در میزگرد بررسی آثار یو نسبو در ایبنا مطرح شد:
پرطنینترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به کشورهای اسکاندیناوی است
یو نسبو سلطان جنایت نروژ است
تاریخ انتشار : جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۱
در میزگرد بررسی آثار یو نسبو به دلایل شکوفایی ادبیات جنایی اسکاندیناوی و همچنین سبک نویسندگی یو نسبو پرداخته شد.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_مائده مرتضوی: میزگرد
بررسی آثار یو نسبو با هدف معرفی و تحلیل ادبیات جنایی اسکاندیناوی در
خبرگزاری کتاب ایران برگزار شد. در این میزگرد، کاوه میرعباسی نویسنده و
مترجم، مهرداد مراد، نویسنده رمانهای پلیسی و زهرا نیچین حضور داشتند.
در این نشست درباره وجه تمایز یو نسبو با نویسندگان کلاسیک جنایینویس چون
ریموند چندلر و آگاتا کریستی و همچنین جنبههای روانشناختی آثار یو نسبو
به لحاظ شخصیتپردازی خاص این نویسنده بحث شد. در انتها مدعوین این میزگرد
از دلایل توفیق نیافتن ژانر جنایی- پلیسی در میان نویسندگان ایرانی سخن
گفتند. مشروح این میزگرد را در ادامه میخوانید.
میزگرد ما دارای دو بخش است. در بخش اول درباره ژانر جنایی و
سابژانر آن ادبیات پلیسی بحث میشود و تعریف دقیقی از ادبیات جنایی- پلیسی
ارائه میدهیم. و در بخش دوم به تحلیل آثار یو نسبو و همچنین المانهای
روانشناختی موجود در آثار یو نسبو و حضور هر چه بیشتر علم روانشناسی در
آثار جنایی امروز میپردازیم.
کاوه میرعباسی: اصطلاح رایجی که برای این نوع ادبیات به
کار میرود همان ادبیات پلیسی است. انگلیسیها به این نوع ادبیات عنوان
ادبیات جنایی- معمایی دادهاندکه این نوع ادبیات سابژانرهای مختلفی مانند
سوسپانس (تعلیقی) و تریلر پیدا میکند که البته برخی معتقدند تریلر را باید
از آنها تفکیک کرد. البته به طور کامل نمیتوان تریلر را از این ژانر جدا
کرد و آثار یو نسبو مثال خوبی در این باره است چون به نحوی هم تریلر است و
هم معمایی. انگلیسیها معتقدند رمان پلیسی به رمانی اطلاق میشود که
کاوشگر آن پلیس است. در این زمینه ما کاراگاه خصوصی حرفهای داریم و
کاراگاه آماتور که در آثار آگاتا کریستی مانند شخصیتهای مارپل و همچنین
پوآرو دیده میشوند.
این کاراگاهها به نوعی ذوقورز و آماتور محسوب میشوند و میتوان گفت که
شرلوک هولمز جزو اولین کاراگاههای خصوصی حرفهای است که همیشه از موکلان
خود صحبت میکرده است. در این میان ژانر دیگری هم به نام سوسپانس یا تعلیقی
وجود دارد که اصطلاحا به آن رمان جنایی - معماییِ وارونه هم میگویند.
آنتونی برکلی کسی است که اولین رمان تعلیقی را به این صورت نوشته است. وی
همدوره آگاتا کریستی بوده است. در این رمان جنایت اتفاق میافتد و ما قاتل
را میشناسیم و ما در جایگاه خواننده قاتل را دنبال میکنیم و شاهد
اتفاقاتی هستیم که برایش میافتد. یکی از نویسندگانی که در این نوع
رمانهای تعلیقی اسم و رسمی پیدا کرد، پاتریشیا هایاسمیت است. بسیاری از
فیلمهای هیچکاک هم از این نوع و تعلیقی هستند. در اولین رمان هایاسمیت
یعنی «بیگانگان در قطار» ما از همان ابتدا قاتلان را میشناسیم و شاهد
اتفاقاتی هستیم که بین این دو قاتل میافتد و در پی دنیای ذهنی آنها
هستیم.
کاوه میرعباسی
زهرا نیچین: من اتفاقی سراغ یو نسبو برای ترجمه رفتم. به
نظرم با توجه به سریالهایی که دیدهام، بخشی از ادبیات و سینمای پلیسی و
جنایی به ژانر علمی-تخیلی هم گرایش پیدا میکند. به عنوان مثال سریال «ایکس
فایلس» کاملا علمی-تخیلی است و همچنین سریال «فرینج». در اینگونه سریالها
پلیسها پروندههای علمی تخیلی را پیگیری میکنند و قاتلها براساس موارد
علمی دست به ارتکاب قتل میزنند. ترورهای بیوشیمیایی مثال خوبی در این
زمینه است. این ژانر تلفیقی نسبت به کارهای کلاسیک پیشرفتهتر است. در
ادبیات کاراگاهی سه بخش وجود دارد؛ کاراگاه ، قربانی و جنایتکار. به نظرم
در کارهای یو نسبو با این شخصیتها بازی میشود و جای اینکه ما باید با چه
کسی همذات پنداری کنیم- کاراگاه، قربانی یا قاتل؟ -خصوصا در رمان «پسر» عوض
شده است.
مهرداد مراد: ما درباره تحلیل آثار یو نسبو با سه بخش
مواجه هستیم؛ خود یو نسبو و رمانهایش، ادبیات پلیسی اسکاندیناوی و
همچنین تعریف دقیق ادبیات پلیسی. در کل، داستان پلیسی از داستان جنایی نشات
میگیرد. از زمان «ایلیاد و ادیسه» میتوان این ژانر را تعقیب کرد. ژانر
جنایی به داستانی گفته میشود که در آن جنایتی رخ میدهد و یک یا چند نفر
به انتقام برمیخیزند یا اینکه به نحوی سعی میکنند تا عدالت در این رابطه
جاری شود. که البته به شاخههای گوناگونی مثل پلیسی، نوآر، جاسوسی،
کارآگاهی و معمایی تقسیم میشود. اما ژانر پلیسی از حدود سال 1850 با
داستانهای کارآگاهی ادگار آلنپو آغاز میشود. از همان ابتدا هم ما شاهد
یک سری قوانین برای داستانهای پلیسی بودیم.
کاوه میرعباسی: دو نفر این قوانین را نوشتند. ده فرمان را رانالد ناکس کشیش نوشت و اس اس وانداین آمریکایی هم بیست فرمان را نوشت
.
مهردادمراد: تا مدت زیادی شاهد داستانهای کلاسیک در این
ژانر بودیم. این داستانها ویژگیهای مشترکی داشتند، بدین ترتیب که
ماجراها اغلب در میان خانوادههای ثروتمند و اشرافی میافتاد و خدمتکارها
همیشه نقش شاهد ماجرا را ایفا میکردند و هیچگاه قاتل از میان طبقه آنها
انتخاب نمیشد. تعلیق در این گونه داستانها بلندمدت بود و هیجان و ترس
آنچنانی در خواننده پدید نمیآورد. در بیشتر داستانهای پلیسی کلاسیک عصر
طلایی تعلیقها اینگونه بود. تا اینکه ریموند چندلر آمریکایی با آوردن
پلیسهای خیابانی سبک جدیدی را وارد اینگونه داستانها کرد. چندلر قتل را
از خانوادههای ثروتمند به کف خیابانها آورد و شکل رئالتری به کاراگاه
داد. داستانها حالت خشن پیدا کردند و به جای سلولهای خاکستری، بیشتر
اسلحه در آنها حکفرما بودند. این داستانها به سبک هارد بویلد معروف شدند.
کاراگاههای این سبک داستانها رفتاری مانند فیلیپ مارلو و سم اسپید
داشتند و نه پوآرو. بعد از این داستانها نوبت به ژانر تریلر رسید.
تریلر بر دو پایه استوار است، تعلیق زیاد و کوتاهمدت. تعلیق در داستانهای
تریلر نزدیک به هم است. در داستانهای یو نسبو هم تعلیقها به هم نزدیک
است. تعلیق در ادبیات داستانی به سوالی گفته میشود که نویسنده در ذهن
خواننده ایجاد میکند و گاهی در پاراگراف بعدی، یا صفحه بعدی یا فصل بعدی
یا
میرعباسی: نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو محوریت داستان قتل زنجیرهای است.
آخر کتاب به آن پاسخ میدهد و در برخی موارد اصلا به آن جواب نمیدهد و به همین علت ذهن خواننده تامدتها درگیر داستان میشود.
تعلیق در ژانر تریلر بسیار کوتاه مدت است و خواننده مرتب در پی این است که
در صفحه بعد چه اتفاقی رخ میدهد. رکن دوم ژانر تریلر، جنگهای نامتقارن
است. به این معنی که یک نفر در مقابل یک عده زیادی آدم قرار میگیرد که
توانای مقابله با آنها را ندارد. به عنوان مثال در فصل اول سریال
«شهرزاد» هم شاهد این مساله بودیم، قباد در مقابل خانواده خود، شهرزاد و
فرهاد هم به همین شکل و دلیل جذابیت فصل اول هم همین مساله بود اما در
فصلهای بعد این لشگرها برابر شدند و هر کدام از قهرمانها حامیانی برای
خود پیدا کردند. حتا در مساله عاشورا هم این موقعیت وجود دارد و عده قلیل
یاران امام حسین در مقابل لشگری سترگ قرار گرفتند که این عظمت واقعه را چند
برابر کرد.
از حدود 1940 تا 1970 شاهد داستانهای نوآر بودیم که ضدقهرمان بر آنها
حاکم بود. یو نسبو در «خون بر برف» و «خورشید نیمه شب» ضد قهرمان دارد و
شخصیت «هری هوله» هم به نظر من در بطن خود ویژگیهای یک قهرمان مثبت را
ندارد و خاصیت ضدقهرمانی را به نحوی داراست.
یو نسبو به طور کلی وامدار چه نویسندگان جنایینویسی قبل از خود است و همچنین وجه تمایز او با نویسندگان کلاسیک این ژانر در کجاست؟
کاوه میرعباسی: وجه غالب در ادبیات پلیسی تا دورهای
متعلق به کشورهای انگلوساکسون آمریکا و انگلیس و فرانسه بود. اما در حال
حاضر پرطنینترین صدا در ادبیات جنایی متعلق به ادبیات کشورهای اسکاندیناوی
است و سرنخ آن به ده رمانی که زن و شوهری سوئدی به نام پر والو و مای
اسیووال نوشتند برمیگردد. اینها در اوایل دهه هفتاد این رمانها را
نوشتند. در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی به جای کاراگاه خصوصی، پلیس وجود دارد
و به ندرت به کاراگاه خصوصی برمیخوریم اما در این رمانها یک کاوشگر اصلی
به همراه یک گروه وجود دارد. در آثار یونسبو و هنینگ مانکل هم یک پلیس به
همراه یک گروه به چشم میخورد و این رمانها یک نوع دیدگاه اجتماعی داشتند
که کمکم تبدیل به سنتی در ادبیات پلیسی اسکاندیناوی شد. در این رمانها
به مسائل روز و فسادهای اجتماعی اقتصادی به وفور پرداخته میشد. برخی یو
نسبو را جانشین هنینگ مانکل میدانند و به نوعی سلطان ادبیات پلیسی امروز
کشورهای اسکاندیناو. شکوفایی این ادبیات در قرن بیست و یکم است و هر روز
اسم تازه ای از آنها میشنویم. البته نویسندگان زیادی از این خطه هستند و
به عنوان مثال اگر یو نسبو را سلطان جنایت نروژ بدانیم، ملکه جنایت ادبیات
پلیسی نروژ هم خانمی به نام کارین فوسوم است.
زهرا نیچین: مساله اصلی رمان «پسر» بحث مواد مخدر است.
یو نسبو با توصیفاتی که داشته،آدمهایی از طبقه پایین در رمان خود آورده
که در پی بهبود وضعیت خود نیستند و یو نسبو با این کار به نوعی از وضعیت
موجود انتقاد میکند. در «خورشید نیمه شب» بحث مذهب هم مطرح میشود. یو
نسبو بحث مذهب را در این رمان به صورت زیرمتنی میآورد.
کاوه میرعباسی: یو نسبو موضعی منفی نسبت به دموکرات مسیحی
نروژ دارد. در رمان «پسر» منبع الهام مذهبی هم وجود دارد و این رمان با
آیهای از انجیل آغاز میشود. دو تا از آثار یو نسبو به متون کهن ارجاع
دارد. یکی همین رمان «پسر» و دیگری رمان «مکبث» که اقتباس از تراژدی شکسپیر
است و در دهه هفتاد در مکانی که تلفیقی از نروژ و اسکاتلند است؛ روایت
میشود و در رمان «پسر» هم که پیرنگ داستان، مبنای انجیلی دارد.
زهرا نیچین: یو نسبو در «پسر» به جمعه نیک اشاره دارد و
به برگزاری بزرگداشت به صلیب کشیدن عیسی در جلجتا. در این داستان ما با
قربانی همذاتپنداری نمیکنیم و همذاتپنداری ما با سنی است که مساله را به
صورت انتقام پیش میبرد و کاراگاه ضدقهرمان میشود. درباره خاصیت نوآر در
کارهای یو نسبو هم میتوان آن را به کلاسیکهای نوآر نسبت داد و بحث
روانشناسی نا متقارن و همچنین فلاشبکها.
بحث فلاشبکها را همین جا نگه میداریم چون به بحث روانشناسی
مربوط میشود و در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت. در اینجا میرسیم به
تاثیرپذیری یو نسبو و سبک خاص این نویسنده در پرداخت داستان و شخصیتهایش.
مهرداد مراد: در ادبیات جنایی اسکاندیناوی اصطلاحی به نام
نوردیک نوآر وجود دارد، به معنای ادبیات سیاه شمالی. پنج کشور سوئد، نروژ،
ایسلند، دانمارک و فنلاند خطه اسکاندیناوی را تشکیل میدهند. خاستگاه
ادبیات جنایی اسکاندیناوی کشور سوئد و همان زن و شوهری بودند که جناب
میرعباسی فرمودند و بعدها نویسندگان جدیدتر مانند هنینگ مانکل و یو نسبو
ظهور کردند. آن چه که باعث دیده شدن ادبیات اسکاندیناوی شد «دختری با
خالکوبی اژدها» نوشته استیگ لارسن بود. با این اثر نگاهها به سمت ادبیات
اسکاندیناوی جلب شد و یو نسبو و مانکل توانستند خودی نشان دهند. یو نسبو در
پاسخ به این سوال که وامدار چه نویسندهای است پاسخ میدهد؛ پر والو و
اسیووال این سنت را پایهگذاری کردند و نویسندگان اسکاندیناو جرات پیدا
کردند تا به این حوزه وارد شوند. ادبیات جنایی اسکاندیناو سیستمی متفاوت با
نوع کلاسیک ژانر جنایی دارد. در داستانهای کلاسیک دو بخش وجود دارد. در
بخش اول جنایتی اتفاق میافتد و سپس کاراگاه ظاهر میشود و به دنبال کشف
معمای قتل میرود اما در داستانهای یو نسبو و نوآر همزمان با حضور کاراگاه
و پلیس جنایت اتفاق میافتد.
کاوه میرعباسی: بحث بر سر تاثیرپذیری یو نسبو زیاد بوده
است. اما یو نسبو خود را وامدار مایکل کانلی و کارگاه آثار او به نام هری
بوش میداند. به گفته خود یو نسبو شباهتهایی بین هری هوله و هری بوش وجود
دارد.
مهرداد مراد: داستانهای اسکاندیناوی سه ویژگی دارند که
باعث شهرت شان شده است. اولین آن زبانی ساده و قابل فهم به دور از هر گونه
فرم روایی پیچیده است و اینکه این داستانها برعکس سبک هارد بویلد
آمریکایی که کاملا عینیتگرا هستند، رگههای نسبتا زیادی از ذهنگرایی
دارند. دومین مورد این داستانها، شخصیتپردازی آنهاست. هری هوله کاراگاهی
پرکشش است و اینگونه کاراکترها در دنیا هویتسازی میکنند. ویژگی دیگر
فضاسازی این رمانهاست. در آثار یو نسبو فضا طوری شرح داده میشود که
خواننده کاملا به آن کشور و شهر اشراف مییابد. همچنین این بحث توجیه
اقتصادی هم دارد و باعث جلب توریست به مکانهای یاد شده میشود. کاراگاهها
در این داستانها کاملا رئالاند و از مدل شخصیت ماورایی فیلیپ مارلو،
مایک هامر و یا حتی پوآرو فاصله دارند. خواننده با این کاراگاهها به
مهرداد مراد: نویسنده باید پژوهش کند و تمام
ژانرها و زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی
نمیتوان پلیسینویس شد.
آسانی همذاتپنداری میکند.
کاوه میرعباسی: اگر بخواهیم با توجه به
مولفههای
رمانها یو نسبو آن را در ژانر خاصی از ادبیات پلیسی طبقه بندی کنیم باید
بگوییم که هر یازده رمان یو نسبو که قهرمان آنها هری هوله هستند، همه شان
در زیرژانر تریلر- معمایی قرار میگیرند. ما تریلر به عنوان رمان حادثهای
داریم و خیلی از تریلرها هستند که عنصر معما را ندارند. هر یازده رمان هری
هوله عنصر معما را دارند، عناصری مانند مظنونین کاذب در رمانهای هری هوله
یافت می شوند. خواننده معمولا بارها در حدس اینکه قاتل چه کسی است، رودست
میخورد. این آثار خیلی هم پرتحرکاند. هیچکاک همیشه معتقد بود مردم به
فیلمی علاقهمندند که روند آن شبیه رولر کاستر ـ ترن هوایی شهر بازی -
باشد. این حالت نفسگیر و وقفههای هیجان انگیز در آثار یو نسبو هم وجود
دارد.
یکی از ویژگیهای دیگری که به طور مشخص در ادبیات جنایی اسکاندیناو به چشم
میخورد بحث خانواده است. کاراگاههایی مانند والاندر و هری هوله دارای
خانواده مشخص و روابط معمول هستند که در نوع کلاسیک وجود ندارد. همچنین از
شرلوک هولمز به بعد کاراگاهان یک دشمن قدر داشتهاند نظیر پرفسور موریاتی
در ماجراهای هولمز ؛ در داستانهای جان لوکاره هم «کارلا» به عنوان حریف هم
زور «جورج اسمایلی» حضور دارد. در رمانهای نسبو هم به «پرنس » برمیخوریم
که دشمن مهیب هری هوله به شمار میآید و در پنج شش رمان هری هوله با چنین
دشمنانی برمیخوریم که وجه شباهت آثاریو نسبو با رمانهای کلاسیک است.
نکته مهم آثار یو نسبو این است که در هشت رمان از یازده رمان یو نسبو
محوریت داستان قتل زنجیرهای است.
زهرا نیچین: در رمان «پسر» هم قتلها به صورت زنجیرهای
اتفاق میافتد و در خلال این قتلها با پیشینه خانوادگی سنی آشنا میشویم.
در روال داستان میبینیم که سُنی، شخصیت اصلی داستان به لحاظ شخصیتی تغییر
مییابد. در آثار یو نسبو اگر بخواهیم به وجه نوآر آن اشاره بکنیم باید این
وجه هیجاننمایی شخصیتها را هم بیاوریم و همچنین بحث تغییری که در
شخصیتها رخ میدهد. به نظرم بحث روانشناسی را یو نسبو به طور مستقیم در
آثارش مطرح نمیکند و به صورت غیرمستقیم کاری میکند که خواننده با شخصیت
اصلی همذاتپنداری کند. وظیفه نویسنده در رمانهای پلیسی این است که جهان
محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و این چیزی است که در آثار یو نسبو
اتفاق میافتد.
مهرداد مراد: من به فضای نوآر داستانی یو نسبو میپردازم.
ادبیات سیاه از میان گذر جامعه سنتی به سوی مدرنیته سر برآورد و رشد کرد.
رمانهای سیاه انعکاسی بودند از توسعه جامعه شهری، هجوم مهاجرین، اختلاف
طبقاتی شدید و از همه مهمتر، باندهای جنایتکاری که در بحبوحه بحران
اقتصادی، فعالیتهای زیرزمینی و روزمینی داشتند و بر آتش تنشهای اجتماعی
دامن میزدند. نویسندگان در پی نشان دادن فساد اجتماعی و فساد اقتصادی
بودند و یو نسبو هم در آثارش در پی نشان دادن همین چیزهاست. بر طبق
آمارهایی که از کشورهای اسکاندیناوی داده میشود همیشه جزو زیباترین،
امنترین و شادترین کشورها هستند اما زیرلایههای دیگری هم وجود دارد که
در این داستانها برملا میشود. یو نسبو در آثارش فسادهای اجتماعی را به
طور گستردهتری نشان میدهد. در داستانهای مربوط به قتلهای زنجیرهای خود
به خود داستانها روانشناختی میشوند. خواننده باید هم به ذهن کاراگاه
اشراف داشته باشد هم قاتل و شرح چگونه رسیدن این دو به هم در ادامه این
داستانها میآید.
در برخی از آثار یو نسبو به خصوص «پسر» بحث روانشناسی به طور
پررنگی مطرح میشود. فلاشبک عنصر جدایی ناپذیر آثار یو نسبو است و به طور
مشخص بیشتر این فلاشبکها به دوره کودکی قهرمانان زده میشود که در رمان
«پسر» این اتفاق به روشنی می افتد. در اینجا بحث روانشناسی فروید هم مطرح
میشود. به طور کلی تا چه حد میتوان فلاشبکهای یو نسبو را به روانشناسی
پیوند داد و سهم علم روانشناسی در آثار یو نسبو چقدر است؟
کاوه میرعباسی: فلاشبکها در رمانهای یو نسبو دو کارکرد
دارد: یو نسبو تاکید خاصی بر گذشته تاریخی و رویدادهای تاریخی مهم دارد.
با رمان سوم «سینه سرخ» یو نسبو وارد فضای نروژ میشود. و در پی گفتن این
است که اعمال گذشته و گذشته دست بردار آدم نیستند. در «سینه سرخ» وقایع
داستان به جنگ جهانی دوم برمیگردد. در آن زمان در نروژ عدهای بودند که با
دولت آلمان همکاری کردند و به نیروهای اساس پیوستند که برخی از
فلاشبکهای رمان به این زمان برمی گردد و همچنین برخی از فلاشبکها به
جنگ استالینگراد و بخشی مربوط به وین و بمباران هامبورگ مربوط میشوند. در
هر کدام از آنها هم سرنخی از حل معما وجود دارد. ساختارهای معمایی یو نسبو
هم خیلی پیچیدهاند هم استادانه طراحی شدهاند. و او این اطلاعات را خارج
از کلیشهها و قواعد رایج داستان معمایی به کار میبرد و اینها را با
عناصر دیگری تلفیق میکند. وقتی صحبت از دیدگاه اجتماعی یو نسبو میکنیم می
توانیم از «سوسکها» مثال بیاوریم؛ در رمان «سوسکها» قتلی در عشرتکدهای
رخ میدهد و در این جا تعدادی از نهادهای مهم اجتماعی زیر سوال میرود و
هری هوله در صورت برملاکردن راز قتل تهدید میشود. در اثر « نجاتبخش» شروع
داستان به گذشته برمیگردد. دختر چهاردهسالهای در کمپی متعلق به ارتش
رستگاری مورد تجاوز قرار میگیرد و این مساله لاپوشانی میشود تا آبروی
کلیسا محفوظ بماند. فسادهایی که در اینجا مطرح میشود اغلب ریشه در گذشته
دارند و عملکرد دیگرش این است که بر گذشته تاریخی نروژ و اروپا نوری روشنی
بخش می تاباند.
زهرا نیچین: ما میتوانیم با توجه به این بحثها یو نسبو
را به عنوان طراح یک معما هم در نظر بگیریم. یو نسبو ماجراهایی را در
«پسر» به صورت پراکنده نقل میکند و به نوعی به تاریخی از جنگ جهانی اشاره
میکند. نامههای پایانی داستان وقایع را در ذهن سنی متحول میکند و
فلاشبکهایی که از ذهن سیمون به دوران رفاقت با پدر سنی زده می شود به
همان وجه گذشته نگری یو نسبو برمیگردد.
سُنی در این رمان یک آدم سایکوپت و ضداجتماعی نیست. سنی شخصیتی محبوب در
این داستان است. اگر که بخواهیم بخش روان شناختی و ریشه شناختی فروید را در
اینجا مطرح کنیم در اعمال سنی هنگام ارتکاب قتلها میتوانیم رگه هایی از
آن را ببینیم.
مهرداد مراد: کلا بحث روانشناسی بیشتر در داستانهای
جنایی هویدا میشود تا پلیسی. در قتلهای زنجیرهای همیشه ریشههای
روانشناسی وجود دارد اما با قطعیت نمیتوان داستان های یو نسبو را
روانشناسی خواند.
کاوه میرعباسی: درباره شخصیت
زهرا نیچین: وظیفه نویسنده در رمانهای
پلیسی این است که جهان محسوس را به جهان معقول تبدیل کند و این چیزی است
که در آثار یو نسبو اتفاق میافتد.
هری هوله می توان گفت، متولد 1965، قدبلند و ورزیده، گرایش شدید به
الکل، انسان بسیار حساس و دارای روشهای نامتعارف که او را شبیه
کاراگاهان نوآر امریکایی میکند. رابطه او با پدرش رابطهای فرویدی است.
همواره پرسوناژهای مختلفی در مقابل هری هوله قرار میگیرند. در رمان «شیر
کوهی » شاهد این هستیم که پدر هری هوله بیماری لاعلاجی دارد و قصد اتانازی
داشته و هری هوله در ملاقاتش با قاتلی که به نام آدمبرفی شناخته
میشود و در عین حال یادآور هانیبال لکتر است، سعی میکند از عذاب وجدانی
که از مرگ پدر دارد، برهد و برای جبران این ندامت به درخواست آدم برفی که
از عذاب وجدان رنج میبرد، او را میکشد. در حقیقت کاری که برای پدرش
نکرده را برای آدمبرفی انجام میدهد.
مسائل روانشناسی را در روابط عاطفی هری هوله هم میتوان دید و این مساله
به ویژگی دیگر ادبیات اسکاندیناوی که خانوادهدار بودن است برمی گردد.
آخرین سوال این میزگرد درباره این است که چرا ادبیات پلیسی و جنایی
در ایران پا نگرفته و چرا ما در ادبیات خود جنایی نویس معروفی نداریم که
برای اقشار مختلف جامعه شناخته شده باشد؟
مهرداد مراد: جنایینویسی بر خلاف تصور خیلی ها نیازمند
مطالعه و تحقیق بسیاری است. نویسنده باید پژوهش کند و تمام ژانرها و
زیرژانرهای آن را بشناسد و تنها با خواندن چند کتاب پلیسی نمیتوان
پلیسینویس شد. چرا که در این صورت، این رمانها به خلق کاراکترهای تکراری
مانند پوآرو و ... میانجامد. یکی از کارهایی که جنایینویسهای اسکاندیناو
مانند یو نسبو انجام دادهاند این است که ژانرها را با هم تلفیق کرده اند.
یو نسبو تاریخ را در هم تنیده و کاراگاهی رئال به نام هری هوله به وجود
آورده که شبیه هیچ کاراگاه دیگری نیست و مورد مشابه ندارد. یک نویسنده
برای اینکه یک جنایینویس موفق شود باید تمام ژانرها را مطالعه کند، در
درجه دوم از هر ژانری چند کتاب بخواند و سازوکارهای پلیس ایران را بداند و
بعد از تلفیق آنها برای خود شخصیت بسازد. اینکه نویسندگان اسکاندیناو
جهانی شدهاند به حمایتهای رسانهای از آنها هم برمیگردد. مساله زبان هم
اینجا مطرح است و ما باید زبان خودمان را بینالمللی کنیم تا بتوانیم آن
را به دنیا عرضه کنیم. از زمان انقلاب به بعد، رمان ژانر توسط جامعه ادبی
حاکم در آن زمان خفه شد. چندی پیش در یک کتابفروشی بودم که صاحبش کتاب «فیل
در تاریکی» را به عنوان بهترین و اولین و آخرین رمان پلیسی ماقبل انقلاب
معرفی کرد. وقتی به او گفتم که نویسندگان پلیسی دیگری هم بودند، خیلی راحت
به آنها توهین کرد. مشکل این برخوردها در اینجاست که آنها قواعد رمان ژانر
را با معیارهای رمان مدرن و نخبه پسند امروزی میسنجند. من سال 1391 اولین
رمان خودم را نوشتم و به نظرم نوشتن چنان رمانی در آن زمان جرات میخواست.
کاوه میرعباسی: من رمان خودم - «سین مثل سودابه » را سال
1386 به ناشر سپردم ولی 1393 چاپ شد. درباره این سوال باید بگویم که
علت موفقیت نویسندگان اسکاندیناو این است که به قواعد این ژانر کاملا
آگاهند و مطالعات زیادی در آن داشتهاند.
به عنوان مثال من خودم برای نوشتن تز دکترایم که موضوع آن سوسپانس با تکیه
بر اقتباسهای سینمایی از آثار پاتریسیا هایاسمیت بود وقتی به استاد
راهنمایم مراجعه کردم، او به من یک کتابنامه داد از 300 عنوان کتاب
بنیادین ادبیات پلیسی. من در آنجا به طور سیستماتیک روند تحول ادبیات پلیسی
را مطالعه کردم. در سال های اخیر هم به برکت دانلود کتابهای روز و
مطالعه آنها و تحقیقات اینترنتی با ادبیات روز پلیسی جهان آشنا شدم. حاصل
آن مجموعه پلیسی است که در حال انتشار آن هستیم. هنری که این نویسندگان
دارند این است که آنها بومیسازی میکنند. یک دیالکتیکی در ادبیات ژانر
وجود دارد که باید بر پایه آشنایی زدایی و آشنایی زایی انجام بگیرد تا
ادبیات ژانر در آن کشور تولید شود. این دو کاری است که اسکاندیناوها به
خوبی انجام می دهند و باعث شده که ادبیات جنایی اسکاندیناو رایحه خودش را
داشته باشد و به عنوان یک صدای تازه مطرح شود.
اخیرا خانمی اهل عربستان صعودی رمانی به نام «طوق کبوتر» نوشته که به چند
زبان هم ترجمه شده و وقایع آن در کشور عربستان میگذرد. این رمانها
هواخواه دارند اما نویسنده باید دغدغه ادبیات پلیسی و شناخت کامل از این
ژانر داشته باشد و کار تقلیدی انجام ندهد و یک حرف تازه بزند.
یک مساله هم به خوانندگان ما برمی گردد که باید آمادگی پذیرش نوآوری را
داشته باشد و این چیزی است من در میان خوانندگان ایرانی کمتر میبینم.
مهرداد مراد: من رمان «الفبای مرگ» را دقیقا بر اساس
استاندارد جهانی نوشتم. در ادبیات اسکاندیناو فقط دو نفر مانند پر والو و
اسیووال وجود داشتند که باعث شدند پنج کشور جنایینویس شوند و البته در این
راه، حمایت رسانهها و ناشران هم وجود داشت اما چنین فضایی اینجا وجود
ندارد و کمتر نویسندهای به این حوزه وارد میشود.
زهرا نیچین
کاوه میرعباسی: : ادبیات پلیسی بسیار طیف گستردهای دارد که باید در میان خوانندگان جا بیفتد تا کمکم از آن استقبال شود.
زهرا نی چین: مساله دیگری که اینجا مطرح میشود این است
که در کشورهای دیگر از شخصیت پلیس و کاراگاه به نوعی تقدسزدایی شده اما
در اینجا به این شکل نیست و در پرداخت این شخصیتها نویسندگان ما با نوعی
محدودیت روبهرو هستند.
مهرداد مراد: این ذهنیت از سریالهای پلیسی صدا و سیما به
وجود آمده است که با ترفندهای تاریخی قابل رفع و رجوع است. به طور مثال
میتوان از پلیسی استفاده کرد که در زمان شاه زندگی میکند.
کاوه میرعباسی: من تمام امیدم به نسل جدید است. ادبیات
فانتزی که در غرب بازار خوبی دارد در ایران هم که ترجمه میشود بسیار
خواننده دارد اما به عنوان مثال مجموعه ژانری که نشر ققنوس درآورد،
موفقیتی نداشت.
کاوه میر عباسی: مثلا در رمان خانم ضحی کاظمی پیرنگ
داستان برای نوجوانان است اما زبان داستان برای نوجوان اندکی دشوار است .
رویهم رفته مرا یاد رمانهایی که در زمان کودکی خوانده بودم، میانداخت و
پرسوناژها به گونهای بودند که توانایی جذب مخاطب بزرگسال را نداشتند
.
مهرداد مراد: بله گلشیری در این حوزه خوب عمل کرده اما مساله این است که مخاطبان به عنوان مثال نشر ققنوس ژانرخوان نیستند.
کاوه میرعباسی: بله اینکه هم رمان «دالان بهشت» منتشر کنی هم رمان ژانر واقعا جوردر نمیآید.
مهرداد مراد: در جهانیشدن نویسندهای مانند یو نسبو حمایت بسیار موثر بوده و نروژیها بسیار او را دوست دارند.
کاوه میرعباسی: : اقتباسهای سینمایی هم که از آثار یو
نسبو به خصوص «آدم برفی» شد در جهانی شدن این نویسنده بسیار موثر بود و
اثارش به بیش از 50 زبان زنده دنیا ترجمه شده اند.