فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

نویسندگان بزرگ - خانه کتاب و ترجمه دقیق

14 نویسنده بزرگ از کشور ولز

می توان گفت که زیباترین اشعار و نمایش نامه ها از جای جای ولز از جمله دیلان توماس الهام گرفته است. در این مطلب مارتین چیلتون نگاهی گذرا به زندگی چند تن از نویسندگان بزرگ کشور ولز انداخته است. 



Wales


دختران قهرمان داستان ها

5 قهرمان زن رمانها که به دختران در این روز بین المللی زن انگیزه می دهند

نویسنده: آنا کلارک / 8 مارس 2019

داستانهای قدرتمند همیشه نقشی به سزا در شکل گیری و گذران دوران کودکی ما داشتند. و اگر بسیاری از آن داستانها دارای شخصیتهای اصلی پسرانه و قهرمانان مرد داشتند، چه معنایی می تواند برای دختران کوچک امروزی داشته باشد؟

ضرب المثلی قدیمی می گوید، چشم هر چه بیند می توان شبیه آن شد. بنابراین زنان جوان باید از الگوهای زنانه قوی چه داستانی چه واقعی پیروی کنند که از آنها یاد بگیرند و کارهای آنان را انجام دهند. اما شخصیتهای قوی زن معمولا در ادبیات کودکان زیاد به چشم نمی خورد.


برای مطالعه ادامه خبر به وبسایت خانه کتاب و ترجمه دقیق مراجعه کنید


دختران قهرمان داستان ها

5 قهرمان زن رمانها که به دختران در این روز بین المللی زن انگیزه می دهند

نویسنده: آنا کلارک / 8 مارس 2019

داستانهای قدرتمند همیشه نقشی به سزا در شکل گیری و گذران دوران کودکی ما داشتند. و اگر بسیاری از آن داستانها دارای شخصیتهای اصلی پسرانه و قهرمانان مرد داشتند، چه معنایی می تواند برای دختران کوچک امروزی داشته باشد؟

ضرب المثلی قدیمی می گوید، چشم هر چه بیند می توان شبیه آن شد. بنابراین زنان جوان باید از الگوهای زنانه قوی چه داستانی چه واقعی پیروی کنند که از آنها یاد بگیرند و کارهای آنان را انجام دهند. اما شخصیتهای قوی زن معمولا در ادبیات کودکان زیاد به چشم نمی خورد.


برای مطالعه ادامه خبر به وبسایت خانه کتاب و ترجمه دقیق مراجعه کنید


عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» برگزار شد

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

رحمتی: اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد
 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۳
 
 
بیژن عبدالکریمی می‌گوید: افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» نوشته هادی جعفری عصر روز گذشته سه‌شنبه هجدهم دی‌ماه با حضور نویسنده کتاب، بیژن عبدالکریمی و ان‌شاء‌الله رحمتی در موسسه فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

هادی جعفری در ابتدای این نشست درباره چرایی ورودش به اندیشه‌های افلاطون از چنین زاویه‌ای گفت: واقعیت این است که وقتی قرار است از یک زوایه خاص به موضوعی نگاه کنیم طبعا از همان زاویه هم می‌اندیشیم و می‌نویسیم. یعنی من اگر قرار بود به سراغ بررسی عدم امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون می‌رفتم شیوه نگاهم به او و اندیشه‌اش متفاوت می‌شد. فلسفه افلاطون فلسفه‌ای چندلایه و پیچیده و پر از ابهام و استعاره است و بسیار تمثیلی‌ست. فلسفه ارسطو نسبت به افلاطون لایه‌های کمتری دارد. 
 

او سپس در توضیح از مقصود از دین در کتاب بیان کرد: مقصود از دین در کتاب هم وجوه معنوی و باطنی مشترک بین همه ادیان است و به جنبه‌های کلامی و شریعتی ادیان کاری نداشته‌ام. در طول تاریخ این وجوه معنوی و باطنی ادیان بین انسان‌ها مشترک بوده؛ مثل باور به جاودانگی، یگانگی علم و عمل و شناخت و فضیلت. زبان رازآلود و ابهام‌آمیز افلاطون اجازه و امکان تفسیر دینی و استخراج چنین مفاهیمی را به ما می‌دهد. در باور افلاطون ایمان یعنی ایمان به حقیقتی متعالی.

این نویسنده افزود: فضیلت در باور سقراط و افلاطون جایگاه و تعریف متفاوتی دارد؛ برای آن‌ها اگر انسان فضیلت ندارد به این دلیل است که فضلیت تنها نزد خداوند است و ما چون بشر هستیم طبعا نمی‌توانیم چنین فضیلتی را داشته باشیم. یعنی عدم فضیلت به این معنا نیست که چون من نمی‌دانم فضیلت ندارم و اگر بروم و فضیلت را بشناسم به آن دست پیدا می‌کنم. در واقع از نگاه این فیلسوف انسان به فضیلت دست پیدا نمی‌کند مگر آنکه خدایی شود. در تعریف نادانی و جهلی که افلاطون ارائه می‌دهد، هم رویکرد دینی وجود دارد و تفاوتش با سقراط اینجاست که یک قدم به پیش می‌رود و به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم به فضائل راه پیدا کنیم؛ البته تا جایی که امکانش هست.

جعفری همچنین متذکر شد: یکی از قرابت‌های معنایی که می‌تواند به ما در استخراج مفاهیم دینی از آراء افلاطون کمک کند تفسیر او از نفس است. برای او اعتبار انسان به نفس است و بدن برایش در حاشیه است توجه به درون هم وجه دیگری از امکان تفسیر دینی را در اختیار ما می‌گذارد چراکه اساسا در یونان باستان بیرون و ظواهر مهم بود و این افلاطون و سقراط هستند که نفس و خودشناسی درونی را مطرح می‌کنند.

بیژن عبدالکریمی نیز در این نشست اظهار کرد: اندیشه‌های خاورمیانه‌ای، شرقی و به ویژه ایرانی بر یونانیان اثر گذاشته است. تاثیرپذیری یونان عصر متافیزیک از فرهنگ شرقی و اندیشه باستانی آن مثل زرتشت را باید جدی بگیریم تا بفهمیم چگونه امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون وجود دارد. اساسا به نظرم تعبیر «امکان» که جعفری به کار برده است تعبیر درستی است. این را هم نباید فراموش کنیم که سخن فلسفی سخن کوچه و بازار و حرف رادیو و تلویزیون نیست و به ذات خود دربردارنده امکان‌های متعدد و متکثری است. 

او ادامه داد: مثلا هگل هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان راست می‌شناسند و می‌گویند و هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان چپ از آن صحبت می‌کنند. اهل فلسفه واقعی تنها بر یک امکان از خوانش فلسفی دست نمی‌گذارد و تمامی جوانب را لحاظ می‌کند. در همین راستا افلاطون نیز متفکری‌ست که هم ناسیونالیست است و از عشق به خداوند صحبت می‌کند. افلاطون هردوی اینهاست و تنها به یک مورد تقلیل پیدا نمی‌کند.

این استاد فلسفه در بیان انتقاداتی نسبت به کتاب یادآور شد: جعفری در اثرش بیشتر به استنادات متنی توجه داشته و کوشیده با اتکا به این متون امکان دینی را در اندیشه‌های افلاطون نشان بدهد. یعنی او کمتر به تحلیل فلسفی و هرمنوتیک اندیشه‌های افلاطون پرداخته است. مورد دیگر اینکه گرچه دین در کتاب یک امر معنوی و وجودی درنظر گرفته شده است و نه امری اعتقادی و ایدئولوژیک اما در تمام فصول کتاب برای اثبات امکان دینی فلسفه افلاطون به باورهای دینی تیکه شده. منتها واقعیت این است که ما اگر به خدا، آخرت و ... اعتقاد داریم معنایش این نیست که دین داریم. دین‌داری در اصل نحوه تحقق اگزیستانس انسان است. 

به گفته عبدالکریمی، نقد فیلسوف باید با اتکا به تفکر باشد و با تفکر است که حتی می‌توانیم دو تفسیر متعارض از فلسفه افلاطون داشته باشیم. افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند. منتها ارسطو و تفکراتش وقتی به میان آمدند اروپا به رنسانس و پروتستانیسم رسید که از دلش سکولاریسم درآمد. از منظری دیگر افلاطون واقعا شرایط پیچیده‌ای دارد چراکه در پایان یک سنت و آغاز یک سنت دیگر جای گرفته است و او در پایان سنت دینی و آغاز سنت سقراط زیسته است و هرچه هست تفکرات او را نمی‌توان به مجموعه‌ای صرفاً خشک و استدلالی محدود کرد چون او اندیشیدن را به حقیقت گره می‌زند و رسالت رسیدن به حقیقت را به دوش انسان می‌گذارد.
 

همچنین ان‌شاء‌الله رحمتی درباره ویژگی‌های مثبت کتاب گفت: کار اصالت دارد و جعفری به متون دست اول یونانی و نه ترجمه‌های انکلیسی یا آلمانی اتکا کرده است. انسجام مباحت و روانی متن هم بسیار خوب است و واژه‌ها دقیق انتخاب شده‌اند. هرچند در برخی جملات کتاب با سنگینی متن مواجه می‌شویم که با توجه به روانی بخش اعظم متن بیشتر به چشم می‌آیند. من شخصا با عنوان امکان تفسیر دینی از فلسفه ارسطو چندان کنار نمی‌آیم چون خوانش دینی از اندیشه افلاطون چیز عجیبی نیست و اصلا مگر کسی گفته افلاطون را می‌توان غیردینی تفسیر کرد. شاید اگر نیچه که تاکنون از منظر غیردینی و نیهلیستی مورد واکاوی قرار گرفته با این دید بررسی می‌شد چنین عنوانی بیشتر توجیه داشت. 

رحمتی در پایان با بیان اینکه البته شاید نتوان از منظر ادیان ابتدایی به فلسفه افلاطون نگاه کرد چراکه این ادیان اساسا یک زوایه دید ابتدایی به خداوند داشته‌اند و آن را بخشی از طبیعیت و حلول‌شده در طبیعیت می‌ شناسند عنوان کرد: این ادیان پیشرفته از جمله ادیان سامی و ادیان شرق دور هستند که برای خدا تعالی قائل شده‌اند و تصویر پیشرفته‌تری از او چه از منظر متافیزیکی و چه اخلاقی ارائه می‌دهند. در ادیان ابتدایی خداوند حتی می‌تواند خدای بدی‌ها و شر باشد ولی در ادیان پیشرفته خداوند خیر مطلق است. به همین دلیل اساسا تفسیر دینی از فلسفه افلاطون مخصوصا از نگاه سه دین ابراهیمی به وفور ممکن است و ادیان ابراهیمی را می‌توانیم افلاطونی هم تفسیر کنیم. امکانی که حتی در اندیشه‌های ارسطو وجود ندارد چه برسد در فلسفه فیلسوفان مدرن. اساسا اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد.

مادر فمینیسمی که خود را یک آنتی ـ فمینیست می‌دانست


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۳
 
 
دوبوار معتقد بود راه اصلی، درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست اما پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، باید در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ «هیچ زنی، زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود»؛ این شاید شناخته‌شده‌ترین و مهم‌ترین عبارتی‌ست که از دل اندیشه‌ها و آثار سیمون دوبوار همگانی شده و نقل‌قول می‌شود. دوبوار نیز مانند دیگر اگزیستانسیالیست‌ها معتقد بود فرد با هیچ عنوانی به دنیا نمی‌آید بلکه آن‌چیزی که هست یا می‌شود، نتیجه‌ انتخاب‌هایی است که منابعی که جامعه و مناسبات اجتماعی موجود او را به طرفش هدایت کرده است. 

او در شناخته‌شده‌ترین کتابش یعنی «جنس دوم» که در ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد، نیز با طرح این سوال اصلی «آیا پیش‌فرض‌ها درباره یک بدن بدون نقص واقعا نمود عینی در جوامع دارند یا فقط جوامع ما چنین پیش‌فرض‌هایی را بر یک جنس اعمال می‌کند؟» روایت می‌کند که چگونه نگاه زن به بدن و تنانگی‌اش در طول تاریخ دستخوش تغییر شده و جامعه چگونه در این مسیر نقش‌آفرینی همسو یا متقابل دارد. نهایتاً هم با ارائه نمونه‌های موردی از مراحل مختلف زندگی زنان تصویری مبهم از بدن زن به تصویر می‌کشد که می‌تواند هم آزاد و سوبژه باشد و هم دربند و اوبژه و تاکید می‌کند که عملا زنان در تکاپو برای زودودن آن‌چیزی هستند که ظاهرا معایب بدن زنانه شناخته می‌شود.

دوبوار در تشریح این تاثیر چنین نگاهی به بدن زنانه و اینکه چگونه باعث می‌شود زنان در نهایت تنها تبدیل به بدن شوند؛ در صفحه ۳۳۳ کتاب «جنس دوم» می‌نویسد: «دختر جوان احساس می‌کند که بدنش دارد از او دور می‌شود… در خیابان مردان او را با نگاهشان دنبال کرده و در مورد آناتومی او اظهار نظر می‌کنند. او دوست دارد نامرئی باشد؛ برایش ترسناک است که بدن شده و بدنش را نشان دهد.» 
 

او معتقد است زیر ذره‌بین نگاه مردسالارانه زیستن چنان تجربیاتی را در زندگی یک زن رقم می‌زند که او را به این باور می‌رساند که بدنش دردسرساز و عامل درد و شرم است و اساسا زن زده شدن یعنی تو مجبور هستی با زشتی تن خود کنار بیایی. هرچند دوبوار مکان‌ها و موقعیت‌هایی را هم به تصویر می‌کشد که زنان در آن‌ها احساس مثبت و راحتی نسبت به بدنشان دارند اما متذکر می‌شود که این موقعیت‌ها مثل بودن در طبیعت باز هم یعنی خارج از چارچوب اجتماع و مناسبات اجتماعی بودن.

دوبوار از این بحث‌ها اینگونه نتیجه می‌گیرد که داشتن فیزیولوژیک زنانه و تجربیات زیست‌شناختی مثل عادت ماهیانه، بارداری و یائسگی به خودی خودی دلیل رنج نیستند و مقولاتی الزاما رنج‌آور نیستند؛ بلکه آنچه آن‌ها را تبدیل به تجربیاتی دردناک با تفسیرهای شخصی منفی از سوی زنان می‌کند زیستن در جوامع پرتبعیض مردسالار و محاصره شدن توسط ماچو است که معنای عیب به آن‌ها می‌دهد و رنج زنان را باعث می‌شود. درواقع این مردسالاری‌ست که زنان را مجبور می‌کند تا به بدنشان و فرآیند‌های طبیعی زیست‌شناختی آن احساس ناخوشایند داشته باشند. 

دوبوار در کتاب حتی چندگام نیز به پیش می‌رود و معتقد است اساسا خود مفهوم «زن» مفهومی مردانه است و عملاً زن بودن توسط مردان معنا و بازتعریف شده است و به همین دلیل هم است که زن همیشه یک دیگری یا به تعبیر او جنس دوم است و حتی این مرد است یک فرد تعریف می‌شود و زن صرف یک شی است از زاویه دید او.

درواقع در قرائت دوبوار از جنسیت که برساخته از مفاهیم کلیدی نظریات فمینسیتی دهه‌ ۱۹۷۰ بود زنان همواره در مقابل مردان به عنوان یک دیگری تعریف و معنا شده‌اند و حتی خود نیز چنین درکی را از هویت خود دارند و کنش‌گرا بودن مردان و کنش‌پذیر بودن زنان نیز ناشی از همین نگاه به این دو جنس است.

۵ آوریل ۱۹۷۱ نیز در نشریه‌ی فرانسوی نوول ابسرواتور بیانیه‌ای به قلم دوبوار منتشر شد که به مانیفست ۳۴۳ مشهور است و در آن  ۳۴۳ زن فرانسوی به انجام سقط جنین در زندگی خود اقرار کردند و در نتیجه خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. همه این‌ها باعث شده بود تا او را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناخته‌اند ولی خودش در پایان کتاب «جنس دوم» خود را یک آنتی ـ فمینیست دانسته است؛ چراکه در باور او راه اصلی و درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست. 

با این حال او در مصاحبه‌ای با آلیس شواتزر روزنامه‌نگار آلمانی در سال ۱۹۷۲ فمینسیت‌ها را زنان یا مردانی تعریف می‌کند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه می‌کنند و تاکید می‌کند: «در این مفهوم من هم در حال حاضر فمینیست هستم، چون می‌پذیرم که مبارزه در صحنه‌ سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمی‌شود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.»

در همین چارچوب است که دوبوار در رمان «کهنسالی» یا «سالخوردگی» اوضاع و شرایط افراد کهنسال را از دو زاویه دید، درونی و برونی، تحلیل می‌کند. زاویه بیرونی یعنی نگاه اطرافیان به سالخوردگان و روابط و مناسبات آن و زاویه درونی نیز نگاهی است که خود فرد سالخورده به روابطش با جامعه و اجتماع و شرایط اجتماعی‌اش دارد. در نگاه او جامعه سرمایه‌داری از عمد و چون دیگر امکان استثمار و بهره‌کشی از سالخوردگان به عنوان نیروی کار وجود ندارد؛ آن‌ها و این مرحله از زندگی آدمی بر خلاف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی او که مورد توجه انواع پژوهش‌ها و تحقیقات قرار گرفته و می‌گیرد را نادیده انگاشته و حتی سالخوردگان در این مناسبات اجتماعی و اقتصادی به راحتی به حال خود واگذار شده و می‌شوند.
 

او در کتاب «سالخوردگی» در انتقاد به اینکه در مناسبات اجتماعی منطبق با سرمایه‌داری بنا به دلایلی که اشاره شد سالخوردگان را جمعیتی غیر فعال می‌دانند که باری بر دوش جمعیت فعال جامعه است می‌گوید:«به هر رو سالخوردگان چه بر اساس فضیلت‌هایشان و چه بر پایه خفت‌هایشان همواره از گروه بزرگ انسان‌ها خارج می‌شوند. بنابراین، جهان بدون احساس تردید اخلاقی، از اعطای کمترین پشتیبانی و حمایت لازم برای ادامه یک زیست انسانی به آنان دریغ خواهد کرد.»

اما شاید رمان «زن وانهاده» را بتوان متفاوت‌ترین اثر دوبوار از منظر نگاهش به مقوله جنسیت، مردسالاری و فمینیسم دانست. این رمان روایت زندگی زنی است که در اوج اعتماد و ناباوری متوجه خیانت شوهرش می‌شود و ابتدا سعی می‌کند با این تفسیر که این رابطه نهایتا یه هوس زودگذر است که نهایتا با گذر زمان سرد می‌شود خودش را بی‌تفاوت نشان بدهد؛ اما مرور زمان به او چیز دیگری را اثبات می‌کند و این زن دچار یاس و از هم پاشیدگی می‌شود. 
 

کتاب از این منظر با دیگر آثار و اندیشه‌های دوبوار متفاوت به نظر می‌رسد که در ماجرای خیانت مرد داستان (موریس) این زن داستان (مونیک) است که متهم اصلی است و او با یادآوری خاطرات گذشته به شمارش اشتباهات خود می‌پردازد و خود را شماتت می‌کند. دوبوار که خود در رابطه‌اش با ژان‌پل‌سارتر به طور کامل الزامات و چارچوب‌های عرف روابط عاطفی را کنار گذاشته بودند و از جایگاهی کاملا برابر هم به این تفاهم رسیده بودند؛ در رمان «زن وانهاده» به نوعی صورت دادن خیانت را امری عادی و معمول در زندگی همه مردان به تصور می‌کشد و همان اصل کلیشه‌ای همه مردها تنوع‌طلب هستند را پیش کشیده است. 

مهمان ( ۱۹۴۳)، خون دیگران (۱۹۴۵)، خاطرات یک دختر مطیع (۱۹۵۸) و مرگی بسیار آرام ( ۱۹۶۴) نیز از دیگر آثار سیمون دوبوار هستند.