فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران
فروشگاه بزرگ دقیق

فروشگاه بزرگ دقیق

دنیای اسباب بازی - آرایشی - خرازی - بهداشتی - ارسال به سراسر ایران

حبیب دوانلو؛ مبدع شیوه روان‌پویشی کوتاه‌مدت

حبیب دوانلو؛ مبدع شیوه روان‌پویشی کوتاه‌مدت

حبیب دوانلو، متولد سال 1927 میلادی، پرآوازه‌ترین ایرانی در عالم روان‌درمانی و مبدع شیوه روان‌پویشی کوتاه‌مدت و فشرده است. حبیب دوانلو، مبتکرISTDP ، یک مشاهده‌گر بالینی دقیق و از پیشگامان پژوهش در روان‌درمانی است. او دگماتیسم نظری‌ای را که پشتوانه‌ای در مشاهده تجربی نداشت، رها کرد، تعارض ادیپی و تثبیت غریزی را به‌عنوان عامل اصلی روان‌نژندی مردود دانست و نظریه خود را در مورد سرچشمه‌های روان‌نژندی به‌عنوان واکنش کودکانه در مقابل سوءاستفاده یا بی‌قیدی والدین نسبت به کودک ارائه کرد.
 
بر پایه این نظریه، گسیختگی در دلبستگی ایمن به زنجیره‌ای از درد، خشم، گناه و اندوه بر اثر عشق ناکام می‌انجامد و مجموعه پیچیده‌ای از دفاع‌ها با پرهیز از هر نوع ارتباط انسانی اصیل، هدف‌دار و گرانبار از احساس، تثبیت و دائم تقویت می‌شود.
 
دیوید مالن درباره حبیب دوانلو می‌گوید: «فروید ناخودآگاه را کشف کرد ولی دوانلو شیوه استفاده از آن را عرضه کرد.» جالب است بدانید که فروید پشت بیمار می‌نشست و اهمیت تجلیات جسمانی فرآیندهای روانی را تقریبا نادیده می‌گرفت اما دوانلو به اهمیت مشاهده و تجلیات جسمانی تجربیات فرارونده پی برد و آن را مبنای نظریه و فنون قرار داد و روانکاوی را به درمانی کارآمدتر، سازمان‌یافته‌تر و عمیق‌تر تبدیل کرد.
 
از اروین یالوم تا حبیب دوانلو

پروفسور حبیب دوانلو

پروفسور حبیب دوانلو

معرفی روش درمانی دکتر حبیب دوانلو، روانکاو کانادایی ایرانی تبار بسیار آسان‌تر از معرفی خود اوست. متأسفانه اطلاعات کمی در مورد این نابغه‌ی ایرانی در دست است و بیشتر مطالب حول معرفی روش ابداعی وی و تأثیرگذاری فوق العاده‌ی آن در درمان انواع بیماری‌های روانی است.

حبیب دوانلو در اوایل دهه 1930 در تهران به دنیا آمد و بعد از طی تحصیلات ابتدایی و دریافت بورس تحصیلی، به دانشگاه هاروارد رفت. دوانلو به عنوان یک جراح از هاروارد فارغ التحصیل شد. بعد از آن به روانپزشکی علاقه‌مند شد و به یک مدرسه پزشکی رفت. سپس به دانشگاه مک گیل رفت و سالیان متمادی در آنجا آموزش دید.

در محدوده سالهای 1960 تا 1990 حبیب دوانلو به عنوان یک روان پزشک و روانکاو، پژوهش‌های بالینی گسترده‌ای را در زمینه‌ی مفاهیم روانکاوی انجام داد. تمرکز عمده‌ی دوانلو بر مقاومت بیمار در مواجه شدن با احساسات دردناک در جلسات درمانی، و راه‌های غلبه بر این مقاومت بود. همچنین تلاش‌های دوانلو متمرکز بر کوتاه کردن طول درمان بود. موضوعی که پیش از این در کارهای فرنتزی با عنوان درمان فعال، اتو رنک با عنوان اراده درمانی، و الکساندر و فرنچ با عنوان تجربه‌ی هیجانی اصلاحی، مطرح شده بود. او با ضبط ویدیویی جلسات درمانی و بازبینی مجدد آنها که بعضاً با حضور خود بیمار این بازبینی انجام می‌گرفت، توانست به نتایج قابل توجهی دست یابد و تکنیک‌هایی را برای غلبه بر مقاومت بیمار ابداع کند. نتیجه‌ی تحقیقات و تلاش‌های دوانلو روشی را به جامعه روان‌شناسی معرفی کرد که با نام روان‌پویشی فشرده کوتاه مدت

(Intensive Short-Term Dynamic Psychotherapy) یا به اختصارISTDP شناخته می‌شود. بعدها در چند سمینار تخصصی در کانادا، امریکا و اروپا، دوانلو فیلم‌های بیمارانش را در معرض دید روان شناسان قرار داد. مشاهده این فیلم‌ها عکس العمل‌های متفاوتی را برانگیخت. عده‌ای روش دوانلو را خشن و نامهربانانه تلقی کردند. عده‌ای دیگر با تأیید روش او، تکنیک‌های دوانلو را برای بازگشایی ناهشیار و غلبه بر مقاومت تحسین کردند.

پاتریشیا دلاسلوا یکی از روانکاوان مطرح در روان‌پویشی کوتاه مدت، از شرکت‌کنندگان این سمینار بوده است. او به این سمینار اینگونه واکنش نشان داد : «سمینار اعجاب انگیزی بود. طی 16 ساعت در یک تالار اجتماعات تاریک نوار ویدیوئی جلسات واقعی درمانی را مشاهده کردیم و من ناظر یک انقلاب نسبتاً واقعی در درونم بودم. در گذشته آموخته بودم که برای تشدید تعارض‌های بیمار و تسریع دستیابی آن‌ها به افکار و احساسات ناهشیار می‌بایست کمّیت جلسات درمانی را افزایش داد. بر این اساس معمولاً بیماران بین دو تا پنج جلسه در هفته طی یک سال تحت درمان قرار داده می‌شدند، در حالی که دوانلو شواهد صریحی ارایه داد که از طریق افزایش کیفیت مداخله‌های درمانی می‌توان فرایند تحلیل را سریع و فشرده کرد. محتوای نوار ویدیویی نشانگر یک پروتکل درمانی کارآمد و اثربخش بی نظیر بود. دوانلو فنونی را برای برچیدن دفاع‌ها، تشدید درگیری عاطفی بیمار در فرایند درمان، و شناسایی الگوهای رفتار انتقالی به منظور “بازگشایی سریع ناهشیار” ارایه کرد». دیوید مالان نیز در واکنش به کارها و ابداعات دوانلو می گوید : « فروید ناخودآگاه را کشف کرد، دوانلو دریافت که آن را چگونه برای درمان به کار گیرد؛ این روش بزرگترین پیشرفت در روان درمانگری است»

مشاهده‌ی این فیلم ها باعث شد بسیاری از روان شناسان و روان‌کاوان دنباله رو روش دوانلو شوند و بی کم و کاست تمامی تکنیک‌های او را بپذیرند. اما عده‌ای دیگر باوجود پذیرش این روش درمانی سعی کردند با اضافه کردن تکنیک‌های دیگر این روش را تقویت کنند. پس از آن دوانلو کارش را در زمینه تدریس، آموزش و نظارت بر کار روانشناسان و روان‌کاوان ادامه داد. از دوانلو تاکنون چند کتاب به فارسی ترجمه شده که توسط انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است.

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

به مناسبت 18 تیر و سالروز فوت مهدی آذر یزدی سراغی از او گرفتیم

زیر گنبدکبود، قصه‌گو تنها نشسته بود

ننه سرما داشت دامنش را بر می‌چید، بهار به آستانه در رسیده بود که فرزندی در خانواده آذریزدی متولد شد. می‌گویند آمدن یک کودک بخصوص اگر با بهار همراه باشد، شور و شوق می‌آورد، اما نه در خانه یک رعیت فقیر که به سختی روزگار می‌گذراند.

زندگی قصهگو خودش قصهای است بلند بالا و خواندنی که البته در خاطرات و مصاحبههایش به آنها اشاره کرده است اما شاید روزی روزگاری، کسی باشد که قصه قصهگوی پیر را روایت کند؛ قصه روزگار سخت و ملتهب دوران کودکیاش را، نبرد بیامان با نداری در روزگار جوانی و روزهای سالمندی و تنهاییاش را.

مهدی آذریزدی 87 سال بین آخرین روزهای سال 1300 تا 18 تیر ماه 1388 فرصت داشت که زندگی کند و این سالها اگر چه بر او سخت گذشت ولی برای ادبیات ایران سرمایهای ارزشمند محسوب میشود. آذر یزدی مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» را نوشت و جایزه یونسکو را به دست آورد و جایزه سلطنتی کتاب سال را که به دلیل شرایط سخت مالی حتی نتوانست در مراسم اهدای این جایزه شرکت کند. مهمتر از همه اینکه آذریزدی با کتابها و اشعارش، ادبیات بومی کودک و نوجوان را در ایران پایهریزی کرده بود و بعدها بسیاری متاثر از او دست به قلم شدند و برای کودکان و نوجوانان این سرزمین قصههای خواندنی نوشتند و شعرهای جذاب سرودند.

از قصهگو بیشتر از 30 اثر به یادگار مانده که برخی به نظم و برخی به نثر هستند. دوره هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب»، دوره ده جلدی «قصههای تازه از کتابهای کهن»، «گربه ناقلا»، «شعر قند و عسل»، «مثنوی بچه خوب»، «قصههای ساده برای نوآموزان»، «تصحیح مثنوی مولوی»، «گربه تنبل»، «خودآموز مقدماتی شطرنج»، «خودآموز عکاسی برای همه»، «قصههای پیامبران»، «یاد عاشورا»، «تذکره شعرای معاصر ایران»، «لبخند»، «چهل کلمه قصار حضرت امیر (ع)»، «دستور طباخی و تدبیر منزل» و «خاله گوهر» از آن جمله هستند و البته کتابهای دیگری که در زمان حیاتش فرصت انتشار پیدا نکردند.

جوانیاش را لابهلای دستگاههای جورابباقی میگذراند. ممکن بود استعدادش برای همیشه لای رشتههای نخ جوراببافی در هم بپیچد اما گویا اهل کتاب بود یا شاید هم فقط جوانکی سر به زیر و قابل اعتماد؛ هر چه بود صاحب کارگاره پس از آنکه تصمیم به تأسیس دومین کتابفروشی شهر یزد گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی فرصتی شد برای آشنایی آذریزدی با اهالی شعر و ادب. این شد که بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و به سفارش یک همشهری مهربان به نام حسین مکی در چاپخانه حاج محمدعلی علمی واقع در خیابان ناصرخسرو مشغول بهکار شد. روزهای جوانی آماده میشدند که جایشان را به روزگار میانسالی بدهند اما قصهگو هنوز تنها بود؛ نه همسری داشت و نه فرزندی. سال 1335 بود و او هم 35 ساله. روزها از پی هم میآمدند و میرفتند و قصهگو در خلوت پر هیاهوی خودش بود که چشمش به کتاب انوار سهیلی افتاد؛ کتاب را در چاپخانه حاج علمی دید و فکری به سرش زد. تصمیم گرفت، قصههای کهن را برای کودکان ساده بنویسد و این چنین شد که «قصههای خوب برای بچههای خوب» نوشته شد.

پدر همه بچهها بعلاوه یکی

قصهگو زیر گنبدکبود تنها نشسته بود و اگرچه برای همه بچهها قصه میگفت اما هرگز پدر فرزندی نشد که با قصههایش او را شبها بخواباند. مهدی آذریزدی تا پایان عمرش مجرد ماند ولی به ناچار پسرکی به نام محمد صبوری را به فرزندخواندگی پذیرفته بود!

در مراسم بزرگداشتی که موسسه سپاس بعد از فوت قصهگو برایش ترتیب دادهبود، محمد صبوری تعریف کرده بود که در پایان سالهای کودکی برای پیدا کردن کار به یک شرکت عکاسی رفته بود؛ صبوری میخواست آنجا شاگردی کند اما آذریزدی نمیتوانست یک کودک را به کار بگیرد. دست رد به سینه پسرک زده بود و دلش را شکسته بود اما همکارش نشست و یک دل سیر با پسرک حرف زد. از زندگی محمد پرسیده بود و از یتیمی و نداریاش. تمام قصه را بیکم و کاست به آذریزدی منتقل کرده و گفته بود: بچه مودبی است. تو فرض کن فرزندی داشتی که مادرش مرده است، پس این بچه را به فرزندی قبول کن. آذریزدی که آرزو داشت فرزندی داشته باشد، محمد را به خانه برد.

کودکی یتیم و بیسرپرست به کسی پناه برده بود که روزگار چندان بهتری نداشت؛ فرقش این بود که نداری و فقر را با هم تحمل میکردند. چه کسی میتواند باور کند که آذریزدی یک سال برای خریدن لباسهای عید فرزندخواندهاش، کتابهایش را فروخت؟!

در دنیای آرام و ساکت آذریزدی و فرزندخواندهاش، فقر حسابی جولان داده بود. صبوری در مراسم بزرگداشت پدرخواندهاش، تعریف کرده بود: تا زمانی که من ازدواج کنم با آذریزدی در یک خانه 36 متری در نازیآباد زندگی میکردیم. زمانی که ایشان برنده جایزه کتاب سلطنتی شد، گفتند باید با تشریفات به دربار بروید و جایزه را از دست شاه بگیرید، اما ما به دلیل اینکه فقیر بودیم و نمیتوانستیم لباس مناسبی برای خود تهیه کنیم، برای دریافت جایزه نرفتیم.

بعد از ازدواج فرزند خوانده، قصهگو تنها زندگی میکرد و بعدها مسائلی پیش آمد که او را ناگزیر کرد به شهر یزد برگردد. مصطفی رحماندوست میگوید که چند سال بعد از مرگ قصهگو، فرزندخوانده هم دار فانی را وداع گفت و حالا بازیابی قصههای خانه آرام و روزگار ناآرام آذریزدی از همیشه دشوارتر است.

قصهگوی همیشه تنها

آرام بود و درونگرا؛ این را میشود از خاطراتش در کتاب حکایت پیر قصهگو که به کوشش پیام شمس الدینی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده براحتی فهمید. آذریزدی در فرازهای مختلفی از این گفتوگو، از زودرنجی، مردمگریزی یا حتی روحیه ناسازگار خود با زندگی اجتماعی و روزمره مردم سخن گفته است. او در جایی از این گفتوگوی بلند میگوید: نمیدانم چرا هرجا منزل کردم، همسایههایش بد از آب درآمدند!

شاید تنهایی قصهگو عجیب نباشد و اینکه عشق بیپایانش به بچهها نتوانست او را به پدر شدن مشتاق کند. مصطفی رحماندوست که چند جلد از «قصههای خوب برای بچههای خوب» را زیر نظر آذریزدی بازنویسی کرده و به همین بهانه فرصت همراهی و معاشرت با قصهگو را بیشتر از قبل داشته، درباره مجرد ماندنش تا پایان عمر میگوید: همیشه به شوخی میگفت من از زنها میترسم اما این یک شوخی بود. شاید برای کسی که همه عمر را با سختی و تنگدستی گذرانده بود، زندگی و صاحب فرزند شدن، آرزویی دور و غیرمنطقی بود.

قصهگو همه عمرش را به نوشتن گذرانده بود؛ گاهی غلطگیری و ویرایش میکرد و گاهی هم فهرست اعلامنویسی. در تمام این سالها نه وارد کار دولتی شد و نه از جوایز، تقدیرها با صلهها و اعانهها سهمی برای خودش خواست تا زمانی که در بیمارستان آتیه تهران برای همیشه از جهان فانی رخ بر بست.

رحماندوست تعریف میکند که روزی با هم در خیابان آذریزدی در شهر یزد قدم میزدند. رو به قصهگو کرده و گفته بود: میدانی اینجا را به نام تو زدهاند. قصهگو بیدرنگ اما آهسته جواب داده بود: چه فایده که نه همسری دارم و نه فرزندی که به آنها فخر بفروشم!

همان بود که دنبالش بودم

رهبر معظم انقلاب 15 دی سال 1386 با اشاره به اینکه رسیدگی به فرزندانش را مدیون این مرد و کتابهای او بوده است، درباره مهدی آذریزدی فرمودهاند: بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم.

آذر مهاجر

ادبیات و هنر

ماجرای آن عکس روی دیوار مجمع

مجادله رضا امیرخانی با مجمع ناشران انقلاب اسلامی وارد فاز تازه‌ای شده است

ماجرای آن عکس روی دیوار مجمع

لابد دیده‌اید که در وصف فلان نویسنده یا بازیگر می‌گویند «بی‌حاشیه، کار خود» را می‌کند؛ کسانی که از این توصیفات بهره می‌برند، اساسا مقصودی ایجابی از به‌کاربردن آن دارند. این انگاره سنتی اما چندان با ملاحظات امروزین حرفه‌ای‌گری، سازگار نیست.

بزرگ‌ترین بنگاه‌های اقتصادی نشر در دنیا هم به نویسنده‌ها یاد می‌دهند چگونه اثر خود را با حضورها و غیاب‌ها و با موضع‌گیری‌ها و سکوت‌ها تبلیغ کنند. امروزه، قصه‌نویس‌های حرفه‌ای در جهان ادبیات کسانی نیستند که اثرشان را به ناشر تحویل می‌دهند و همه چیز را به او می‌سپارند. حالا برخی ناشران داخلی هم طی کلاس‌هایی آموزشی به برخی نویسنده‌هایشان یاد می‌دهند خودشان پشت کتاب‌شان بایستند و پابه‌پای اتفاقاتی که برایش می‌افتد، جلو بیایند. رضا امیرخانی، حتما جزو یکی از این نویسنده‌های حرفه‌ای است که البته بسیار پیش از این‌که ناشران دست به کار شوند و به نویسنده‌هایشان چنین نکاتی را یاد بدهند، خودش در این زمینه استاد بود. او، برند داستان‌نویسی امروز ایران است و هویت این برند را صرفا از سر قصه‌هایی که نوشته ارتقا نداده است. امیرخانی هم به وقایعی که پیرامون آثارش رخ می‌دهند حساس است و هم به رخدادهای فرهنگی و اجتماعی که مستقیما او را نشانه نرفته‌اند. بلد است کی حرف بزند و کی سکوت کند و چندسالی است مزد این رفتار حرفه‌ای را با استقبال چشمگیر مخاطبان ادبیات داستانی از نوشته‌هایش دریافت کرده است. او خلاف بسیاری از هم‌نسلانش و پیشکسوتانش، به این افتخار نمی‌کند که «روزنامه» نمی‌خواند و «اخبار» را دنبال نمی‌کند و کاری به کار کسی ندارد؛ تقریبا همه رویدادهای ادبی و فرهنگی را رصد می‌کند و به‌خصوص نسبت به آنها که درباره خودش هستند واکنش نشان می‌دهد. کمتر فعال فرهنگی را می‌توانید سراغ کنید که اضلاع یک مربع از مواضع مختلف را پوشش دهد؛ او هم از سوی اصلاح‌طلبان مورد انتقاد و تحسین واقع می‌شود و هم از جانب اصولگرایان. اما ماجرای تازه‌ترین جدل لفظی او با یکی دیگر از فعالان فرهنگی چیست؟

حقیقتش را بخواهید ماجرا از انتشار تازهترین اثر داستانی امیرخانی با نام «ر ه ش» آغاز شد؛ از همان روزی که ملت جلوی کتابفروشی انتشارات افق برای خرید این کتاب با امضای نویسندهاش صف بستند. مجادله بر سر این اثر او از این شروع شد که کیهان «ر ه ش» را نه یک رمان، بلکه «بیانیهای سیاسی علیه شهردار سابق تهران» خواند اما ماجرا از شهرداری و کیهان و دیگران فراتر رفت و حتی به مواردی عجیب و غریب هم رسید. مثلا یکی از منتقدان، به انطباق شماره صفحات کتاب با موضوعی تاریخی اشاره کرده بود که نشان میداد، تحلیلها و قرائتها از آثار امیرخانی وارد فاز تازهای هم شده است. امیرخانی بعدها در گفتوگو با خبرآنلاین درباره این ماجرا توضیح داد. او به این خبرگزاری گفت: «کتاب یک فصل درباره صفویه دارد که از صفحه 76 تا 88 شروع میشود و طبق ادبیات آن زمان، از واژه اولیالامر برای شاهان صفوی استفاده کردم. یکی از منتقدهای کتاب این شماره صفحات را به عنوان نماد گرفته با سالهای 76 تا 88 زمان حاضر و با صفویه مقایسه کرده و در پایان هم بیان کرده بود که تهران مساله اصلی نیست بلکه امالقرای جهان اسلام مدنظر است و این دقیقا همان زمانی است که امیرخانی مخالف نظام شده است.» حالا نزاعی دیگر بر سر «ر ه ش» و امیرخانی آغاز شده است؛ نزاعی که اتفاقا پس از انتشار همین گفتوگوی دوم خردادماه خبرآنلاین با امیرخانی میشد حدس زد که از سر گرفته خواهد شد.

حمله به مجمع

امیرخانی طی آن گفتوگو معتقد بود که نقدهای سیاسی واردآمده به آثارش به مخاطبان ارتباطی ندارد و به «یکسری رقبا» مربوط است؛ یکسری رقبا که به گفته او «از محل انقلاب اسلامی تغذیه میکنند». او در ادامه در این باره گفته بود: «اینها پول میگیرند از حکومت با این توجیه که اگر ما نباشیم کسی ادبیات انقلاب اسلامی را نمیخواند. به ما پول بدهید تا مردم را با پویش و تخفیف و خرید ارگانی و شوی هنرپیشه و سلبریتی کتابخوان کنیم. وقتی بگویند مردم به طور طبیعی کتاب انتخاب میکنند و میخوانند باید توطئه شرق و غرب را در بازار کتاب نشان دهند و بگویند فلان ناشر آمریکایی و دیگری معاند است و... . حالا میرسیم به «رهش» و باقی کتابهای من و رفقای من. اصلیترین خطر برای رزق و روزی آنها ماییم دیگر. به محض انتشار کتاب امثال من، باید به بالادستیهاشان توضیح دهند که این کتاب مال ضدانقلابهاست و برای همین مردم میروند سراغش!! (نقض غرضی از این بزرگتر نداریم. طرف میگوید آنچه استقبال میشود مال مخالفان انقلاب است و برای کتابخوانی موافقان انقلاب باید پول خرج کرد و پولش را هم باید به ما بدهید!) این فضای مجمع ناشران و رجانیوز است. چه در قیدار و چه در رهش، از ۸۸ به بعد هر کتابی که از من در آمد، در فاصله چند ساعت اولین حملات بسیار تند و منفی به وسیله همینها در شبکههای اجتماعی بیرون آمد. و این یعنی جلوگیری از فروش کتاب. خوب... هم نفسشان حق بوده است و هم منطقشان موثر... چون مردم هم کار خودشان را میکنند و کتاب را میخرند!» در ادامه هم در عین پاسخ به انتقادهایی که به او شده که اثرش تضادهایی با سیاستهای رسمی توسعه جمهوری اسلامی دارد میگوید که اتفاقا به خاطر اینکه آدمی مذهبی است، نوشتههایش رنگ متفاوتی دارد با آثار باقی قصهنویسها. وقتی او از اشاره کلی به منتقدانش گذشته و به ذکر مصادیقی چون «بچههای مرتبط با مجمع ناشران و رجانیوز و...» پرداخته، معلوم بود که باید منتظر پاسخی از جانب مجمع ناشران انقلاب اسلامی باشیم؛ اتفاقی که چند روز پیش و در گفتوگوی روزنامه «صبح نو» با میثم نیلی مدیر عامل مجمع ناشران افتاد.

دفاع از مجمع

مجمع ناشران انقلاب اسلامی حالا هفتساله است. هم از ناشران انقلابی حمایت میکند و هم خودش دست به کار انتشار آثار شده. وقتی چند روز پیش میثم نیلی به عنوان مدیر عامل مجمع ناشران انقلاب اسلامی، به بهانه هفتسالگی مجمع پای گفتوگو با روزنامه «صبح نو» نشست، میشد حدس زد که بحث از این مناسبت فراتر خواهد رفت و به سمت رضا امیرخانی و انتقاداتش خواهد کشید. او ابتدا با اشاره به اینکه «به رضا امیرخانی به عنوان سرمایه انقلاب نگاه میکنیم» و «دوست نداریم رابطهمان با ایشان غیرمحبتآمیز و غیردوستانه باشد»، «رضا امیرخانی از نظر ما نویسنده خوب و متعلق به جبهه انقلاب است و حتی اگر وی به مجمع باز هم بد و بیراه بگوید، نظر ما درباره ایشان تغییری نمیکند و هیچ ریاکاری هم در این موضع نیست» و «عکس ایشان هم بهعنوان یکی از نویسندگان خوب جبهه انقلاب در مجمع نصب شده است»، از این تعارفات گذشته و در پاسخ به سوال خبرنگار درباره مجادله امیرخانی با مجمع، حرف اصلی را زده بود: «ایشان درباره مجمع متأسفانه دقیق اظهارنظر نمیکند. گفتهاند کسانی از مجمع کتابهای من را نقد میکنند که باید گفت نقد فیالجمله مطلوب است و نویسندههای حرفهای نقد کتابشان را باعث رشد خودشان و ترویج آثارشان میدانند؛ اما اینکه مجمع ناشران جریان نقد کتاب اخیر ایشان را راه انداخته است، خیر، صحیح نیست. البته درباره بعضی کتابهای ایشان نظرات شخصی داریم؛ اما اینکه در مجمع تصمیم گرفته باشیم که این کتابها نقد شوند، نه، درست نیست؛ من از جایگاه یک همسنگر همواره به آقای امیرخانی بهعنوان یک سرمایه نگاه کردهام و دوست دارم این سوءتفاهمها برطرف شود.»

لحن نیلی در این گفتوگو بسیار نرم بود و به نظر میرسید که مجمع ناشران همچنان هدف اولیهاش را در مواجهه با رضا امیرخانی، جذب او در نظر گرفته است. در واقع نیلی به جای حملهای متناسب با حرفهای تند و تیز نویسنده «ر ه ش»، صرفا به انکار ادعای او مبنی بر نقشآفرینی مجمع در شکلگیری جریانی در نقد آثار نویسنده پرداخته بود.

نسبت عکس من و تو!

نرمخویی مدیرعامل مجمع ناشران انقلاب اسلامی در پاسخ به ادعای امیرخانی، آقای نویسنده را آرام نکرد. در ادامه این ماجرا نویسنده «ر ه ش»، متنی بسیار تند و تیزتر از انتقاد نخستش را منتشر و دست به اقدام متقابل زد. متنی که انتشار آن از جانب فردی چون امیرخانی کمی عجیب مینمود. او در این متن که در کانال سایت شخصیاش منتشر شده نوشته: «جالبتر اینجاست که برخی از این منتقدان فیالجمله مطلوب، فقط سر کتابهای من نقدنویس میشوند و در دوره کمکاری من آنها نیز کمکار میشوند! نسبتی بین امثال ما نیست بجز نسبت عکس، البته نه آن عکسی که زدهای به دیوار مجمع!» هرچند باید منتظر ماند و دید سرانجام این مجادله چه خواهد شد، اما نمیتوان از تند بودن این فضا گلهمند نبود. ناظران بیرونی حوزه فرهنگ که خارج از قواعد و مناسبات داخلی عناصر فرهنگی، این حوزه را تماشا میکنند، تلخی این کنشها به همین زودی از زیر زبانشان زدوده نمیشود. اهل فرهنگ نسبتی با کلمه و زبان دارند و این اختلاف مناظر چیزی نیست که با کلمه نشود آن را حل کرد.

صابر محمدی

چه کسی اولین کتاب درسی کودکان را نوشت؟

چه کسی اولین کتاب درسی کودکان را نوشت؟

فردا در تقویم رسمی کشورمان روز ادبیات کودک و نوجوان نام گرفته است؛ روزی که البته به نام‌های بزرگ بی شماری گره خورده است و باید گفت بسیاری از بزرگان ادبیات کشورمان عمرشان را پای خلق و نگارش کتاب‌ها و متن‌های مناسب برای این گروه‌های سنی گذاشته‌اند. هر چند چندان که باید به این بخش از ادبیات توجهی نشان داده نمی‌شود و در مقایسه با ادبیات بزرگسال با توجه کمتری روبه روست، اما بزرگ‌ترین مسئولیت را در عرصه کتابخوانی همین بخش از ادبیات، بر عهده دارد. چرا که می‌تواند کودکان و نوجوانانی کتابخوان و کتاب‌دوست بار بیاورد، هر چند همه این مسئولیت مهم بر عهده‌اش نیست، اما خواه ناخواه در این عرصه تاثیرگذار است و می‌تواند گام‌های بلندی را هم بردارد.

بسیاری زندهیاد مهدی آذر یزدی را با کتابهای دوست داشتنی «قصههای خوب برای بچههای خوب» پدر ادبیات کودک و نوجوان در ایران مینامند و از این نویسنده فقید هر از گاهی و به بهانهای یاد میشود، اما شاید کمتر کسی با نویسنده اولین کتاب درسی برای کودکان در ایران آشنا باشد.

این نویسنده را بیش از چیزی با شعر دوران کودکیمان میشناسیم؛ «من یار مهربانم/ دانا و خوش بیانم...». با همین دو سطر کوتاه حالا شما هم میدانید از چه کسی حرف میزنم؛ عباس یمینی شریف، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی که اولین نویسنده کتاب درسی کودکان ایران است، با زحمتهای او بود که کودکان ایرانی توانستند متونی امروزی برای خواندن داشته باشند و دیگر در مدرسهها متون دشوار کلاسیک را نخوانند.

پیکار با بیسوادی

زندهیاد یمینی شریف، آموزگار بسیار خوبی هم بوده و همین موضوع به او کمک میکند تا بتواند در این راه موثرتر عمل کرده و با شناخت دقیق از کودکان برای آنها کتابی را بنویسد. یمینی شریف در تیرماه سال ۱۳۳۴ با کمک همسرش توراندخت مقومی تهرانی مجوز تاسیس دبستان پسرانه روش نو را از وزارت فرهنگ گرفت. کتاب کلاس اول ابتدایی تألیف او به کتاب «دارا و آذر» معروف است و سالها اولین کتاب آموزشی کودکان ایران در مدرسه بود. همچنین او به نگارش کتاب سوادآموزی به بزرگسالان برای کلاسهای پیکار با بیسوادی پرداخت. عباس یمینی شریف از بنیانگذاران شورای کتاب کودک نیز بود. بیش از 30 اثر شعر و داستان او در دوران حیاتش به چاپ رسید و برنده جوایز متعددی در زمینه ادبیات کودکان شد. او پس از نیم سده فعالیت برای کودکان در ۲۸ آذر ۱۳۶۸ به سبب بیماری درگذشت.

سخت و جانفرسا در مسیر ادبیات کودک

شهرام اقبالزاده درباره یمینی شریف میگوید: این نویسنده در دو سطح کارهای بزرگی برای کودکان این سرزمین کرد؛ یکی در سطح آموزش و پرورش و دیگری در شعر کودک و نوجوان و به معنای عام ادبیات این گروه سنی.

این مترجم اظهار میکند: آنطور که زندهیاد یمینی شریف در خاطرات خود بیان کرده است، نبودن ادبیات کودک باعث میشده خوانش متون ادبی کهن برای کودکان علاقهمند به یادگیری آن دوره سخت و جانفرسا باشد، از این رو این نویسنده وارد عرصه میشود و کتابی را مینویسد تا بچهها بتوانند آن را به راحتی بخوانند و خواندن و نوشتن یاد بگیرند. او به آموزش و پرورش نوین معتقد بود و برای تحقق آن هم بسیار تلاش کرد. اما او مانند هر شخص تاثیرگذار دیگری با انتقاداتی هم روبهرو بوده است. اقبالزاده در این باره میگوید: عباس یمینی شریف در تکمیل فعالیتهای خود در حوزه آموزش و پرورش نوین به بحث شعر و ادبیات کودک توجه ویژهای داشت. اگرچه برخی از آثار او توسط بهرنگی و کیانوش مورد نقد قرار گرفتهاند و نگاه او به شعر نگاهی بر اساس آموزش و پرورش بود که باعث میشد در بسیاری از موارد زیباشناسی اثر فدای بحث آموزش آن شود ولی این فعالیتها در آن مقطع زمانی که ادبیات کودک هنوز محل اعرابی نداشت، ارزنده بود. او تأکید کرد: فعالیتهای عباس یمنی شریف را همگان باور دارند و به پیشکسوتی او در حیطه ادبیات کودک و نوجوان مهر تائید میزنند، چرا که او کسی بود که در زمره پایهگذاران شورای کتاب کودک بود و به این باور تاکید داشت که آموزش و پرورش رسمی به تنهایی برای علاقهمند کردن کودکان به کتاب و کتابخوانی کفایت نمیکند.

شاعر فرزندان ایران

عباس یمینی شریف را میتوان اولین شاعر کودک در ایران دانست. او جز شعر کودکانه نسروده و جز به کودک فکر نکرد. او خود در اینباره میگوید: 50 سال پیش که به سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان پرداختم، کس دیگری به نام شاعر کودکان وجود نداشت. تنها چند شاعر مانند ایرج میرزا، یحیی دولتآبادی، مهدی قلی خان هدایت، ملکالشعرای بهار، حبیب یغمایی، پروین اعتصامی، گل گلاب و یکی دو تن دیگر چند شعری برای کودکان سروده بودند.

شعرهای کودکانه عباس یمینی شریف نقطه عطفی در شعر کودکانه ایران است، زیرا او علاوه بر سرودن شعر برای کودکان، دارای نظریه و به تعبیری تئوری شعر، بود. همه کسانی که از سال ۱۳۲۲ تا امروز به مدرسه رفته و میروند، یک یا چند شعر از یمینی شریف را خواندهاند.

ماندگارترین شعری را که تا کنون بارها و بارها خواندهایم:

ما گلهای خندانیم

فرزندان ایرانیم

ایران پاک خود را

مانند جان میدانیم

ما باید دانا باشیم

هشیار و بینا باشیم

از بهر حفظ ایران

باید توانا باشیم

آباد باش ای ایران

آزاد باش ای ایران

از ما فرزندان خود

دلشاد باش ای ایران

زینب مرتضاییفرد

گسترش و ترویج فر هنگ مطالعه و کتابخوانی

در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست دکتر روحانی؛

راهکارهای گسترش و ترویج فر هنگ مطالعه و کتابخوانی و رفع مشکلات صنعت چاپ بررسی شد

جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی عصر سه شنبه به ریاست حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رئیس جمهور، برگزار شد.

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، در این جلسه موضوع کتاب و فرهنگ کتابخوانی در کشور مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمینه راهکارهای گسترش و ترویج فر هنگ مطالعه و کتابخوانی و رفع مشکلات و چالش‌های گوناگون در صنعت چاپ و نشر کتاب گفتگو کردند.

براساس گزارش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که در راستای برگزاری نمایشگاه کتاب ارایه شد، نرخ مطالعه در ایران در مقایسه با سایر کشورها، نرخ مطلوبی بشمار نمی‌رود که با تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی مقرر شد تا توسعه و ترویج فرهنگ کتابخوانی به عنوان یک اصل مورد توجه قرار گرفته و با استفاده از مشوق‌های مادی و معنوی و ایجاد فضای رقابتی، جذاب و پرهیجان، کتابخوانی در بین اقشار مختلف بویژه کودکان، نوجوانان و جوانان ترویج و تبلیغ شود.

همچنین مقرر شد وزارتخانه های فرهنگ و ارشاد اسلامی و آموزش و پرورش، سازمان صدا و سیما، نهادهای مردمی و سمن‌های تخصصی و ناشران و پدید آورندگان آثار ادبی؛ طرح‌ها و برنامه‌های خود را در راستای ترویج، تبلیغ و گسترش فرهنگ کتابخوانی در کشور ارایه کرده و پرتلاش‌تر در این عرصه گام بردارند.

شورای عالی انقلاب فرهنگی با تأکید بر ضرورت پیگیری و به سرانجام رساندن لایحه مالکیت معنوی در راستای جلوگیری از سرقت‌های ادبی، در مجلس شورای اسلامی، تصمیم گرفت که دبیرخانه این شورا با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چالش‌ها و موانع موجود را در زمینه فرهنگ کتابخوانی جمع‌بندی و روش‌های عملیاتی گسترش فرهنگ کتابخوانی را بررسی و به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارایه کند.

همچنین در این جلسه آیت الله علی‌اکبر رشاد با رأی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی مجددا به عنوان رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برای دوره جدید انتخاب شد.