ در سن ۴۴ سالگی، قوای ذهنی اش را به طور کامل از دست داد و دچار فروپاشی کامل ذهنی شد. او سال های باقی مانده عمر را تحت مراقبت مادرش و پس از آن خواهرش الیزابت گذراند و سرانجام در سال ۱۹۰۰ در گذشت. نیچه هنگام مرگش هرچند به میزانی از شهرت رسیده بود اما ثروتی نداشت.

فیلیپ راث؛ آخرین زمامدار ادبیات آمریکا


راث را آخرین نویسنده قدر سفیدپوست‌ها می‌دانند؛ سال بلو و جان آپدایک و فیلیپ راث، سه زمامدار ادبیات امریکا بودند که در قله‌ ادبیات نیمه دوم قرن بیستم این کشور ایستادند. راث بیشتر از این دو نویسنده عمر کرد و در نتیجه رمان‌های بیشتری را به رشته تحریر درآورد.

روزنامه اعتماد - بهار سرلک: فیلیپ راث، تمثال ادبی امریکا که رمان «نغمه امریکایی‌اش جایزه پولیتزر ادبیات را در سال ١٩٩٨ نصیب او کرد، در ٨٥ سالگی درگذشت. طبق گفته جودیث ترمان، نویسنده و دوست نزدیک راث، او بر اثر نارسایی قلبی جان خود را از دست داد.

همان‌طور که کلودیا راث پایرپون در سال ٢٠٠٦ در مجله نیویورکر نوشت، دلمشغولی‌های این نویسنده در سطح جامعه به خانواده‌ یهودی، آرمان‌های امریکایی، خیانت به آرمان‌های امریکایی، تعصب‌های سیاسی و هویت فردی مربوط می‌شد و در مقیاسی کوچک‌تر به جسم انسان در اوج قدرت، در سستی و در داشتن نیازهای مضحک می‌پرداخت.

همه لذت‌های حرفه نویسندگی

راث نخستین داستان کوتاهش، «آدمی که من هستم»، را سال ١٩٥٨ به نیویورکر سپرد. سال بعد، داستان دیگری با نام «مدافع ایمان» را به این مجله داد که جنجالی در میان متعصبان یهودی به پا کرد. سال ١٩٧٩ مجله نیویورکر در دو شماره رمان کامل «نویسنده پشت پرده» را منتشر کرد؛ این رمان نخستین رمان راث است که به زبان خود دیگر (alter Ego) نویسنده، ناتان زاکرمن، روایت می‌شود. زاکرمن در شماره‌های بعدی نیویورکر حضوری پررنگ داشت؛ در «پول قمار» (بخشی از داستان «زاکرمن رهیده از بند» ١٩٨١) و «کمونیست» (بخشی از رمان «شوهر کمونیست من» ١٩٩٨) .

راث در طول حرفه‌اش بارها نقش شخصیت‌های مختلف را خود بر صفحه کاغذ بازی کرد؛ شخصیت‌هایی که در پی معنای کشف امریکایی بودن، یهودی بودن، نویسندگی یا مردانگی بودند. سال ١٩٨٤ نیز در مصاحبه با پاریس ریویو گفته بود: «این شغل لذت‌‌هایی دارد، همین بس است. با نقاب بگردی. نقش بازی کنی. آدم‌ها باور کنند تو کسی هستی که در واقع نیستی. وانمود کنی. بالماسکه‌ای است مکارانه و شیطنت‌آمیز.»

راث را آخرین نویسنده قدر سفیدپوست‌ها می‌دانند؛ سال بلو و جان آپدایک و فیلیپ راث، سه زمامدار ادبیات امریکا بودند که در قله‌ ادبیات نیمه دوم قرن بیستم این کشور ایستادند. راث بیشتر از این دو نویسنده عمر کرد و در نتیجه رمان‌های بیشتری را به رشته تحریر درآورد. راث در مصاحبه‌ای گفته بود: «آپدایک و بلو چراغ‌های‌شان را در جهان روشن کردند و آنچه در دنیا روی می‌دهد را نمایش دادند. من چاله‌ای کندم و چراغ‌قوه‌ام را درون این چاله گرفته‌ام.»

جایزه نوبل از اعطای برترین عنوان ادبیات به این نویسنده سر باز می‌زد اما او عنوان‌های افتخارآمیز دیگری را به نام خود ثبت کرد: دو جایزه کتاب ملی، دو جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی، سه جایزه پن/فاکنر، یک جایزه پولیتزر و جایزه من بوکر بین‌المللی.

در دهه هفتم زندگی‌اش زمانی که اغلب نویسنده‌ها به استراحت می‌پردازند، او مجموعه‌ای از رمان‌های تاریخی بی‌نظیر را روانه کتابفروشی‌ها کرد- «نغمه امریکایی»، «ننگ بشری» و «شوهر کمونیست من»- که بدل به محصولی از دلمشغولی‌های او از امریکا و درون‌مایه‌های امریکایی شد اما افت حرفه‌اش را با «آدمیزاد» در سال ٢٠٠٦ آغاز کرد؛ راث ٧٣ ساله با سرعتِ یک کتاب در سال پیش می‌رفت و آثاری را منتشر می‌کرد که نه تنها چنگی به دل نمی‌زدند بلکه نه هوشمندانه بودند نه نظارتی کارشناسانه بر آنها شده بود. درون‌مایه آنها ویرانگری سن و مرگ‌ومیر و تنها هدف راث از چاپ آنها راندن زوال از حرفه‌اش بود.

مرز مبهم واقعیت و خیال

ابزار محبوب راث در خلق فهرست آثارش، خودش یا به عبارتی بهتر خود‌های دیگرش بودند؛ این خود‌های دیگر را به عنوان واسطه‌هایی به صف کرد تا آنها مرز‌های حقه‌آمیز میان خودزندگینامه و ابداع و مبهم‌کردن عامدانه مرزهای میان زندگی حقیقی و خیالی را محو و سپس به خواننده منتقل کنند. ناتان زاکرمن، رمان‌نویسی که همانند خالقش به حرفه نویسندگی مشغول است، ٩ رمان راث را روایت می‌کند. ٣ رمان دیگر را دیوید کپش، استاد دانشگاهی حکایت می‌کند که علاقه‌مندی‌هایش با راث مشترک است.

همه لذت‌های حرفه نویسندگی

شخصیت محوری نوزدهمین رمان او، «عملیات شایلاک» فردی به نام فیلیپ راث است که خود را به جای کسی جا می‌زند که در حقیقت هویتش را از او دزدیده است. راث در همان مصاحبه با پاریس ریویو گفته بود: «خلق زندگینامه اشتباه، تاریخ غلط، جعل وجودی نیمه‌خیالی از درام حقیقی زندگی‌ام، زندگی من است. باید لذت‌هایی در زندگی باشد و همین کفایت می‌کند.»

بنابراین در رمان کم‌حجم «نیرنگ» (١٩٩٠) نویسنده‌ای به نام فیلیپ از نویسنده‌ای دیگر که رابطه‌ای با یکی از شخصیت‌های خیالی‌اش دارد، روایت می‌کند، درست مانند تردستی شعبده‌بازها سرگرم‌کننده اما گیج‌کننده است.

راث مجموعه‌ای مقاله‌، نقد و دست‌سازهای دیگر نیز نوشت که آدام گاپنیک سال گذشته در مقاله‌ای با عنوان «فیلیپ راث، میهن‌دوست» آنها را بررسی کرد.

فیلیپ راث که بود؟

نوزدهم مارس ١٩٣٣ فیلیپ میلتون راث در نیوآرک به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش، هرمان، مدیر بیمه کمپانی «متروپولیتن لایف» بود که احساس می‌کرد مدیران اجرایی کمپانی، او را در حرفه‌اش منفعل کرده‌اند. فیلیپ راث یک بار او را با ویژگی‌های ناخدای ایهب، شخصیتی در رمان «موبی دیک» و ویلی لومن، شخصیت محوری نمایشنامه «مرگ فروشنده» توصیف کرده بود. مادرش پیش از ازدواج منشی بود پس از آن خدمتکار مدرسه‌ شد. خانواده آنها در آپارتمانی پنج خوابه در خیابان سامیت زندگی می‌کرد که فقط سه کتاب سهم این خانه از ادبیات بود؛ کتاب‌هایی که قوم‌وخویش‌ها برای آنها هدیه آورده بودند.

او به دبیرستان «Weequachic High» رفت و با وجودی که دانش‌آموز خوبی بود اما همانطور که امیدوار بود بورسیه دانشگاه راتگرز را در رشته حقوق به دست نیاورد. او که مشتاق بود دور از خانه و خانواده باشد سال بعد به کالج باکل رفت. تحت تاثیر آموزه‌های میلدرد مارتین، یکی از اساتیدش قرار گرفت و علاقه‌اش را از حقوق به ادبیات تغییر داد. به پایه‌گذاری مجله ادبی دانشگاهی کمک کرد اما در همان آغاز با تقلید و تمسخر روزنامه دانشگاه از سوی مسوولان کالج تذکر گرفت.

همه لذت‌های حرفه نویسندگی

پس از فارغ‌التحصیلی از این کالج بورسیه دانشگاه شیکاگو را گرفت و در سال ١٩٥٥ با مدرک کارشناسی ارشد از این دانشگاه نیز فارغ‌التحصیل شد. در همان سال در ارتش نام‌نویسی کرد اما طی آموزش‌های اولیه دچار کمردرد شد و معافیت پزشکی گرفت. در سال ١٩٥٦ به شیکاگو بازگشت تا دکترای رشته انگلیسی را بخواند اما بعد از گذشت یک ترم از درس خواندن کناره گرفت. پس از آن شروع به نوشتن و انتشار داستان‌های کوتاه کرد و در سال ١٩٥٩ فلوشیپ هیوتون میفلین را دریافت کرد تا با توسل به آن نخستین مجموعه داستان‌های کوتاهش «خداحافظ، کلمبوس» را منتشر کند. این اثر جایزه کتاب ملی سال ١٩٦٠ را از آن خود کرد.

چطور یک دنیای تخیلی بسازیم؟

از جنگ ستارگان تا ارباب حلقه‌ها

چطور یک دنیای تخیلی بسازیم؟

 
تاریخ انتشار : جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۵
, مترجم : مهرناز زاوه
 
 
ساخت یک دنیای جدید و تبدیل آن از یک دنیای تخیلی به یک دنیای باورپذیر از چالش‌های نویسندگانی است که می‌خواهند داستان تخیلی بنویسند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت‌هاب - برای گیک‌ها* ۴۰ سال پس از جنگ ستارگان دیگر وقتش است که یک نفر یک دنیای جدید بسازد.

ساختن دنیا اساس کارهای مورد علاقه گیک‌هاست؛ تا آنجا که در سال ۲۰۱۳، چارلی جین آندرس، نویسنده علمی تخیلی، آن را «بخش ضروری هر داستان تخیلی» و «مایه حیات داستان‌سرایی‌های فانتزی و تخیلی» نامید. برای جلب توجه گیک‌ها، هنرمندان فانتزی‌‌نویس امروز نه تنها موظفند فیلم، رمان یا کمیک بسازند، بلکه باید فرهنگ‌، زبان‌، مناظر، تاریخ‌، اساطیر، زمین‌های جایگزین درندشت و جاهای عجیب دیگر را هم خلق کنند که آنقدر بااطمینان ساخته شده‌اند که به اندازه دنیای خودمان باورپذیرند. اما دنیا ساختن به هیچ وجه یک مفهوم جدید نیست. مدت‌ها پیش از هری پاتر و جنگ ستارگان، فیلسوف‌ها و دانشمندان تمرین عاقلانه‌ای‌ از آن را خلق کرده بودند، نوعی آزمایش که در آن برای تست مفاهیم انتزاعی یک جهان تخیلی ابداع می‌کردند.

در اواخر دهه ۱۸۵۰، یک نسخه خیال‌پردازانه از این تمرین از فلسفه و علم جدا شد و به علمی فانتزی تبدیل شد، بعد ادبیات علمی تخیلی  مدرن، که نتیجه آن را می‌شد در کارهایی نظیر «پختستان: رمان بُعدهای بسیار» ادوین ابوت ابوت دید.

پیش از لوکاس، معروف‌ترین جهان‌ساز احتمالا جی.آر.آر تالکین بود که در سخنرانی ۱۹۳۹ خود «درباره قصه‌های پریان» این روال را تحسین کرد. آنجا او ادبیات تخیلی را تعریف و از آن دفاع کرد و آن را داستان‌هایی درباره قلمرویی دیگر خواند –دنیاهای ثانویه که نویسنده و خواننده از طریق آن درگیر یک بازی تخیلی و زبانی می‌شوند. این داستان‌ها واقعیات‌ را به گونه‌ای غیر از آنچه ما می‌بینیم خلق می‌کنند. قلمرویی افسون‌شده که در آن خورشید ممکن است به جای زرد، سبز باشد.

تالکین در زمینه‌های عملی از کار خود دفاع کرد و ادعا کرد که این به ما اجازه می‌دهد تا برداشتمان از واقعیت را تازه کنیم. اساسا خواندن آثار تخیلی اجازه می‌دهد کمی از زندگی روزمره فاصله بگیریم و به تعطیلات ذهنی برویم. تالکین معتقد بود که برای تجربه موفق این قضیه، برای اینکه سرزمین پریان جادویش را عملی کند، دنیای ثانویه باید آنقدر باورپذیر باشد که کاملا ما را طلسم کند، و نویسنده به آن انسجام درونی از واقعیت بدهد.

از طریق دنیاسازی، گیک‌ها تعبیر تازه‌ای از پدیده‌های فوق طبیعی دارند و آنها را محصول قوانین طبیعی جایگزین می‌دانند که خودشان در معرض کشف و مستندسازی از طریق ابزار علم و منطق هستند. و می‌گویند در دنیاسازی هیچ چیز فوق طبیعی وجود ندارد و آن‌ها تنها ترتیب متفاوتی از روند طبیعی‌اند.

برای فیلسوفان و دانشمندان و برای تالکین، دنیاسازی یک کارکرد عملی داشت و بعضی هنوز از آن به همین شیوه استفاده می‌کنند. اما امروز بسیاری به دلایل صرفا هنری یا صرفا به خاطر سرگرم‌کننده بودن آن درگیر دنیاسازی می‌شوند. انسان‌ها همیشه احساس می‌کنند که ناگزیرند چیزهایی را تصور کنند که واقعی نیستند و بعد افسانه‌های پیچیده‌ای را پیرامون آن‌ها ابداع کنند.  

مانترای گیک‌ها می‌تواند همانند شعار مجموعه «پرونده‌های ایکس» باشد: «می‌خواهم باور کنم.» چیزی که بازی آن‌ها را جذاب و چالش‌برانگیز می‌کند، تنش ذاتی در تبدیل چیزهای غیرواقعی به واقعی است. نهنگ آبی چه شکلی است؟ می‌توانید بروید ببینید. اما یک اژدها چه شکلی است؟ از آنجایی که اژدها وجود ندارد و هرگز وجود نخواهد داشت، انسان باید جواب را تصور کند. چالش موجود برای گیک‌ها تولید یک تصویر یا فیلم است که به اندازه نهنگ آبی قانع‌کننده باشد.
 
*گیک به افراد با رفتارهای عجیب و غریب گفته می‌شود که خوره ریاضی، رایانه، بازی، کتاب، داستان تخیلی و ... باشند.