فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

دفاع پرشور هابرماس از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید


 
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۴
 
 
ناصرالدین علی تقویان می‌گوید: مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن او به هابرماس در این کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی»، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگر و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

از جمله مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن به هابرماس در این کتاب، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگری و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزار‌هایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.

این تلاش دوسویه‌ هابرماس در دفاع و نقد هم‌زمان شرایط عصر جدید، خود البته برخاسته از موقعیت دوگانه‌ای است که هابرماس در سده‌ی بیستم با آن روبرو بوده است. از سویی با پدیده‌های به شدت مدرنی همچون فاشیسم، بنیادگرایی، کمونیسم، تخریب محیط زیست، جنگ‌های جهانی، جنگ سرد و مانند آنها روبرو بود و نمی‌توانست چشم بر آنها ببندد، و از سوی دیگر امواج گرایش‌ها و اندیشه‌های ضدمدرن را پیشاروی خود می‌دید که در نحله‌ها و جنبش‌های رنگارنگ پساساختارگرا، پسامدرن، پسااستعمار، فرهنگ‌گرایی، نسبی‌گرایی، چپ نو و مانند آنها پدیدار شده بود.

از سویی، شرایط اندیشه و جامعه‌ مدرن امکان‌ها و ابزارهای فکری و عملی بسیاری را فراهم آورده بود که می‌توانست خواست قدرت را با طرح ادعاهای جهان‌روا درباره‌ی ضرورت اعمال قدرت توجیه و تجهیز کند و بدین سان آزادی و معنا را از سپهر مناسبات انسانی بزداید؛ و از سوی دیگر، انواع مدهای فکری نوپدید اما بس اخلاق‌سوز و جامعه‌زدا می‌رفت که هر گونه تلاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن و هر گونه امید و آرمان اخلاقی و جهان‌روا را بی‌حاصل و بی‌بنیان جلوه دهد و بدین سان در بهترین حالت بی‌کنشی اجتماعی و سیاسی را بر سپهر مناسبات انسانی حاکم سازد و در بدترین حالت به هرج‌ومرج و باری‌به‌هرجهتی و تذبذب فکری و عملی بینجامد.

این شرایط دوسویه با وجود تقابل‌های ظاهری، در عمل دست در دست یکدیگر نهاده و چنین می‌نمود که راست «رادیکال» و «چپ رادیکال» به اتحادی شوم و پنهان اما بغایت استراتژیک دست یافته‌اند.

آنچنانکه که تقویان در کتاب حاضر اشاره می‌کند، «هابرماس از این موقعیت بغرنج به خوبی آگاه بود و بدین سان کوشید پیوندهای نامرئی چنین اتحادی را بر آفتاب افکند. او چاره‌ی کار را از سویی دفاع ایجابی و مثبت از دستاوردهای پرارزش اندیشه و کنش مدرن در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر جست‌وجو می‌کند، و از سوی دیگر نقد همه‌جانبه و رادیکال علل و پیامدهای رادیکالیسم راست و چپ را، که خود پدیده‌هایی مدرن‌اند، آماج کوشش‌های فکری و عملی خود ساخته است. او نه روشنگری و آرمان‌ها و دیالکتیک آن را، بلکه ناپیگیری در روشنگری و کمبود آن را هم باعث اوج گیری رادیکالیسم راست در عرصه‌های فکری و سیاسی می‌داند و هم علت سر برآوردن امواج نسبی‌گرایی و رادیکالیسم چپ. او در پی تثبیت، بازسازی و پیشبرد ارزش‌های عقلانیت مدرن در همه‌ی عرصه‌های زندگانی آدمیان است. او می‌کوشد گوهر عقلانی روشنگری و مدرنیته را که در اصول جهان‌روای کاربرد زبان و هم‌رسانش‌های انسانی لانه کرده است، شفاف و روشن سازد.

اگرچه کانت در ستیغ اندیشه  مدرن معیارهای داوری عقلانی در سه حوزه‌ی علم و اخلاق و هنر را در سه نقد سترگ خود بنیان نهاد و از هم جدا کرد و بدین سان به آرمان روشنگری وجهی تمایزیافته و فلسفی بخشید تا آنجا که دیگر امکان هیچ توجیهی برای اسطوره و خرافه، ستم و بی‌عدالتی، و زشتی و ابتذال بر جای نگذاشت، اما در همان حال با این جدا سازی معیارهای سه‌گانه‌ی داوری عقلانی چنان عرصه‌های علم و اخلاق و هنر را از هم بیگانه ساخت که امید آشتی‌ای میان آنها و پیوندشان در تراز بالاتری از عقلانیت که بتواند کلیت و یکپارچگی حیات انسانی را تضمین کند، چندان بر جای نماند. عقل، و از این‌رو انسانیت، به سه پاره فروهلیده شده و درست همین جا بود که همچون چشم اسفندیار روشنگری و مدرنیته، دشمنانش را به جسارت بنیان‌فکنی رادیکال عقلانیت تحریض و تشجیع کرد. این گونه بود که در سده‌ی بیستم جلوه‌های آشکارا ناعقلانی‌تری از اسطوره و خرافه (در جنبش‌های به اصطلاح معنویت‌گرا و سنت‌گرا و گذشته‌گرا)، ستم و بی‌عدالتی (در جنبش‌های فاشیستی و نژادپرستانه و بنیادگرایانه)، و زشتی و ابتذال (در جنبش‌های هنری و ادبی نوپدید اما بی‌ریشه و نااستواری همچون دادائیسم و مینی‌مالیسم و کولاژگرایی و مانند آنها و نیز البته در صنعتِ فرهنگ مصرف‌گرا و شخصیت‌زدا) از نو سر برآورد.

جامعیت فرهیختگی در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر به تکه‌پارگی‌ای فروپاشیده شد که حاصلش یا پرورش نخبگان حرفه‌ای برج‌عاج‌نشین و بیگانه در این سه عرصه (دانشمند و سیاست‌مدار و هنرمند) است یا کاربرد ناروای معیارها و تولیدات هر یک از این سه عرصه در عرصه‌های دیگر و درآمیختن خودسرانه‌ی آنها با هم. فاشیسم و نژادپرستی و بنیادگرایی، علم و تکنولوژی مدرن را در کارآمدترین شکل خود در خدمت باورهای اسطوره‌ای نژادی و قومی و دینی قرار دادند؛ نسبی‌گرایی فرهنگی، اصل آزادی و انتخاب انسانی را دستمایه‌ی توجیه تولید و مصرف آثار هنری و ادبی کم‌مایه و پخمه‌پرور و نیز سبک‌های زندگی نامسئولانه و خوش‌باشانه کرد؛ دانشمندان متخصص نیز با توسل به عینیت علمی راه هر گونه اثرگذاری متقابل حقیقت علمی و نیکی اخلاقی و زیبایی هنری را به روی یکدیگر بستند. و اینها البته تنها بخشی از فجایع دوران پرآشوب سده‌ی بیستم و چه بسا امروز باشد که در پیامد تکه‌پارگی حیات انسانی و واگرایی بدون هم‌گرایی پاره‌های عقلانیت در عرصه‌های علم و اخلاق و سیاست و هنر پدید آمد.»

به گفته مولف کتاب،  اما این همه‌ ماجرا و پایان ماجرا نبود که آشکارا نکبت و فلاکت به بار آورده بود، بلکه سویه‌های بس مثبت و نکبت‌زدا نیز در حیات مدرن آدمیان آشکارا وجود داشت و دارد. علم و تکنولوزی مدرن آشکارا ما را تا حدود زیادی از بندهای اسطوره و خرافه و جهل از سویی و از جبر طبیعت و جامعه از سوی دیگر رهانیده است و همچنان نیز نوید رهایی بیشتر می‌دهد. اخلاق و سیاست مدرن، از میزان ستم در جلوه‌های بهره‌کشی و تبعیض و خشونت کاسته و شاخص‌های آزادی و برابری و صلح را ارتقا داده است. هنر و ادبیات مدرن، از راه آفرینش بغایت پرچندوچون در فرم و محتوای آثار ادبی و هنری، سپهرهای رنگارنگِ تازه‌ای از معنا و ارزش در زندگانی آدمیان ترسیم کرده است و اینها همگی به یاری همان عقلانیت مدرن و با چشم دوختن به آرمان‌های روشنگری به دست آمده است که نه تنها باید پاس داشته بلکه هرچه بیشتر و بهتر بر دامنه‌شان افزوده شود. اینجاست که هابرماس جانانه وارد میدان می‌شود و هم‌زمان دفاع و نقد از شرایط مدرن را با محوریت بازسازی عقلانیت و اخلاقیت جهان‌روای روشنگری به پیش می‌برد.

او می‌کوشد عقلانیت‌های مندرج در سه حوزه‌ی علم و تکنولوژی، اخلاق و سیاست، و هنر و ادبیات را درون عقلانیت فراگیرتری به نام «عقلانیت هم‌رسانشی» بازیابی کند و بدین سان امکان پیوند آنها را بدون وانهادن ارزش‌های هر یک فراهم آورد. ازاین‌رو، معیارهای داوری عقلانی بر سر حقیقت علمی، نیکی و انصاف اخلاقی و سیاسی، و زیبایی هنری همگی می‌توانند در سطحی دیگر درون سامان فراگیرتر عقلانیت هم‌رسانشی مدام سنجش و بازسنجش شوند. این گونه است که هم راه نقد همواره گشوده می‌ماند و هم امید تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن فرونمی‌میرد. هابرماس فیلسوف نقد و امید است و از همین جهت بسیار ستودنی و شایسته‌ی توجه و گوش سپردن بدو. 

تقویان در کتاب یادآور می‌شود که هابرماس همچنین فیلسوف گفت‌وگو نیز خوانده شده است، و این از آن روست که هم قواعد جهان‌روای گفت‌وگو را به لحاظ فلسفی تبیین کرده و هم خود عامل راستین گفت‌وگو و پایبند همیشگی به قواعد آن بوده است. گفت‌وگو برای او بسیار فراتر از صِرف هم‌سخنی یا حرّافی معنا می‌دهد. او هر نوع کنش انسانی را گفت‌وگو می‌داند و هر گفت‌وگویی را نیز کنش. گفت‌وگو برای او تضمین‌کننده‌ حفظ و بازتولید جامعه است، ازاین‌رو سخت مراقب است که راه گفت‌وگو بسته نشود، که اگر چنین شود راه جنگ و ستیز گشوده می‌شود.

او نه تنها در حوزه‌های آکادمیک و علمی با طیف گسترده‌ی منتقدانش وارد گفت‌وگو شده، بلکه حتی به تحولات اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کل جهان نیز حساس بوده و می‌کوشیده فعالانه در آنها هم‌بهرگی جوید. او به نوعی وجدان بیدار آلمانی‌هاست، آلمانی که گرچه اندیشمندان و هنرمندان بزرگی همچون کانت و گوته و موتسارت را در دامن خود پرورانده و تحویل بشریت داده است، بلکه خاستگاه بسیاری از محنت‌ها و فلاکت‌های جهان به ویژه در سده‌ی بیستم نیز بوده است. هابرماس به نحوی خستگی‌ناپذیر می‌کوشد بر گذشته‌ محنت‌آلود و فلاکت‌افزای آلمانی‌ها، به ویژه نقشی که در دو جنگ جهان‌سوز داشتند چیره شود و این چیرگی بر گذشته را چنان در کنش فکری و اجتماعی‌اش آشکار سازد و چنان در جان و روح آلمانی‌های هم‌عصرش ریشه‌دار کند که دیگر نخواهند و نگذارند بار دیگر آلمان به کابوس بشریت تبدیل شود. با این حال، هابرماس هرگز نپنداشته است که این کابوس تکرارنشدنی است. ازاین‌رو همواره نسبت به امکان‌های بروز خشونت و ستم در جامعه‌ی بشری زنهار داده است. بی‌جهت نیست که از او با عنوان «قدرت جهانی» و «وجدان اخلاقی عصر» یاد شده است.

کتاب «هابرماس: زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی با شمارگان 500 نسخه در 210 صفحه به بهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

گفت‌وگو با ری آرمنتروت، فینالیست جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۶
, مترجم : مهرناز زاوه
 
 
ری آرمنتروت شاعر امریکایی برنده جایزه دایره منتقدین و جایزه شعر پولیتزر که از فینالیست‌های بخش شعر جایزه ملی کتاب امسال است در گفت‌وگویی درباره کتابش، دفترچه‌ای که همیشه به همراه دارد و رولینگ استونز به صحبت پرداخته است.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت هاب - برندگان جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸ روز چهارشنبه ۱۴ نوامبر (۲۳ آبان) در شصت‌ونهمین مراسم جایزه ملی کتاب در نیویورک سیتی معرفی خواهند شد. برای آماده شدن برای این مراسم و تجلیل از تمام کتاب‌های فوق‌العاده و نویسندگان نامزد برای جایزه امسال، لیت هاب مصاحبه‌های کوتاهی با فینالیست‌های پنج گروه تدارک دیده است.
 
مجموعه شعر «لرزش» ری آرمنتروت شاعر امریکایی که الیزابت لاند آن را اینگونه توصیف کرده:‌ «مجموعه‌ای از اشعار یکپارچه و تراش‌خورده که خواننده را وا‌می‌دارد که این را در نظر بگیرد که چگونه حرص و طمع، افراط و فقدان افکار انتقادی منجر به نابودی زیست محیطی و لرزش یک ملت به سمت لبه فروپاشی می‌شود.» فینالیست جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸ در بخش شعر است. در گفت‌وگوی پیش رو از آرمنتروت سوالاتی درباره کتابش، زندگی‌اش در قالب یک شاعر و هنری که دوست دارد پرسیده شده است.
 
بیشتر از همه دوست دارید چه کسی این کتاب را بخواند؟ (رئیس‌تان، کسی که در کودکی برایتان قلدری می‌کرد، میشل اوباما یا ...)
فکر می‌کنم کسی که در کودکی برای قلدری می‌کرد پدرم بود. او حالا مُرده اما ای کاش می‌توانست این کتاب را بخواند. هیچ ایده‌ای ندارم که چه چیزی از آن در می‌آورد اما مطمئنم سورپرایز می‌شد. او عقاید والایی درباره زن‌ها نداشت. کتاب زیاد می‌خواند اما هرگز درباره کتاب‌ها با من یا مادرم حرف نمی‌زد. آن‌طور که به یاد می‌آورم هرگز کم‌ترین تشویقی هم مرا نکرد. من به خاطر او و با وجود او نویسنده شدم.
 
دوست دارید در مصاحبه‌هایتان از چه حرف بزنید که تا به حال نشده؟
دوست دارم درباره استفاده‌ام از قافیه حرف بزنم که البته منظورم بیشتر قافیه موضوعی است تا قافیه صوتی. من علاقه‌مند شیوه‌ای هستم که یک تصویر می‌تواند بازتاب داشته باشد یا تصویر دیگری را کامل کند در حالی که بخشی از یک چشم‌انداز مفهموی بسیار متفاوت است. همچنین دوست دارم درباره اهمیت چشم‌انداز لغوی در شعرهایم صحبت کنم.
 
چه ساعتی از روز می‌نویسید؟
هرجا که می‌روم یک دفترچه یادداشت همراهم دارم، بنابراین می‌توانم چیزهای جالبی را که می‌بینم یا می‌شنوم یا افکار سرگردانم را بنویسم. تقریبا هر صبح به آن دفترچه نگاه می‌کنم تا ببینم آیا چیزی هست که بتوانم آن را به شعر تبدیل کنم. بنابراین موقع نوشیدن قهوه صبحانه، وقتی کافئین اثرش را می‌گذارد تلاش می‌کنم که شعرهای جدید را متولد کنم یا روی شعرهایی که شروع کرده‌ام کار کنم.
 
کدام کتاب‌ها هستند که بارها و بارها به آنها برمی‌گردید؟
مجموعه اشعار دیکنسون: در طی سال‌های طولانی نسخه فرنکلینِ آن همیشه دم دستم بوده. هیچ‌کس نمی‌تواند بر جسارت و طروات انتخاب کلمات او غلبه کند.
مجموعه اشعار ویلیامز: حقیقتا نوشتن را از مطالعه شیوه‌ای که او توانست شعر بی‌قافیه را بسازد یاد گرفتم. فکر می‌کنم اگر قرار باشد یک کتاب از ویلیامز را انتخاب کنم آن «بهار و تمام» خواهد بود.
«الفبا»ی ران سیلیمن: می‌دانم که شعرهایم اصلا شبیه به شعرهای او نیست اما در مشاهدات دقیق و دقتش به دنیای پیرامون چیزی هست که کمک می‌کند صادق بمانم.
هر چیزی از لین هجینین: کارهای او همیشه مرا به فکر فرو می‌برد. او بدون آنکه پرادعا باشد عمیق‌ترین سوالات را مطرح می‌کند.
 
کدام قطعه فرهنگی غیرادبی (فیلم، نمایش تلویزیونی، نقاشی، آهنگ) است که نمی‌توانید زندگی‌تان را بدون آن تصور کنید؟
خب، هر جوابی که به این سوال بدهم اغراق‌آمیز خواهد بود. می‌توانستم بگویم سوئیت سولوی ویولنسل باخ. اما نمی‌گویم. می‌گویم رولینگ استونز. در واقع دیگر خیلی رولینگ استونز گوش نمی‌دهم اما برای مدت زمانی طولانی برایم مهم بودند. می‌دانم شاید عجیب به نظر برسد. نگرش جنسیتی آنها مشکل‌ساز است اما اوایل آنها را رهایی‌بخش یافته بودم. آنها نگرش‌ها و احساسات پنهان را آشکار می‌کردند.

مادر فمینیسمی که خود را یک آنتی ـ فمینیست می‌دانست


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۳
 
 
دوبوار معتقد بود راه اصلی، درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست اما پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، باید در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ «هیچ زنی، زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود»؛ این شاید شناخته‌شده‌ترین و مهم‌ترین عبارتی‌ست که از دل اندیشه‌ها و آثار سیمون دوبوار همگانی شده و نقل‌قول می‌شود. دوبوار نیز مانند دیگر اگزیستانسیالیست‌ها معتقد بود فرد با هیچ عنوانی به دنیا نمی‌آید بلکه آن‌چیزی که هست یا می‌شود، نتیجه‌ انتخاب‌هایی است که منابعی که جامعه و مناسبات اجتماعی موجود او را به طرفش هدایت کرده است. 

او در شناخته‌شده‌ترین کتابش یعنی «جنس دوم» که در ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد، نیز با طرح این سوال اصلی «آیا پیش‌فرض‌ها درباره یک بدن بدون نقص واقعا نمود عینی در جوامع دارند یا فقط جوامع ما چنین پیش‌فرض‌هایی را بر یک جنس اعمال می‌کند؟» روایت می‌کند که چگونه نگاه زن به بدن و تنانگی‌اش در طول تاریخ دستخوش تغییر شده و جامعه چگونه در این مسیر نقش‌آفرینی همسو یا متقابل دارد. نهایتاً هم با ارائه نمونه‌های موردی از مراحل مختلف زندگی زنان تصویری مبهم از بدن زن به تصویر می‌کشد که می‌تواند هم آزاد و سوبژه باشد و هم دربند و اوبژه و تاکید می‌کند که عملا زنان در تکاپو برای زودودن آن‌چیزی هستند که ظاهرا معایب بدن زنانه شناخته می‌شود.

دوبوار در تشریح این تاثیر چنین نگاهی به بدن زنانه و اینکه چگونه باعث می‌شود زنان در نهایت تنها تبدیل به بدن شوند؛ در صفحه ۳۳۳ کتاب «جنس دوم» می‌نویسد: «دختر جوان احساس می‌کند که بدنش دارد از او دور می‌شود… در خیابان مردان او را با نگاهشان دنبال کرده و در مورد آناتومی او اظهار نظر می‌کنند. او دوست دارد نامرئی باشد؛ برایش ترسناک است که بدن شده و بدنش را نشان دهد.» 
 

او معتقد است زیر ذره‌بین نگاه مردسالارانه زیستن چنان تجربیاتی را در زندگی یک زن رقم می‌زند که او را به این باور می‌رساند که بدنش دردسرساز و عامل درد و شرم است و اساسا زن زده شدن یعنی تو مجبور هستی با زشتی تن خود کنار بیایی. هرچند دوبوار مکان‌ها و موقعیت‌هایی را هم به تصویر می‌کشد که زنان در آن‌ها احساس مثبت و راحتی نسبت به بدنشان دارند اما متذکر می‌شود که این موقعیت‌ها مثل بودن در طبیعت باز هم یعنی خارج از چارچوب اجتماع و مناسبات اجتماعی بودن.

دوبوار از این بحث‌ها اینگونه نتیجه می‌گیرد که داشتن فیزیولوژیک زنانه و تجربیات زیست‌شناختی مثل عادت ماهیانه، بارداری و یائسگی به خودی خودی دلیل رنج نیستند و مقولاتی الزاما رنج‌آور نیستند؛ بلکه آنچه آن‌ها را تبدیل به تجربیاتی دردناک با تفسیرهای شخصی منفی از سوی زنان می‌کند زیستن در جوامع پرتبعیض مردسالار و محاصره شدن توسط ماچو است که معنای عیب به آن‌ها می‌دهد و رنج زنان را باعث می‌شود. درواقع این مردسالاری‌ست که زنان را مجبور می‌کند تا به بدنشان و فرآیند‌های طبیعی زیست‌شناختی آن احساس ناخوشایند داشته باشند. 

دوبوار در کتاب حتی چندگام نیز به پیش می‌رود و معتقد است اساسا خود مفهوم «زن» مفهومی مردانه است و عملاً زن بودن توسط مردان معنا و بازتعریف شده است و به همین دلیل هم است که زن همیشه یک دیگری یا به تعبیر او جنس دوم است و حتی این مرد است یک فرد تعریف می‌شود و زن صرف یک شی است از زاویه دید او.

درواقع در قرائت دوبوار از جنسیت که برساخته از مفاهیم کلیدی نظریات فمینسیتی دهه‌ ۱۹۷۰ بود زنان همواره در مقابل مردان به عنوان یک دیگری تعریف و معنا شده‌اند و حتی خود نیز چنین درکی را از هویت خود دارند و کنش‌گرا بودن مردان و کنش‌پذیر بودن زنان نیز ناشی از همین نگاه به این دو جنس است.

۵ آوریل ۱۹۷۱ نیز در نشریه‌ی فرانسوی نوول ابسرواتور بیانیه‌ای به قلم دوبوار منتشر شد که به مانیفست ۳۴۳ مشهور است و در آن  ۳۴۳ زن فرانسوی به انجام سقط جنین در زندگی خود اقرار کردند و در نتیجه خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. همه این‌ها باعث شده بود تا او را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناخته‌اند ولی خودش در پایان کتاب «جنس دوم» خود را یک آنتی ـ فمینیست دانسته است؛ چراکه در باور او راه اصلی و درست و حتی خود‌به‌خود مسائل زنان توسعه جامعه در مسیری سوسیالیستی‌ست. 

با این حال او در مصاحبه‌ای با آلیس شواتزر روزنامه‌نگار آلمانی در سال ۱۹۷۲ فمینسیت‌ها را زنان یا مردانی تعریف می‌کند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه می‌کنند و تاکید می‌کند: «در این مفهوم من هم در حال حاضر فمینیست هستم، چون می‌پذیرم که مبارزه در صحنه‌ سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمی‌شود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.»

در همین چارچوب است که دوبوار در رمان «کهنسالی» یا «سالخوردگی» اوضاع و شرایط افراد کهنسال را از دو زاویه دید، درونی و برونی، تحلیل می‌کند. زاویه بیرونی یعنی نگاه اطرافیان به سالخوردگان و روابط و مناسبات آن و زاویه درونی نیز نگاهی است که خود فرد سالخورده به روابطش با جامعه و اجتماع و شرایط اجتماعی‌اش دارد. در نگاه او جامعه سرمایه‌داری از عمد و چون دیگر امکان استثمار و بهره‌کشی از سالخوردگان به عنوان نیروی کار وجود ندارد؛ آن‌ها و این مرحله از زندگی آدمی بر خلاف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی او که مورد توجه انواع پژوهش‌ها و تحقیقات قرار گرفته و می‌گیرد را نادیده انگاشته و حتی سالخوردگان در این مناسبات اجتماعی و اقتصادی به راحتی به حال خود واگذار شده و می‌شوند.
 

او در کتاب «سالخوردگی» در انتقاد به اینکه در مناسبات اجتماعی منطبق با سرمایه‌داری بنا به دلایلی که اشاره شد سالخوردگان را جمعیتی غیر فعال می‌دانند که باری بر دوش جمعیت فعال جامعه است می‌گوید:«به هر رو سالخوردگان چه بر اساس فضیلت‌هایشان و چه بر پایه خفت‌هایشان همواره از گروه بزرگ انسان‌ها خارج می‌شوند. بنابراین، جهان بدون احساس تردید اخلاقی، از اعطای کمترین پشتیبانی و حمایت لازم برای ادامه یک زیست انسانی به آنان دریغ خواهد کرد.»

اما شاید رمان «زن وانهاده» را بتوان متفاوت‌ترین اثر دوبوار از منظر نگاهش به مقوله جنسیت، مردسالاری و فمینیسم دانست. این رمان روایت زندگی زنی است که در اوج اعتماد و ناباوری متوجه خیانت شوهرش می‌شود و ابتدا سعی می‌کند با این تفسیر که این رابطه نهایتا یه هوس زودگذر است که نهایتا با گذر زمان سرد می‌شود خودش را بی‌تفاوت نشان بدهد؛ اما مرور زمان به او چیز دیگری را اثبات می‌کند و این زن دچار یاس و از هم پاشیدگی می‌شود. 
 

کتاب از این منظر با دیگر آثار و اندیشه‌های دوبوار متفاوت به نظر می‌رسد که در ماجرای خیانت مرد داستان (موریس) این زن داستان (مونیک) است که متهم اصلی است و او با یادآوری خاطرات گذشته به شمارش اشتباهات خود می‌پردازد و خود را شماتت می‌کند. دوبوار که خود در رابطه‌اش با ژان‌پل‌سارتر به طور کامل الزامات و چارچوب‌های عرف روابط عاطفی را کنار گذاشته بودند و از جایگاهی کاملا برابر هم به این تفاهم رسیده بودند؛ در رمان «زن وانهاده» به نوعی صورت دادن خیانت را امری عادی و معمول در زندگی همه مردان به تصور می‌کشد و همان اصل کلیشه‌ای همه مردها تنوع‌طلب هستند را پیش کشیده است. 

مهمان ( ۱۹۴۳)، خون دیگران (۱۹۴۵)، خاطرات یک دختر مطیع (۱۹۵۸) و مرگی بسیار آرام ( ۱۹۶۴) نیز از دیگر آثار سیمون دوبوار هستند. 

حواس پرتی بزرگترین دشمن نویسنده است

تاریخ انتشار : شنبه ۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۰۰
 
 اوتس تا کنون پنج مرتبه در لیست نامزدهای نهایی دریافت جایزه پولیتزر معرفی شده است و در حال نوشتن چهل و ششمین رمان خود با عنوان مسافر زمان است. او اعتقاد دارد حواس پرتی دشمن اصلی نویسنده‌هاست.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از آینیوز، جویس کرول اوتس نویسنده و شاعر مشهور آمریکایی در هشتادمین دهه زندگی خود هنوز هم یکی از چهره‌های موفق ادبیات این کشور است. اوتس تا کنون پنج مرتبه در لیست نامزدهای نهایی دریافت جایزه پولیتزر معرفی شده است و در حال نوشتن چهل و ششمین رمان خود با عنوان مسافر زمان است. بانوی ادبیات معاصر آمریکا این روزها وقت کمی برای حضور در فضای مجازی دارد ولی به اندازه کافی وقت برای نوشتن و تدریس و زندگی در روستایی در ایالت نیوجرسی دارد.  
 
اوتس سال هاست مجموعه کاملی از رمان و داستان کوتاه گرفته تا شعر و مقاله در کارنامه اش دارد که تعداد آنها به بیش از 100 عنوان می‌رسد.
 
اوتس در شهر نیویورک در دهه 20 میلادی در زمان اوج بحران اقتصادی آمریکا متولد شد ولی ترجیح داد برای آرامش به منطقه روستایی بلفور در نیوجرسی نقل مکان کند. او اولین جلد از رمان‌های سبک گوتیک خود را در این روستا نوشت و از سال  1978 تا کنون در این روستا زندگی می‌کند. وی اعتقاد دارد نویسنده باید در مکانی آرام و بدون هیاهو زندگی کند تا بتواند بیشتر به خلاقیت خود فکر کند.
 
او با وجود موفقیت و شهرت بسیار هنوز ترجیح می‌دهد در آرامش رمان‌ها و داستان ها جدیدی بنویسد. علاقه‌اش به فاکنر و همینگوی را هیچ وقت پنهان نکرده و اعتقاد دارد سبک نوشتن باید آمیزه‌ای از سبک‌های مختلف نویسندگان بزرگ باشد. از سال 1964 تا کنون تقریباً هر سال یک رمان یا داستان کوتاه منتشر کرده است و اعتقاد دارد نباید بین داستان‌ها وقفه بیفتد. اوتس وقفه و شکاف بین رمان‌ها و آثار یک نویسنده را بزرگترین دشمن نویسنده خطاب می‌کند و می‌گوید نویسنده حتی اگر نمی‌نویسد نیز باید همیشه بخواند تا وقفه ایجاد شده به آثارش لطمه وارد نکند.    
 
این نویسنده آمریکایی که گاهی اوقات به نقد آثار ادبی نیز می‌پردازد رمز موفقیت خود را در توصیه به جوان‌ترها در بازخوانی چندین باره نوشته‌هایش عنوان می‌کند. وی در توصیه به نویسندگان جوان می‌گوید هر چند بار که می‌‌توانید نوشته‌های خود و دیگران را بخوانید و نکته‌ برداری کنید تا اشتباهات شما در نوشته‌های آینده کمتر شود. توصیه من برای کسانی که نویسندگی را کار مشکلی می‌پندارند این است که هیچ وقت سعی نکنید تمرکز خود را در مقابل این همه حوادث روزگار از دست بدهید. وقتی بین شما و نوشته‌هایتان وقفه بیفتد و حواستان از کارتان پرت شود، مطمئن باشید که کار خوبی انجام نخواهید داد. سعی کنید در نیمه‌های شب بنویسید که همه خواب هستند. این موقع بهترین زمان برای تمرکز و جدا شدن از دنیای حوادث مزاحم است.
 
اوتس اولین اثرش با عنوان «سقوط لرزان» را در 26سالگی منتشر کرد و در سال 1970 به خاطر رمان «آنها» برنده جایزه ملی کتاب آمریکا شد.  فقر در روستاها، اختلافات طبقاتی، عشق به قدرت، کودکی و نوجوانی دخترانه و گاه رویدادهای ماوراء طبیعی قالب موضوعات آثارش را تشکیل می‌دهد و خشونت همواره در آثارش حضور دارد. وی با نام‌های مستعار رزاموند اسمیت و لورن کلی نیز کتاب‌های پلیسی نوشته و از آخرین آثارش می‌توان «خواهرم، عشقم» و «دختر گورکن» را نام برد که برای آن نامزد دریافت جایزه منتقدان آمریکا شده است. «ماسک خون» و «قلب ربوده‌شده» رمان هایی هستند که در سال‌های اخیر با نام مستعار لورن کلی منتشر کرده است.
 
 سرزمین عجایب (1971)،‌ هرچه ‌می‌خواهی با من بکن(1973)، زامبی (1995)، قلبم برهنه ماند ( 1998)،‌ بلوند (2000) و آبشار (2004) از مشهورترین آثار این نویسنده آمریکایی به شمار می آیند.

آیا نویسندگی شغلی پردرآمد است؟


 
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۳۵
 
 
نوشتن هیچ‌وقت شغلی سودآور نبوده است اما تحقیقات جدید اتحادیه نویسندگان نشان می‌دهد که حتی نمی‌توان با حقوق نویسندگی زندگی ساده‌ای را اداره کرد.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از نیویورک‌تایمز، نتایج تحقیقات جدید نشان می‌دهد درآمد متوسط برای نویسندگانی که تمام‌وقت کار می‌کنند در سال 2017 حدود 20 هزار و سهم نویسندگان پاره‌وقت 6 هزار دلار بود.
 
این تحقیق نشان می‌دهد درآمد نویسندگان پاره‌وقت در سال 2009 حدود 10 هزار و پانصد دلار درآمد داشتند و این میزان از سال 2009 تاکنون 42 درصد کاهش یافته است.
 
این تحقیق در نتیجه مطالعه گسترده از نویسندگان شاغل در سال 2018 انجام شده است. ماری روزنبرگر، مدیر اجرایی اتحادیه نویسندگان با نام بردن از نویسندگانی چون ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، و جان چیور گفت: «در قرن بیستم یک نویسنده خوب فقط با نوشتن می‌توانست زندگی متوسطی داشته باشد.» اما حالا بیشتر نویسندگان در کنار نوشتن باید تدریس کنند یا سخنران شوند زیرا در آمد نویسندگان تمام‌وقت هم 30 درصد کاهش یافته است.
 
نوشتن برای مجلات و روزنامه‌ها منبع درآمدی اضافی برای نویسندگان حرفه‌ای است اما کاهش درآمد روزنامه‌نگاران به معنای از دست دادن این منبع درآمد است. بسیاری از نویسندگان مطرح دیگر برای مجلات هم مطلب نمی‌نویسند.
 
یکی از دلایل کاهش درآمد نویسندگان حضور آمازون و فراهم کردن امکان انتشار یک اثر توسط خود نویسنده و همچنین انتشار آثار الکترونیکی است. هزینه‌های تبلیغات و کمیسیون ناشران هم سبب می‌شود درآمد نویسندگان کم شود.
 
ناشران کوچک و مستقل، که ارتباطات وسیعی هم ندارند، آسیب بیشتری دیده‌اند. در این شرایط ناشران در کنار نویسندگان ضرر می‌کنند و مجبورند از سود خود بگذرند.
 
البته با توجه به اقتصاد ضعیف این سال‌ها، این تغییرات در همه حرفه‌ها رخ داده است و همه مردم مجبورند برای کسب درآمد بیشتر همزمان در چند حرفه مشغول باشند. پیش از این مانجولا مارتین در کتاب «نویسندگان، پول، و هنر زندگی کردن» نوشته بود «هیچ شغلی در دنیا مانند نویسندگی نیست. در این رشته مدرک کارشناسی ارشدت را هم می‌گیری و نمی‌دانی 5 میلیون دلار کسب می‌کنی یا هیچ پولی به دست نمی‌آوری.»
 
آقای مارتین اخیراً در تماس با نیویورک‌تایمز گفت: «در حال حاضر کسانی می‌توانند نویسنده شوند که منبع درآمد دیگری هم دارند.»
 
خانم روزنبرگ می‌گوید: «این روزها همه فکر می‌کنند می‌توانند نویسنده شوند. دلیل این موضوع هم توانایی ایمیل زدن، پیامک زدن، و توئیت نوشتن آدم‌هاست. اما این آدم‌ها باید از نویسندگانی که سال‌ها در این حرفه هستند تمییز داده شوند. نویسنده حرفه‌ای با کلمات کاری می‌کند که مردم عادی نمی‌توانند. بنابراین باید فکری به حال این قشر ارزشمند کنیم.»